مقایسهای جالب میان عیاری ایرانی و منش سامورایی
باید بندهایی از اصل متن هاگاکوره را برگیریم و معنای آن را در زمینه شینتویی- بودایی اش روشن سازیم و بعد آن را با بندهایی مشابه از اوستا و شاهنامه و فتوت نامه ها و روایت های عیاری مقایسه کنیم.
۱. ایران زمین احتمالا کهن ترین مرکز صورت بندی و ساماندهی هنرهای رزمی بوده است. بیان این گزاره در دوران سیطره رسانه های عامه پسند و کلیشه سالاری، قدری خطرناک جلوه می کند دور نیست که گوینده به تعصب نسبت به تمدن و فرهنگ خویش متهم شود و نکوهشش کنند که بیهوده به داشته هایی مشکوک و جسته گریخته می بالد. وانگهی این اعتراض ها دور از انتظار هم نیست.
مگر نه این که همه ما وقتی سخن از استاد هنرهای رزمی به میان می آید کسی با هیبت بروس لی و جکی چان (اگر روشنفکر و روزآمد باشیم، جِت لی!) در ذهنمان تبلور می یابد؟ و مگر نه این که با اشاره به مرکز آموزش هنرهای رزمی، همه به طور خودکار یاد معبد شائولین می افتند؟ مگر نه این که باشگاه های رزمی امروزین در ایران خودمان رشته هایی را آموزش می دهد که خاستگاهی ژاپنی (کاراته، جودو) یا چینی (کونگ فو، تای چی) یا به ندرت کره ای (تکواندو) یا تایلندی (موای تای) دارند؟ که همه شان به آسیای خاوری تعلق دارند و استادان و بنیان گذارانش به راستی زردپوستانی هم ریخت با «آقایمان» بروس لی هستند؟
امروز شاید دشوار باشد به کرسی نشاندن این حرف مستند که کل فرهنگ امروزین درباره هنرهای رزمی، بیشتر یک صنعت نمایشی و نوخاسته است که از ترکیب صنعت سینما و صنعت ورزش پدید آمده است.
یکی تاسیس صنعت سینما در هنگ کنگ که مستعمره انگلستان بود و به مستعمره چیان اجازه می داد با دستیاری لایه ای از نخبگان مدرن شده چینی، محصولاتی سینمایی برای بازار عظیم چین تولید کنند. محصولاتی که مضمون اصلی شان همان حکایت های بزن بزنِ معمولی بوده که همیشه بین عوام هوادار دارد، با این چاشنی که بافتی تاریخی هم فراهم می آورد و ضعف نظامی و سرشکستگی ناشی از فروپاشی امپراتوری چین را در ذهن شهروندان این قلمرو التیام می بخشید.
دومین سرچشمه این ماجرا تبدیل شدن ورزش به یک صنعت بود. این امر با نمایشی شدن، عمومی شدن و تولید انبوه فراورده های ورزشی همراه بود و یکی از عناصری بود که مفهوم اوقات فراغت را در دوران مدرن شکل داد. این ها همه بدان معناست که در سراسر تاریخ بسیار خوب ثبت شده چین و خاور دور تا پیش از سال ۱۸۰۰ میلادی، تقریبا هیچ سندی در دست نداریم که به چیزی شبیه به هنرهای رزمی امروزین اشاره کند.
تنها اشاره ها به معبد شائولین باز می گردد و رساله هایی بسیار کوتاه که در بافت کیش بودایی و در پیوند با پزشکی چینی نوشته شده اند و اشاره هایی به شکلی از هنرهای رزمی در این معبد دارند و در کتاب منابعی کهن تر و بسیار دقیق تر و صریح تر قرار می گیرند که تاسیس این معبد را به راهبی سغدی و ایرانی تبار با لقب «بودیدارما» نسبت می دهند که وی نیز در همین سیطره امروزین فرهنگ عامیانه، برخلاف نص صریح منابع کهن و در امتداد جریان ایران زدایی از راه ابریشم، هندی تبار پنداشته شده است.
۲. این ها البته بدان معنا نیست که چین و ژاپن هنرهای رزمی نداشته اند. تمام دولت ها در سراسر دورانی که وجود داشته اند، بنا به ضرورت ساختاری نیروی نظامی داشته اند و همیشه هم این نیروی نرم افزاری از جنس باورها، اسطوره ها، روایت های داستانی، تاریخچه های خرد و فنون و مهارت ها را در خود پرورده است.
