مشقت های زن بودن در جامعه مدرن
اما دشواری زن بودن درست از جایی آغاز می شود که می خواهد پایش را آن سوی کلیشه های غالب بگذارد؛ یعنی جایی که می خواهد هم مادر و همسر باشد و هم مدیر، سیاستمدار، هنرمند و …! هم فرهیخته و باسواد باشد، و هم زیبا و سالم، این زن ها در دنیای مدرن باید در جبه های مختلفی بجنگند. آنها باید تلاش کنند در شرایط عمدتا نابرابر مهارت های مختلف که لازمه حضورشان در جامعه است را کسب کنند.
آنها باید حواس شان به تنظیم نقش هایی که عمدتا در فضای سنتی برای زنان تعریف شده اما دامنه شان به دنیای مدرن کشیده شده (مثل نقش مادری، همسری و خانه داری کنار تلاش برای استقلال مالی و عاطفی) باشد و همه اینها در حالی است که یک سیکل بی پایان از نابرابری – عقب داشته شدگی – زنان را همراهی می کند.
زنان اگر در بلندترین قلعه های علمی بایستند و به جایزه های بزرگی مثل جایزه فیلدز هم دست یافته باشند، باز هم باید ثابت کنند به اندازه مردان باهوشند و می فهمند! و اگر به بالاترین رده های مدیریتی همچون معاونت رئیس جمهور برسند باز هم صلاحیت وزیر شدن ندارند! و اگر رئیس عالی ترین نهاد سیاست خارجی اتحادیه اروپا هم باشند، باز هم با ادبیاتی جنسیت زده درباره آنها قضاوت می شود. به این ترتیب زن ها راه سختی برای «بودن» در دنیای مدرن با همه اقتضائات آن دارند.
مشقت زن بودن در این دنیا با زنان چه خواهد کرد؟ زنانی که توانسته اند معادله پیچیده مادر و همسر بودن، تحصیلکرده بودن، فعال اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بودن و رشد کردن و موفق شدن و سالم و زیبا ماندن را حل کنند، چه روایتی از این تجربه دارند؟ مطالبه هایی همچون انتخاب وزیر و رئیس جمهور زن چه زمان قرار است به امری عادی و پذیرفته شده تبدیل شوند؟ مشقت زن بودن همچنان ادامه دارد.
زن مدرن
از زنان ایالات متحده آمریکای لاتین و و اروپا که بگذریم، در حوزه های همسایگی مان، زنان در هند، ترکیه و حتی افغانستان توانسته اند در چنین تلاشی به موفقیت های چشمگیری دست پیدا کنند، زنان ایرانی چرا نتوانند؟! کمتر کسی است که نداند نمونه های زنان ایرانی که عرصه های علمی و فرهنگی، هنری و سیاسی را برای فعالیت های شان گشوده اند و آوازه شان ابعاد جهانی پیدا کرده است، فراوان اند، خواننده ای که این سطور را می خواند در این لحظه به نام های آشنایی در عرصه بین المللی که برای ایران افتخارآفرین بوده اند می اندیشند و نیازی نیست که فهرست بلندبالای آن اینجا مرور شود، بله، همان زنان ایرانی که با جایزه نوبل، یا معتبرترین جایزه ریاضی، یا جوایز فستیوال های هنری و سینمایی و عرصه های ورزشی بین المللی در ذهن ها تداعی می شوند.
همان نمونه ها کافی است تا برخی هوشیار شوند که این زنان علی رغم تمامی محدودیت ها و موانع توانسته اند جایی برای خود در بالاترین سطوح موفقیت در رقابت های مهم و «معنی دار» باز کنند و چه بسا در ایفای نقش های سنتی شان به عنوان همسر و مادر هم موفق و الگو بوده اند، اما آنچه باعث شده ملت شان به ایشان افتخار کند محدود به شایستگی های شان در حوزه نقش های خانوادگی نبوده، بلکه دستاوردهایی بوده است که در صحنه نقش آفرینی و سپهر عمومی حاصل کرده اند.
