نگاهی به فیلم های جشنواره فجر ۳۵
مشکل است بخواهم از بین فیلم هایی که در جشنواره ۳۵ فجر دیده ام، یک فیلم خوب به معنای واقع را انتخاب کنم. فیلم ها درکل راضی کننده نبود، امابه هر رو، می توان به بعضی از آن ها اغماض کرد، شاید. نگاهم به فیلم هایی که دیده ام، این است:
بی رگ
«رگ خواب»
شاید بهترین فیلم حمید نعمت اله «بوتیک» باشد اما بعد از «بی پولی» و «آرایش غلیظ» ـ که به نظرم اهمیت چندانی نداشتند ـ فیلم آخر او می تواند برتر از سایر فیلم هایش باشد. با این حال از ضعف های آشکاری برخوردار است. مهم ترین آن ریتم فیلم است که مانع از دنبال کردن مسیر قصه ـ اگر قصه ای در کار باشد ـ می شود. بعد هم گویی نعمت اله مجذوب بازی لیلا حاتمی شده و تمامی صحنه ها لبریز از چهره او، نشسته یا ایستاده با نگاه محزون و اشک در چشمان است [مشابه آن چه در «سر به مُهر» دیده بودیم]. «مینا» (لیلا حاتمی) دراین فیلم یک زن مطلقه تنها و بدشانسی در زندگی ست. زنی که اسیر یک مرد به ظاهر مهربان و خوش قلب (کوروش تهامی) می شود تا عشق را تجربه کند ولی در نهایت با فریب و ناکامی رو به رو می گردد. نعمت اله می توانست از طریق ارتباط عمیق تر میان لیلا با آن مرد دو چهره به روی چنین احساس های بشری آزمایش تازه ای انجام دهد لیکن فیلم نتوانسته است به روح شخصیت ها نفوذ کند هم چنان که اصغر فرهادی با «چهارشنبه سوری» اش نزدیک شد.
وارونگی
«خفه گی»
فریدون جیرانی با سه گانه اش («قرمز»، «شام آخر» و «آب و آتش») نشان داد که به «فیلم نوآر» تعلق خاطر دارد و به فیلم هایی تاریک و نومید کننده که به تنهایی و ترس می پردازد. «خفه گی» در فضایی تیره و تار، سرد و بارانی، برفی و یخ زده، در یک آسایشگاه روانی می گذرد. با سه شخصیت عمده: دختری بیمار روانی (پردیس احمدیه)که به گونه رد گم کنی خود را به کمک پرستاری روان پریش (الناز شاکردوست) بیمار جلوه می دهد تا بتواند از شر شوهرش (نوید محمدزاده) خلاص شود اما شوهر به تصور خیانت همسر و در رابطه با پرستار دسیسه ای می چیند و بدین طریق ماجرا شکلی وارونه به خود می گیرد… فیلم قصه سرراستی ندارد و بیشتر در راهروها و اتاق های نیمه تاریک و خفه می گذرد تا در انتها که با یک ضربه ناگهانی تمام می شود.
ماشین رؤیا
«فِراری»
فیلم نسبتاً مفرح علیرضا داودنژاد با نگاه به ماجرایی که ظاهراً اتفاق افتاده، به نوعی تجربه تازه ای است؛ هر چند به پای آثار چشم گیر او «نیاز» و «مرهم» نمی رسد اما در داستانی تند و طنز آمیز می خواهد برخورد میان یک دختر نوجوان فراری (ترلان پروانه) ـ که در رؤیای رسیدن به ماشین گرانبهای «فِراری» است ـ را با راننده ای (محسن تنابنده) و پرسه و جست و جو در شهر به نمایش گذارد… اشکال «فِراری» در کمبود قصه آن است و پُر کردن با صحنه های گذر مداوم در ترافیک شهر. به نظر می رسد فیلم قصد ترسیم فاصله طبقاتی را هم دارد که موضوعی کهنه است و داود نژاد در این راه توفیق نیافته. منتها امتیاز اصلی به بازی ترلان پروانه بر می گردد که به خوبی در قالب دختری در جامعه امروز جا افتاده است.
آرایش غلیظ
«نگار»
درباره این فیلم حیرت آور رامبد جوان چه باید گفت؟ هنوز یاد کمدی نئورئالیستی اش «ورود آقایان ممنوع» هستیم و اینکه چرا او آن زمینه را رها کرده، نمی دانیم. فیلم در حقیقت مخلوطی غلیظ از انواع چیزهاست، از «نیکیتا» و «لوسی» لوک بسون گرفته تا کارهای هیچکاک (کشتن اسب در «مارنی») و بسیاری صحنه های محیر العقول به سبک «اژدها وارد می شود» مانی حقیقی [و هم او مرد خبیث ماجرا هم هست!]. نگاه خوش ساخت و با فرمی شکیل است و نگار جواهریان نهایت سعی اش را کرده که شخصیتی تخیلی / واقعی بیافریند اما بدون نتیجه.
