هشدار مذاکرات احیای برجام در دولت چهاردهم
تریتا نیوز -سعید شهرابی فراهانی تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی نوشت: دیدارها و اخبارهای متفاوت و مربوط به احیای برجام؛ مانند مقاطع مشابه در گذشته، لفاظیها و تهدیدات توسط مقامات جدید کاخ سفید آمریکا در دوران پیشرو ترامپ و رژیم اشغالگر صهیونیستی علیه برنامه صلحآمیز هستهای ایران مجدداً اوج گرفته است.
سابقه قبلی آمریکا و رژیم صهیونیستی ثابت کرده است که در خصومت با جمهوری اسلامی ایران؛ دولت حسن روحانی، شهید آیت الله رئیسی و حتی دکتر مسعود پزشکیان برایش تفاوتی ندارد و برای تضعیف یا نابودی دستاوردهای کاربردی هستهای ایران از هیچ نقشه و اقدامی فروگذار نیست و از هر آنچه که توان اتمی کشور را دچار اختلال کند، مضایقه ندارد. به عبارت دیگر آمریکا و صهیونیستها هر چه در آستین داشتهاند رو کردهاند و اگر نتوانستهاند به کلیت سامانه هسته ای ایران آسیب جدی وارد کنند به آن معنا نیست که نخواستهاند .بلکه به علت سیاستهای مدبرانه و حکیمانه رهبرمعظم انقلاب حضرت آیت الله العظمی خامنهای ( مدظله العالی) نتوانستند.
سیاست خارجی از دو ابزار عمده بهره میگیرد: میدان یا زور و دپیلماسی یا مذاکره؛ معمولاً برای نیل به هدف این ابزارها را به عنوان مکمل همدیگر به کار میگیرند و از هیچکدام صرفنظر نمیشود. شرورهای منطقه نیز از این قاعده بی اطلاع نبوده لیکن به دلیل بحران بقا و معضل دائمی امنیت، کاری به جز چنگ و دندان نشان دادن از آنها ساخته نیست. بنابراین محتاج عناصری است که فقدان «ابزار مکمل» را برای او پر کنند.
به نظر میرسد چماق «اقدام خودسرانه صهیونیستها» و دست چدنی آمریکاییها بالای سر مذاکرات آتی گرفته شده تا امتیازگیری حداکثری از ایران توسط «بازیگر نقش مکمل» رقم بخورد. ظاهراً بین دشمنان منطقهای و فرامنطقهای ایران اسلامی تقسیم کار خوبی انجام گرفته است تا بازی را از مرحله «برجامِ لازم ولی ناکافی» به مرحله بعدی بکشانند. در کنار این موضوع، جریان نفوذ با دمیدن در شیپور بحران زدگی کشور، ارعاب مردم و القای مضمون «برجام تنها راه نجات»؛ بستر لازم را برای فشار خردکننده بر دولت چهاردهم و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران فراهم میکند.
نگارنده از قضاوت در مورد چند و چون و کمّ و کیف مذاکرات پیشرو و نتایج آن صرف نظر میکند، اما بیان این نکته و هشدار را الزامی میداند که مطابق سیاستگذاری انجام یافته، برجام صرفاً در مورد مسائل برنامه هستهای است و نه بیشتر.
شاید عناصر وابسته به شبکه نفوذ میپندارند که با حقّهی «نعل وارونه» و رد گم کردن؛ قادر هستند به نیابت از بازیگر نقش مکمل؛ دستور کارهای جدیدی را برای مذاکرات در افکار عمومی داخلی جا انداخته و با تاکتیکهای دوقطبیسازی و شرطیسازی؛ کم کم به تثبیت نگرش مزبور و الزام مسئولین ارشد برای تغییر جهتگیری اصولی سیاستگذاریهای کلان نظام بپردازند. در مقابل، دستگاههای مسئول و ذی مدخل در فرایند مبارزه با نفوذ جریانی برای مشخص نمودن آثار این خوش خیالی و توهم؛ عجلهای ندارند: زمانی که میوه برسد، با کوچکترین اشارهای خودش خواهد افتاد!