واقعیت این است که در شرایطی که زنان به باور درونی برای توسعه جایگاه اقتصادی اجتماعی خود نائل می شوند و در تلاش اند تا سدهای سنتی مقابل شان را بشکنند، هم گروه هایی از زنان را در مقابل خود به عنوان مخالف۶ خوان می یابند و هم گروه هایی از مردان را. گروه های مخالف خوان زن، همان ها هستند که آرامش و امنیت را در تداوم و بازتولید هویت زن وابسته و غیرمستقل می شناسند و به زنانی که بخواهند از حریم امن وابستگی به مردان زندگی خود فراتر بروند، گوشزد می کنند که مبادا پای از گلیم خود خارج کنند و خود را از ویژگی های زنانگی مبرا کنند و صفات مردانه را هدف هویت یابی خود قرار دهند.
ایشان موفقیت زنان را در تداوم صفات زنانگی در کلیشه های جامعه پذیری جنسیتی می یابند که از زنان فراتر از نیل و حفظ جذابیت ظاهری و روحیه تسلیم و اطاعت و تامین و تضمین خدمات برای سایر نقش های موجود در خانواده انتظار چندانی ندارد. گروه های مردانی هم که تفکر سنتی دارند، در همراهی با این نگاه زنان را اساسا هماهنگ و پاسخ دهنده به نیازهای مردان می شناسند که حیطه حضور و فعالیت شان در محیط های اندرونی و نه بیرونی است.
نهایتا اگر زنان در عرصه عمومی نیز ظاهر بشوند، عمدتا به فعالیت هایی می توانند بپردازند که همان خدمات مرسوم و مالوف زنانه را این بار در فضای عمومی تداوم می بخشند؛ نظیر معلمی، پرستاری، امور خیریه و نظایر آن. می دانیم که زنان امروز، برای این که با این نگاه های محدود کننده تحقق موجودیت انسانی شان مواجهه و مقابله ای داشته باشند، در اولین قدم، متوسل به مهم ترین ابزار در دسترس شان، یعنی آموزش و ادامه تحصیلات شان شده اند و آمارها حکایت از این دارد که این عرصه ها را به خوبی گشوده اند، هر چند که هنوز نسبت متعادلی را میان دستاوردهای عرصه تحصیلی شان و حضور فعال شان در بازار رسمی اشتغال ایران شاهد نیستیم و موانع فرهنگی و قانونی همچنان در کارند تا حضورشان در رده های پایین شغلی، در نقش های شغلی به اصطلاح «زنانه» و در نقش های خدماتی متمرکز بماند.
زنانی هم که از عرصه های خصوصی خانه و خانواده فراتر عمل کرده و به فعالیت شغلی می پردازند، عملا با دو کارفرما در درون خانه و بیرون خانه مواجه اند که از ایشان خدمت رسانی را در عالی ترین شکل آن می طلبند، بدون این که از فشار مضاعفی که زنان متحمل می شوند آگاه باشند یا بدان توجهی داشته باشند، ضمن این که معمولا زنان از امنیت شغلی نیز برخوردار نیستند و نیروی کار موقت، یا پاره وقت و فاقد بیمه و مزایای شغلی را شکل می دهند. سقف شیشه ای برای مانع شدن از رشد زنان در سلسله مراتب پیشرفت شغلی و نیل ایشان به مسئولیت های اجرایی و مدیریتی نیز همچنان محکم بر جا و برقرار است.
در تحولات اخیر در صحنه سیاست ایران نیز همچنان زنان توانمند این سرزمین با درهای بسته روبرو هستند و همه را با این شگفتی روبرو کرده اند که چگونه است که در کشور همسایه و برادر یعنی افغانستان چندین وزیر زن در کنار وزرای مرد به خدمت به جامعه مشغولند و این سوی مرز، برخی، سخن از ناتوانی زنان ایرانی در سطوح وزارت می رانند. زنان از تجربیات مدیریتی کمتری در ایران برخوردارند، به دلیل این که عرصه تجربه اندوزی مشابه آنچه برای مردان میسر است، برای شان فراهم نشده است.