یعنی همه دولت ها ارتشی داشته اند که هنرهای رزمی اصیل همواره در دل آن شکل گرفته و پرورده شده است. جداشدن هنرهای رزمی از ارتش و پیوند خوردنش با دو صنعت مدرن سینما و ورزش، امری به کلی نو و بی ریشه است که دست بر قضا امروزه بدنه تصورات مردمان درباره هنرهای رزمی را بر می سازد.
با توجه به پیوند اندام وار هنرهای رزمی با ارتش ها می توان به تاریخ تمدن ها نگریست و به سادگی با ارزیابی توان نظامی شان درباره پیچیدگی و کارایی هنرهای رزمی شان داوری کرد. تمدنی که ارتش نیرومند داشته باشد، لزوما در گذر زمان بر نیروهای همسایه غلبه خواهدکرد و اقتدار سیاسی متمرکزی پدید خواهدآورد و صنعت نظامی و فناوری جنگی پیشرفته ای پدید خواهدآورد؛ این ها متغیرهایی است که تاریخ کلاسیک بیش از هر چیز بدان می پردازد. به تعبیری، انبوه اسنادی که منابع رسمی تاریخی محسوب می شوند، اگر با دقت خوانده شوند، بهترین و معتبرترین مرجع برای تحلیل سیر تحول هنرهای رزمی هم هستند.
بر این مبناست که وقتی ظهور دولت جهانگیر هخامنشی را در میانه قرن ششم پیش از میلاد می بینیم و توصیف همگرا و همسان مورخان ایرانی و عبرانی و یونانی را از ارتش های پارسیان می خوانیم، به سرعت در می یابیم که شکل گیری این دولت شگفت انگیز و پهناور مدیون پیدایش ارتش هایی نوپدیده بوده که نرم افزاری نو اخلاق جنگی تازه ای را برای ساماندهی خویش به کار می گرفته اند. بر این مبنا با مرور روایت های تاریخی می توان به تصویری دقیق و روشن از تاکتیک های جنگی و راهبردهای نظامی کلان ایران دست یافت و تصویری شفاف از جنگاور ایرانی را بازسازی کرد. جنگاوری که رومیان و چینیان با تعبیر یکسان «پارسی» به آن اشاره می کرده اند.
با تکیه بر همین منابع تاریخی است که در می یابیم ارتش هخامنشی پیش و بیش از هر چیز به خاطر فناوری پیشرفته اش با این سادگی و قاطعیت بر حریفان غلبه می کرده است. چرا که ابزارهای مهندسی پیچیده ای مانند منجنیق و ابزار قلعه گیری در این ارتش برای نخستین بار اختراع شده و فناوری استفاده از اسب و ایجاد سلحشوران زره پوش سواره نیز برای اولین بار در همین زمینه یافت می شود.
این فناوری ها با جاده سازی و مهندسی نظامی پیشرفته ای گره می خورده که برای آن دوران درخشان و شگفت انگیز می نموده است. کافی سواران زره پوشی را که هرودوت توصیف کرده با سواران آشوری یا گردونه سواران هیتی و مصری مقایسه کنیم تا این جهش در فناوری استفاده از اسب در جنگ را دریابیم. یا ابزار قلعه گیری و پرتابه هایی مانند منجنیق را با فنون قلعه گیری آشوری ها مقایسه کنیم تا به گسست فنی و مهندسی این دو پی ببریم.
اما گذشته از این داده ها که به خود میدان جنگ مربوط می شود، همواره انبوهی از منابع و اسناد کناری را داشته ایم که به خود هنرهای رزمی مربوط می شود و اخلاق جنگی و اساطیر حاکم بر کردار جنگاوران را شرح می دهد. فهم تکامل هنرهای رزمی زمانی ممکن می شود که طیفی وسیع از این متون مورد بررسی قرار گیرند.
از «هنر جنگ» سون تزه گرفته تا «آیین نامه های رزم آرایی» پهلوی عصر ساسانی که همچون درسنامه استراتژی هستند، تا متونی باستانی مثل «فروردین یشت» و «مهاربهاراتا» که افسانه ها و داستان های پهلوانان را همچون سرمشقی ارائه می کنند. در ایران زمین منابعی فراوان در این زمینه داریم. چنان که در کتاب «اسطوره شناسی ایزدان ایرانی» نشان داده ام، بخش بزرگی از یشت های اوستا و آیین های مربوط به مهر و بهرام و وای (باد) درواقع سرودها و مناسک مربوط به جنگاوران هستند و هنرهای رزمی آن دوران را صورت بندی می کنند.
