باشكست عشقي چگونه كناربياييم؟
تقریباً همه ما یکبار درد برهم خوردن یک رابطه عاشقانه را در یک نقطه از زندگی تجربه کرده ایم. خیلی از افراد مجبورند که طی دوره دانشگاه با اولین شکست عشقی خود کنار بیایند. درک سختی و دردناک بودن برهم خوردن یک رابطه مهم مقدور نیست مگر اینکه خودتان هم شخصاً آنرا تجربه کنید. احساس غم و ناامیدی شدید واکنشی متداول به این اتفاق در زندگی است.واکنش احساسی به برهم خوردن یک رابطه عشقی بسیار شبیه به واکنش به فقدان های بسیار بزرگتر و غم انگیزتر مثل مرگ یکی از عزیزان یا تشخیص یک بیماری خطرناک می باشد.
دراین باره دکتر پروانه صفایی مقدم ،روانشناس بالینی ، به واکنش های احساسی متداول به برهم خوردن یک رابطه عاشقانه اشاره می کند.
انکار:
باور و قبول کردن اینکه رابطه تان تمان شده است، خیلی سخت است. خیلی دردناک است که ببینید رابطه تان برای طرفتان که آنقدر دوستش داشتید و به او اعتماد داشتید، دیگر ارزش و اهمیتی ندارد.
ناامیدی و غم:
احساس تنهایی و ناراحتی کردن، گریه کردن زیاد همه کارهایی طبیعی هستند. ممکن است نیاز بسیار شدیدی به برقراری ارتباط با شریک عشقی سابقتان احساس کنید. زمان های خاص در طول روز مثل صبح ها که از خواب بیدار می شوید، خیلی سخت خواهند بود.
ترس:
تصور کردن زندگی بدون شریک عشقیتان وحشت آور خواهد بود. ممکن است واهمه داشته باشید که دیگر نتوانید عشقی برای خود بیابید و باز احساس خوشبختی کنید.
عصبانیت:
خشم و عصبانیت دربرابر شریک عشقی گذشته که این درد و رنج را برایتان فراهم کرده است یک واکنش احساسی دیگر است.
مقصر کردن خود و احساس گناه:
ممکن است به این فکر بیفتید که چه کار شما باعث برهم خوردن رابطه شده است و تلاش کنید که از شریک عشقی سابقتان فرصتی دوباره تقاضا کنید. اگر این شما بوده باشید که رابطه را خاتمه داده است، ممکن است از ناراحت و غصه دار کردن طرفتان احساس گناه کنید.
حسادت:
ممکن است از تصور بودن شریک عشقی سابقتان با شخصی جدید بترسید و احساس حسادت کنید.
سر در گمی:
بدون کسی که آنقدر دوستش داشتید، زندگی بی معنی و عجیب به نظر می آید. ممکن است از خودتان بپرسید که کی هستید و زندگیتان بدون او چه معنا و مفهومی دارد.
آسودگی:
ممکن است تاحدودی از احساسات منفی مربوط به رابطه که درنتیجه دعواها، ناامنی ها و یا خستگی ایجاد می شده، احساس فراغت و آسودگی کنید.چگونه باشكست عاطفي كناربياييم؟.قطع آشنايي در دوران نامزدي يا وقوع طلاق پس از ازدواج، بدون شک سلامت روان دو طرف را به شدت به خطر مي اندازد و لازم است زن و مرد مدت زماني تحت حمايت عاطفي اطرافيان و حتي مشاور و روان شناس قرار بگيرند.نکته بااهميتي که در بسياري از موارد مغفول مي ماند اين است که آنچه از رابطه درذهن انسان باقي مي ماند، چگونگي خاتمه يافتن آن است.
زيرا اتفاقاتي که در پايان يک رابطه مي افتد، ممکن است کل خاطرات انسان از يک فرد را تحت تاثير قرار دهد. بنابراين لازم است به هنگام خاتمه دادن يک رابطه نکات مهمي را مدنظر قرار داد.
جدايي و فقدان
جدا شدن از دوست يا همسر در واقع شبيه مردن است. يعني فرد با پديده فقدان (Loss) روبه رو مي شود. وقتي فردي مي خواهد به هر دليلي يک رابطه را خاتمه دهد، گويي طرف مقابل مرده است و بايد براي وي عزاداري کند و مراحل سوگواري را پشت سر بگذارد. يعني در مرحله اول آن را انکار مي کند. سپس چانه زني مي کند تا دچار فقدان نشود. سپس تسليم مي شود و فرد وارد مرحله افسردگي مي شود. فرد در اين مرحله به اوج عزاداري براي رابطه اي که تمام شده است مي رسد و بايد اين مرحله را نيز طي کند تا به آرامش برسد. .: اين اتفاقات که ظرف ۶ ماه پس از قطع رابطه يا جدايي مي افتد، واکنش سوگ نام دارد.