زنان، برای نقش های سنتی خویش ارج و قرب قائل اند، اما همانگونه که مردان خود را محدود به ایفای نقش فرزندپروری نمی کنند، بلکه از استعدادهای خود در عرصه های متفاوت و متنوعی بهره برداری می کنند، زنان نیز به عنوان تشکیل دهنده نیمی از جمعیت و گروه های فعال اقتصادی چشم امید به تدبیر دولتمردان امروز ایران دارند که جامعه، اقتصاد، سیاست و فرهنگ این کشور را از حضور فعال و ثمربخش نیمی از نیروی انسانی مولد توسعه محروم نکنند. تنها در شرایط تسهیل و جلب مشارکت بهترین استعدادها اعم از زن و مرد در این کشور است که شایسته سالاری می تواند محقق شود.
وجود شرایط نابرابر باعث می شود تا زنان امکان کسب تجربیات لازم برای فعالیت در حوزه های مختلف را به دست نیاورند. وجود شرایط نابرابر باعث می شود تا زنان دارای ایده و انگیزه نتوانند از امکانات جامعه به نحو بهینه ای برای پیشرفت و ترقی اقتصادی استفاده کنند. این وضعیت در کشورهای در حال توسعه به شکل پررنگ تری وجود دارد.
در مورد ایران باید گفت که وجود نابرابری جنسیتی علیه زنان در بخش های مختلف مشاهده می شود. شاید بارزترین وجه آن، وجود نابرابری در حوزه های اقتصادی، مدیریتی و ارکان مختلف سیاسی باشد. وضعیت به گونه ای است که زنان باید مدام در حال اثبات خود و توانایی های شان باشند تا شاید در شرایط نابرابر سهمی در طبقه بندی های اجتماعی به آنها داده شود، آن هم نه از سر اقرار به شایستگی ها و توانایی های فردی، بلکه تحت عناوینی چون تلاش برای توسعه «توانمندسازی زنان»، در حالی که رفع نابرابری های جنسیتی از طریق باوری که به توسعه «توانمندسازی زنان» وجود دارد، نه تنها کمکی به حل مشکل نمی کند، بلکه خود به طور ضمنی تاکید بر ناتوانی زنان در انجام امور محسوب می شود.
در چند سال اخیر بر طبق آمارهای رسمی میزان استقبال و حضور زنان در استفاده از امکانات آموزش عالی بیش از مردان بوده است اما ارائه فرصت های برابر تنها محدود به بحث آموزش و استفاده از امکانات آموزشی نمی شود بلکه این نگاه یکسان می باید در همه شئون زندگی اجتماعی و انسانی جریان یابد. چرا که طبیعتا تلاش برای استفاده آموزش عالی برای زنان و مردان با هدف ایفای نقش والاتر در مناسبات اقتصادی و اجتماعی آینده صورت می گیرد و اگر بنا باشد تا زمینه های نقش آفرینی، مشارکت جویی و مسئولیت پذیری زنان فراهم نشود. در کنار هدر رفتن منابع ارزشمند مالی و انسانی کشور، ظلم بزرگی در حق آنان اتفاق افتاده است.
موضوع نابرابری جنسیتی در حوزه مشارکت اقتصادی زنان نیز بسیار مورد توجه است. نابرابری های شدید دستمزد میان زنان و مردان در جامعه ایرانی و ضعف نهادهای حمایت کننده از حقوق کارگران، زمینه تضعیف روحیه اعتماد به نفس زنان را فراهم می کند. این مسئله خصوصا در حوزه اقتصاد غیررسمی امری شایع است. از سوی دیگر موانعی عجیب در فضای کسب و کار پیش روی زنان کارآفرین قرار دارد. به عنوان مثال در حال حاضر اکثر بانک ها برای وام دادن به زنان اعتماد نمی کنند و حتی در برخی از موارد از زنان خواسته می شود که به منظور دریافت وام با همسر خود به بانک مراجعه کنند.
دسترسی به مقامات و نهادهای صاحب قدرت و صلاحیت، به عنوان یکی از شاخصه های توسعه یافتگی، به دلایل مختلف برای زنان بسیار دشوار است. مشکلاتی که در زمینه مرخصی های زایمان وجود دارد و همچنین عدم ارائه حمایت های قانونی مرسوم در جهان همچون فعالیت مهد کودک های دولتی و غیره باعث شده تا در شرایط برابر، علاقه ای به افزایش مشارکت زنان در فعالیت های اقتصادی وجود نداشته باشد. مجموع این مسائل موضوع نابرابری جنسیتی را دامن می زند.