۳. پیشرفته بودن هنرهای رزمی ایرانی و غنی بودن ساز و کارهای مربوط به ورزش های جنگی در تمدنمان را می توان از این جا دریافت که کهن ترین مراکز مردمی ورزشی که در گذر تاریخ پایدارترین هم بوده اند، در این حوزه تمدنی تکامل یافته اند. آنچه امروز بقایای رو به انقراضش را در قالب زورخانه می بینیم، ساختی بسیار بسیار کهن دارد و بسیاری از آیین هایش را می توان به طور مستقیم تا کیش مهر باستانی و سنن مربوط به عیاران عصر اسلامی و اسواران دوران ساسانی و اشکانی ردیابی کرد.
این ورزشگاه ها نخستین مراکزی هستند که ابزار ورزشی را به شکلی نمادین (در قالب میل و کباده) به کار می گیرند و از موسیقی هنگام ورزش بهره می برند و تمرکزشان بر جنگ هم از آن جا بر می آید که همه مهارت هایشان به میدان نبرد مربوط می شوند. از میل (گرز) گرفتن گرفته تا کشتی که همان جنگ تن به تن است. نمونه های مشابه این روند را در تمدن روم باستان یا بعدتر در چین و ژاپن هم داریم، اما اغلب به طبقه جنگاوران حرفه ای یا مشتق های آن (مثلا گلادیاتورها) تعلق دارد و امری مردمی نیست که اهالی یک محل به شکلی جمعی در آن ورزش کنند.
گفتار در این زمینه بسیار است؛ از غنای اخلاق رزمی ایرانیان که در میدان های جنگ هم همواره نمود داشته و دارد، تا پیچیدگی فناوری بدنی و انضباط درونی ای که پهلوانان و فتیان و عیاران در این قلمرو از آن برخوردار بوده اند. در این جا اما تنها به یک مثال برای مقایسه اوضاع تمدن ایرانی و سایر تمدن ها بسنده می کنم و بحث بیشتر در این مورد را به زمانی فراخ تر وا می گذارم.
امروز کهن ترین خاستگاه ورزش های رزمی رایج و آشنا را ژاپن می دانند. حقیقت هم آن است که از نظر تاریخی بخش عمده قالب ها و چارچوب هایی که بعدتر از راه صنعت سینمای هنگ کنگ جهانگیر شد، در این قلمرو به خصوص در جزیره اوکیناوا تکامل یافته است. کهن ترین متن جدی در این زمینه رساله «هاگاکوره» است که می توان به «برگ های پنهان» ترجمه اش کرد. نظر غالب مورخان آن است که این متن در ابتدای قرن هجدهم میلادی (بین سال های ۱۷۰۹ تا ۱۷۱۶) تدوین شده است. بر مبنای روایت مشهور، این متن گزیده گفتارهای جنگاوری نامدار به نام یاماموتو چونِه موتو (۱۶۵۹- ۱۷۱۹م) بوده که به دست شاگردش نوشته شده است.
زمان یادشده حدود صد سال پس از تاسیس دولت توکوگاوا قرار می گیرد که مقتدرترین دولت ژاپن باستان بوده و به همین دلیل نیرومندترین ارتش و پیچیده ترین نرم افزار فهم جنگ را هم در این سامان آفریده است. با این همه واقعیت آن است که در قدمت هاگاکوره بحث هست. یعنی خود متن محتوا را به این جنگاور افسانه ای منسوب می کند، اما نخستین اشاره ها به هاگاکوره را در اواخر دوران توکاوگاوا و میانه قرن نوزدهم می بینیم این کمابیش همان زمانی است که هنرهای رزمی ژاپنی تحت تاثیر تماس با ارتش های مدرن غربی در اوکیناوا پدیدار گشتند.
به بیان دیگر، شهرت این متن یا چه بسا قدمتش، به همان زمانی مربوط می شود که اولین موجه از داستان ها عامیانه چینی و ژاپنی در بزرگداشت پهلوانان و جنگاوارن قدیمی شان نوشته شده و دستمایه ای فراهم آورد که پس از پنجاه سال در قالب صنعت سینمای ژاپن و هنگ کنگ مفهوم امروزین هنرهای رزمی را خلق کند.