در اين شرايط بايد به فرد حق دهيم که عزاداري کند. بهترين درمان غم در دوره فقدان، عزاداري است و اگر اين عزاداري انجام نشود، سلامت روان فرد دچار خدشه جدي خواهد شد.اگر عزاداري يا واکنش سوگ در فردي بيش از ۶ ماه طول بکشد، به اين معناست که فرد دچار احساسات متناقض شده است. وقتي فردي دچار احساس خشم و عشق نسبت به يک نفر باشد و نتواند احساس واقعي اش را تشخيص دهد، به آرامش نمي رسد و دچار مشکلات متعدد رواني مي شود.
در چنين مواقعي تفکيک احساس ها از يکديگر و شناسايي احساس واقعي بسيار مهم است.
در چنين مواقعي تفکيک احساس ها از يکديگر و شناسايي احساس واقعي بسيار مهم است. به گفته دکتر ناصري يکي از تمريناتي که در چنين شرايطي به فرد داده مي شود، اين است که روز درميان احساسات متفاوت خود را بروز دهد. يک روز خشم خود را به تمامي ابراز کند و روز بعد عشق و دوست داشتن را.همچنين آگاهي نسبت به احساسات متناقض به فرد کمک مي کند که غم اين دوران را راحت تر سپري کند. به عبارتي فرد بايد احساساتي را که در ضمير ناخودآگاهش وجود دارد به خودآگاه بياورد و آن ها را سامان دهد.گاهي دوطرف پس از تجربه جدايي از يکديگر، بعد از مدتي به سمت هم قدم برمي دارند. اما واکنش آن ها در چنين شرايطي قطعا متفاوت است.
ممکن است واکنش يک طرف خفيف و ديگري شديد باشد. اگر پيش از حل اختلافات اساسي اين رابطه دوباره شکل بگيرد اين خطر وجود دارد که وارد يک بازي رواني دوطرفه شوند و بازمانده عواطف نسبت به هم را از دست بدهند. زيرا دوباره با همان تعارضات، مشکلات و اختلاف نظرها با يکديگر روبه رو مي شوند و اين بار به کلي دورهم خط مي کشند، در واقع اين بار مشکلات هم را بهتر مي بينند و تصميم مي گيرند از هم جدا شوند.
علائم شكست عاطفي.
علايم شکست عاطفي شباهت بسياري با افسردگي دارد؛ ناتواني در لذت بردن از زندگي، کاهش شديد انگيزه، اختلال در خواب و بيداري صبحگاهي و احساس خستگي و کوفتگي شديد در صبح ها از علايم شکست عاطفي استکاهش يا افزايش شديد اشتها، گرايش به رفتارهاي اشتباه مثل استعمال سيگار، افت شديد ميل جنسي در مردان و برهم خوردن سيکل قاعدگي در زنان، بي هدف بودن و افزايش ميل به خودکشي يا ديگرکشي از علايم بيماري محسوب مي شود.همچنين درمان اين اختلال به شدت علايم و مدت بيماري بستگي دارد.سوگواري براي شکست عاطفي تا ۳ ماه اول طبيعي است اما اگر بيشتر از ۶ ماه طول بکشد ديگر فرد از نظر روحي طبيعي نيست و بايد به روان شناس مراجعه کند. هدف از مراجعه اين است که فرآيند سوگواري زودتر سپري شود. بهتر است در نخستين روزها به اندازه کافي به فرد فرصت داده شود تا در برابر اين اتفاق سوگواري کند و حتي تا جايي که مي تواند گريه کند. وي همچنين مي تواند با فردي که به وي اعتماد کامل دارد، درباره اين موضوع صحبت کند تا کمتر احساس رنجش و ناراحتي کند.
مواجهه با احساسات
رو به رو کردن فرد با احساسات واقعي اش در چنين شرايطي بسيار مهم است. گاهي فرد خشم شديدي بروز مي دهد اما معمولا ۸۰ درصد خشم ها واقعي نيست بلکه مکانيسم دفاعي فرد محسوب مي شود.به عنوان مثال فردي که پس از طلاق يا جدايي در دوران نامزدي احساس خشم زيادي دارد در واقع از خشم به عنوان مکانيسم دفاعي براي و پيشگيري از ابتلا به افسردگي استفاده کرده است. او خشم خود را نشان مي دهد و تقصيرها را گردن طرف مقابل مي اندازد نقش قرباني را بازي مي کند تا دچار افسردگي نشود. در چنين شرايطي حتما لازم است درمان هاي حمايتي از سوي مشاور يا روان شناس انجام شود.