بدون شک شنیدن و یا نشنیده گرفتن صدای زنان به عنوان نیمی از جامعه که برای دستیابی به حقوق بدیهی خود همواره در حال تلاش با کلیشه های سنتی برساخته در ارکان مختلف جامعه بوده اند، چرخه باطلی از نابرابری های اجتماعی را منجر خواهد شد که قطعا برای سلامت روح و جسم جامعه رو به پیشرفت ایران مضر خواهد بود. خودداری از ارائه فرصت های برابر در هر بازه ای از زمان، باعث عقب ماندن زنان در حوزه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی می شود؛ این عقب ماندگی در دوره بعد باعث کاهش مشارکت دادن زنان در حوزه های مختلف شده و کاهش ناخواسته مشارکت زنان مجددا باعث بار تولید نابرابری و عقب نگه داشتن زنان می شود؛ و این تسلسل همواره ادامه می یابد.
اهمیت موضوع نابرابری جنسیتی در سطوح بین المللی نیز قابل توجه است. شاخص شکاف جنسیتی از سال ۲۰۰۶ توسط مجمع جهانی اقتصاد به صورت سالانه ارائه می شود. این مسئله بیانگر تلاش جهانی برای رفع معضلی است که به بهانه جنسیت، میان زنان و مردان تبعیض های ناروا قائل می شود. این شاخص وضعیت زندگی زنان را در چهار حوزه مورد بررسی قرار داده و کشورها را بر اساس ارزش صفر تا یک، یعنی از تبعیض کامل تا برابری کامل رتبه بندی کرده است:
۱. حوزه اقتصاد، ۲، حوزه آموزش، ۳. حوزه بهداشت و سلامت، ۴. حوزه سیاست
آمارهای سال آخر یعنی سال ۲۰۱۶ میلادی نشان می دهد که رتبه ایران در این سال از میان ۱۴۴ کشور مورد بررسی، ۱۳۹ بوده است! تنها کشورهای چاد، عربستان سعودی، سوریه، پاکستان و یمن هستند که در این رابطه اوضاعی۸ بدتر از ایران دارند.
نکته حائز اهمیت اینجاست که زنان در هر جامعه مدرنی می باید در کنار فعالیت های خارج از خانه، توجه ویژه ای نیز به محیط درون خانواده خود داشته باشند و نقش های سنتی خود در جایگاه مادر یا همسر را نیز به نحو شایسته ای به انجام برسانند. به عبارت دیگر مسیر زنان در یافتن جایگاه خود در هر جامعه ای به اندازه کافی دشوار و صعب العبور است. پس در چنین شرایطی به جای آن که متولیان امر چه در امر قانون گذاری و چه در عرصه اجرا به فکر تسهیل فعالیت نیمه عمدتا غیرفعال جامعه باشند، با استمرار و شیوع نابرابری های جنسیتی از طریق دلیل تراشی های مختلف، موانع تازه ای را بر جامعه زنان تحمیل می کنند.
مطالبه گری به حق جامعه زنان امروز ایران نسبت به رفع نابرابری های جنسیتی امری است که نمی توان نسبت به آن بی تفاوت ماند. زمانی که بحث اعطای حق رأی به زنان در کشور مطرح بود نیز گروه های مختلفی با برخی به اصطلاح سختگیرانه درصدد مخالفت با این ایده بر آمدند اما با گذر زمان شاهدیم که نه تنها این حق به طور کاملا بدیهی مورد پذیرش جامعه قرار گرفته، بلکه معدود حکومت هایی که همچنان بر زنان حق رأی قائل نشده اند، از سوی مردم ما و سایر ملل مورد شماتت قرار می گیرند.
لذا به نظر می رسد برای ایجاد تحول در سطوح مختلف می باید با تکیه بر روحیه مطالبه گری زنان امروز جامعه ایران و با استفاده از عزمی همه جانبه، یک بازنگری اساسی و عمیق بر اساس یک نگاه آسیب شناسانه نسبت به عرصه های مختلف نابرابری جنسیتی در کشور داشت.