متن هاگاکوره که خوشبختانه به پارسی هم برگردانده شده، از پند و اندرزهایی تشکیل یافته که از زبان چنگاوری نامدار ابراز می شود. آن را می توان دستورنامه ای برای اخلاق جنگاوران ژاپنی دانست. در ابتدای قرن بیستم که دولت متمرکز ژاپن بار دیگر شکل گرفت و امپراتور میجی پذیرش همه جانبه تمدن غربی را تجویز کرد، این متن به مرتبه نوعی کتاب مقدس برکشیده شد که با رنگ و بویی شینتویی و ناسیونالیستی رفتار مناسب برای سربازان بازتعریف شده ژاپنی را تعیین می کرد.
دستورنامه های اخلاقی را که به هاگاکوره شبیه باشند در ایران زمین فراوان داریم و قدمتشان بسیار بسیار از آنچه در چین و ژاپن می بینیم کهن تر است. بندهایی از مهر یشت و بهرام یشت در اوستا را که قدمتشان نزدیک به دو هزار سال از هاگاکوره پیش تر است، می توان بخش هایی بازمانده از چنین دستورنامه ای دانست.
در دوران های جدیدتر و زمینه زبان پارسی دری هم بندهایی فراوان از شاهنامه و گرشاسپ نامه چنین محتوایی دارند و آن ها هم نزدیک به هفتصد سال پیش تر از هاگاکوره نوشته شده اند. باز می توان پیش تر آمد و از فتوت نامه هایی یاد کرد که به نثر پارسی و تازی در آداب پهلوانی و عیاری نگاشته شده اند و برخی از این ها که جدیدترند عمری نزدیک به هاگاکوره دارند و تنها یکی، دو قرن از آن قدیمی تر هستند.
۴. آنچه در سراسر سنت ایرانی رزم می بینیم، یک پیکره منسجم و درهم تنیده و یکپارچه است که در خطی مستقیم از اوستا تا روایت های رزمی و رجزخوانی های معاصر ادامه می یابد و یک بدنه پایدار و خدشه ناپذیر از اخلاق پهلوانی را نمایان می سازد. این بدنه را می توان با محتوای هاگاکوره مقایسه کرد و دریافت که گذشته از قدمت بسیار بسیار بیشتر هنرهای رزمی ایرانی، محتوای اخلاقی و پیچیدگی معناهای پرورده شده در این زمینه نیز با آنچه در خاور دور می بینیم قیاس ناپذیر است.
بحث دقیق درباره این دو سنت نیازمند آن است که بندهایی از اصل متن هاگاکوره را برگیریم و معنای آن را در زمینه شینتویی- بودایی اش و در بافت تاریخی اش روشن سازیم و بعد آن را با بندهایی مشابه از اوستا و شاهنامه و فتوت نامه ها و روایت های عیاری مقایسه کنیم، چون در این فضا امکان چنین کاری وجود ندارد، تنها به برشمردن چند نقطه واگرای اصلی بسنده می کنم، شاید که بتوان تمایز میان این دو سنت را به شکلی کلی گوشزد کرد و چه بسا از میان خوانندگان برخی شوق بیشتر خواندن در این زمینه را پیدا کنند و از غلاف نادانی آراسته ای که پیامد فرهنگ عامیانه امروزی ماست، بیرون آیند.
شاید بتوان گفت نخستین وآشکارترین تمایز میان هاگاکوره با سنت رزمی ایرانی، به مفهوم تامل باز می گردد. هاگاکوره با تاکید فراوان از غلیان احساسات و عواطف دفاع می کند و پیروی از آن را سفارش می کند.
نویسنده هاگاکوره می گوید سامورایی باید خود را تسلیم خشم کند و خشونت برخاسته از آن را پاس بدارد. از این رو درنگ کردن در حمله در مرام هاگاکوره نوعی ضعف و نقص اخلاقی شمرده می شود. این دقیقا نقطه مقابل آن چیزی است که در هنرهای رزمی ایرانی می بینیم. اخلاق جنگی ایرانیان از دیرباز خشم را در چهره نوعی دیو تصویر می کرده و جنگاور راستین را کسی می دانسته که بتواند بر خشم خویش غلبه کند.