زنان در جنگ
«ویلایی ها»
آیا هنوز هم قصه های واقعی ـ یا غیر واقعی ـ از دوران جنگ می تواند در ما تأثیر گذشته را داشته باشد؟ فیلم زنانه جنگی ساخته منیر قیدی، به عنوان بازگویی قصه ـ در یک ویلا مانند و حسی از زنان در انتظار بازگشت مردان خود از جبهه و احیاناً کمک به آنان ـ توفیقی پیدا نکرده است. ماجراهایی گوناگون کنار هم ردیف شده اند (از جمله قضیه آن دو زن گرفتار) بی آن که موثر واقع شوند. کارگردان کوشیده تا نوعی درام جدید از جنگ طراحی کند، اما فیلم به صورتی نیمه مستند خشک و بی روح است و گاهی هم از حرکت باز می ماند.
شهر بی ترحم
«کارمند ساده نیازمندیم»
رو آوردن روستایی ها به شهر برای یافتن شغل و زندگی بهتر، موضوع چندان تازه ای نیست، اما فیلم منوچهر هادی در ترسیم فریب و فساد شهری تا حدودی تازگی نشان می دهد. قصه به تضاد میان شهری ها و روستایی ها می پردازد (از یک سو مرد روستایی صاحب رستوران و از سوی دیگر مرد بد طینت شهری بساز و بفروش) لیکن فیلمنامه یکدست پیش نمی رود و ماجراها در هم و گاه اضافی به نظر می رسد. اگر صحنه های مطول مکالمه کارگرها به زبان آذری را نادیده بگیریم فیلم در ایجاد فضای ظاهری ـ و نه عمق تلخی و سیاهی زندگی های شهری ـ توفیق پیدا کرده است.
کدام روز؟ و کدام بخصوص؟
«یک روز بخصوص»
همایون اسعدیان یک موضوع ملتهب و حساس را بدل به فیلمی اسلو موشن و بی حس و حال کرده است. موضوع پیوند قلب اساس قصه فیلم است که مانند فیلم قبلی اش «بوسیدن روی ماه» از طریق کش دادن بیهوده ماجرای خواهر شخصیت داستان ـ که به گفته پزشکان چند ماه بیش تر زنده نیست و بایستی پیوند قلب کند ـ فیلمنامه را پُر کرده اند. بر خلاف فیلم های این نوع («بودن یا نبودن» کیانوش عیاری را حتماً به یاد دارید) هیچ هیجان و دلهره ای ایجاد نمی کند و حادثه ای که احتمال می رود رخ دهد، نمی دهد و شخصیت های اصلی داستان (مصطفی زمانی و پریناز ایزدیار) هم جز برخورد و نگاه و رفتن و آمدن به بیمارستان کار دیگری انجام نمی دهند.
بدون استدلال
«بدون تاریخ، بدون امضاء»
وحید جلیلوند که با فیلم مستندوار رئالیستی خودش «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» ثابت کرد در این زمینه هوشمند و با فراست است، این بار با این فیلم بدون منطق ما را نومید می کند. دکتری از پزشک قانونی (امیر آقایی) پس از تصادفی خود را در مرگ پسر بچه ای مقصر می داند در حالی که پسر بچه به علت مسمومیت مُرده است. فیلم می خواهد این مصیبت شخصی را نشان دهد که شخصیت اصلی درگیر موقعیتی حساس شده و این موقعیت او را به سوی یک تراژدی انسانی سوق می دهد. اما سکوت در این باره و افشا نکردن ماجرای تصادف در برابر اصرار همسرش (هدیه تهرانی) کاملاً غیر منطقی است، حتی اگر به دلیل عذاب وجدان دکتر باشد.
خوب، بانمک و خنده دار!
«خوب، بد، جلف»
پیمان قاسم خانی با دست انداختن مضامینی از فیلم ها و آدم های سینما، یک کمدی شیرین و جذاب به وجود آورده. او از طریق زمینه هجو و هزلیات (Satire) فیلمسازی را به تمسخر گرفته است. قصه، البته کهنه و تکراری است و بارها دیده ایم، با این حال هم چنان که دیده ایم دست انداختن و مسخره کردن لحظات معروف فیلم ها و یا اعمال آشنای آدم های سرشناس، همیشه و در همه موارد نمی تواند موثر واقع شود لیکن قاسم خانی این گونه هزل و طنز را به خوبی جا انداخته و نگذاشته بدل به مضامینی لوس و بی مزه شود.
خانه پدری برای فروش
«اِو» (خانه)
آغاز فیلم با هیاهو و صدای جیغ و ضجه دختر خانواده ـ که موجب می شود به اجبار جنازه پدر به داخل خانه کشانده شود ـ با دوربین روی دست و بدون قطع صحنه و طولانی، جان را به لب می رساند خصوصاً که فیلم هم به زبان آذری با زیرنویس فارسی است. دختر خانواده به نماینده دانشگاه اجازه نمی دهد بر طبق وصیت پدرش، جنازه او برای تشریح برده شود و ماجرا آن قدر کش می آید تا در پایان داستان، کارگردان اصغر یوسفی نژاد در اولین ساخته اش با رو کردن شگرد و حقه دختر با شوهرش برای تصرف خانه، ناگهان شکل فیلم را عوض می کند و آن را بدل به درامی ابهام برانگیز می سازد.