از داستان مهربانی سیاوش با اسیران تورانی گرفته تا جوانمردی گودرز پس از کشتن پیران و از داستان رویارویی حضرت علی (ع) با عمرو بن عبدود گرفته تا خویشتن داری پوریای ولی، همواره با سرمشقی از پهلوان جنگاور سر و کار داریم که پیش از دستیازی به جنگ و خشونت نخست بر خویشتن غلبه می کند. یعنی در سنت ایرانی با بزرگداشت تامل و خویشتنداری سر و کار داریم و در هاگاکوره و سنت رزمی خاور دور این امر نفی و طرد می شود.
تنها جایی که این سنت در خاور دور موجود داشته و پرورده شده، همان شاخه منسوب به شائولین است که پنداشته می شود متاخرتر و وابسته تر به راه ابریشم و فرهنگ ایرانی است. این تسلیم شدن به هیجان ها و عواطف خشن در فرهنگ ژاپنی را به خوبی می توان در هنر خطاطی شان نیز بازجست که آن نیز به همین ترتیب در برابر خوشنویسی آمیخته با سکوت و تامل و خرد ایرانی قرار می گیرد.
دومین ویژگی برجسته هاگاکوره که در اخلاق جنگی ژاپنی ها هم نمودی آشکار دارد، تاکید بر اطاعت محض است. جنگاور در این فرهنگ هیچ ارزشی ندارد و تنها چیزی که او را ارجمند می سازد آن است که تسلیم و تابع محض سرور خویش باشد. این سرور در ژاپنی خان فئودالی بوده که سامورایی همچون چماقدار یا نیروی نظامی محلی اش عمل می کرده است. وابستگی سامورایی به این خان به مرتبه ذوب شدگی نزدیک است و به همین خاطر است که پس از کشته شدن وی، از سامورایی ای که امکان انتقامجویی ندارد انتظار می رود خودکشی (سِپوکو یا هاراکیری) کیند.
در سنت ایرانی جنگ، دقیقا با واژگونه این قاعده رو به رو هستیم. پهلوانان ایرانی شخصیت های خودمدار و خودبنیاد هستند و اتصالشان به نیروهای سیاسی بسیار سست و شکننده است. قاعده جوانمردان آن است که نه تنها اغلب در شکل عیاران و پهلوانان با نیروهای محلی به مخالفت بر می خیزند که با شاهان و حتی خدایان هم ارتباطی سنجیده و اندیشیده دارند. از گرشاسپ و جمشید که با خداوند درگیر می شوند گرفته تا رستم که فرمان کیکاوس و گشتاسپ را به هیچ می گیرد، همه جا با تاکید بر خودمداری و خودبنیادی از پهلوانان ایرانی رو به رو هستیم و پیروی از این گفتار رستم که به اسفندیار می گوید: «که گوید برو دست رستم ببند/ نبندد مرا دست چرخ بلند»
این دو تمایز بنیادین که گوشزد شد، به تفاوتی بنیادی تر و مهم تر اشاره می کند که به سیر متفاوت تحول «من» در تمدن ایرانی و تمدن های خاور دور مربوز می شود. این جا مجال پرداختن به این موضوع نیست. فقط در این حد اشاره کنم که من ها در حوزه های تمدنی گوناگون پیکربندی ها و بافت ها و قالب های متمایزی به خود می گیرند و بر آن مبناست که معناها و ارزش ها و قواعدی واگرا را پدید می آورند. دو تمایز بنیادینی که میان پهلوان ایرانی و سامورایی ژاپنی وجود دارد، در بستری دیگر میان پهلوان ایرانی و جنگاور اروپایی نیز برقرار است و این یکی به بستر تمدنی متفاوت اروپاییان و بافت مسیحی- رومی شان باز می گردد.
کوتاه سخن این که وقتی از هنرهای رزمی سخن می گوییم، ضرورت دارد از برداشت های کلیشه ای و ساده لوحانه ای که مرجعش فیلم های بزن بزن گیشه ای است پرهیز کنیم و به ویژه وقتی در ایران زمین از اخلاق جنگاوران و قواعد معنایی حاکم بر جنگیدن داد سخن می دهیم، سنت تاریخی دیرپا و خزانه فرهنگی درخشانی را که در این زمینه در تاریخمان بالیده درست بشناسیم و بازنگری کنیم.