تریتا نیوز

منو اصلی

  • صفحه اصلی
  • اقتصاد
  • واریته
  • سلامت
  • درباره ما

logo

  • صفحه اصلی
  • اقتصاد
  • واریته
  • سلامت
  • درباره ما
  • بهره‌برداری مسئولانه از منابع و سرمایه‌گذاری در حفظ محیط‌زیست؛ رسالت گروه فولاد مباركه

  • هدف ما؛ ارائه روایت سازمانی فولاد مباركه از دریچه‌ای حرفه‌ای‌تر به مخاطب

  • روش‌های فوری برای تمیز کردن کفش سفید

  • برای جلوگیری از رنگ پس دادن لباس چه کنیم؟

  • نوشیدن چای داغ چه بر سرتان می آورد؟

  • مؤثرتر از دارو برای پیشگیری از بازگشت سرطان

  • درمان بی‌خوابی با شوید!

  • خطرات جدی غذاهای فوق‌فرآوری‌شده برای سلامت

  • بازی آمریکا با جنگ روسیه و اوکراین

  • یك برنامه موفق با اهداف بلند مدت و روش های عملی و نوآورانه منطبق است

سلامت
صفحه اصلی›سلامت›این داستان یک ماجرای واقعی است؛  کودک معلول گمشده ساعت ها میان ۱۲۳ و ۱۱۰ پاسکاری شد

این داستان یک ماجرای واقعی است؛  کودک معلول گمشده ساعت ها میان ۱۲۳ و ۱۱۰ پاسکاری شد

توسط مهناز خدادوست
۱۴۰۱-۰۹-۱۵

به گزارش تریتا نیوز به نقل از شرق ،پرونده خلا و نبود مرکز واسطی و موقتی که قبل از کلانتری، جای امنی برای نگهداری موقت این دسته از کودکان در معرض آسیب باشد، همچنان باز بوده و نیاز به رسیدگی از سوی فعالان اجتماعی و مددکاران دارد.

سمیه جاهدعطائیان ،روزنامه نگار ،پسربچه سندرم دانی که حدود ۱۲سال دارد چند شب پیش گم شده‌ است، هراسان است آرام و قرار ندارد. به مغازه ها سرک می کشد. هوا تاریک شده و می‌خواهد به سمت دیگری از خیابان که خودروها عبور می‌کنند برود. همراه با همکارم با وعده خریدن بستنی، کنار خودمان نگه اش می داریم. آرامش می‌کنیم. بستنی را که می‌خورد باز می‌خواهد به سمت خیابان یا به خیال خودش جای مهمی برود. شاید تصور می‌کند که پدر یا مادرش سمت دیگر خیابان منتظرش هستند. اسمش را می‌پرسیم. «امیرعلی» این‌ بار به او وعده می‌دهم که می‌تواند یک کارتون کودکانه روی گوشی همراهم نگاه کند. با گوشی موبایل و کارتون آرام می شود.

کاپشن و شلوارکی پوشیده و دم‌ پایی به پا دارد اما بدنش سرد است. لباس گرمی تهیه می‌کنم، می پوشد. دستها و صورتش را که بسیار سیاه و کثیف است می شورم. حالا پسربچه مشغول روی یک صندلی نشسته و به دیدن کارتون سرگرم شده است. به او آب می‌دهم بسیار تشنه است. همکاری برایش کلوچه می‌گیرد که یکی از آن‌ها را به ‌سرعت می‌خورد. حالا باید برای پیدا کردن خانواده این پسر بچه کاری می‌کردم.

*اورژانس اجتماعی: با کلانتری تماس بگیرید

همیشه کار اطلاع رسانی در حوزه مشکلات قانونی و روال های پر چالش گم شدن این بچه ها را انجام دادم و پای صحبت و روایت های مادران نشستم اما حالا خودم پسربچه‌ای را در خیابان پیدا کردم که مبتلا به سندروم دان است. یاد خانواده های نگرانی که فرزند معلولشان را گم می‌کنند و ساعت‌ها سرگردان می‌شوند، می‌افتم. دست به کار می شوم. با اورژانس اجتماعی (۱۲۳) تماس می‌گیرم و گزارش می ‌دهم که بچه سندرم دانی را در خیابان پیدا کرده‌ام. کارشناس یا اپراتور می‌گوید که طبق مقررات باید با کلانتری تماس بگیرم. تاکید می کند که اگر کلانتری آمد صورت جلسه و برگه بدهد که وضعیت بچه قابل پیگیری شود.

*نیروی انتظامی: خودرو برای اعزام نداریم!

خودم و همکارم چند بار با ۱۱۰ تماس می‌گیریم. گزارش می‌دهیم که پسربچه‌ای با این مشخصات پیدا کردیم. آدرس می‌دهیم بعد از حدود نیم‌ساعت خبری نمی‌شود. دوباره با اورژانس اجتماعی تماس می‌گیرم؛ اصرار می‌کنم که این کودک کودک سندرم دان است و اگر ۱۲۳ به این مورد رسیدگی کند به نفع بچه است. قبول نمی‌کنند. برای دفعه‌ی چهارم ، پنجم، ششم با ۱۱۰ تماس می‌گیرم. می ‌گویند: «خودرویی برای اعزام ندارند…! بچه را خودتان به کلانتری بیاورید…!» اعتراض می ‌کنم و می گویم مساله را رسانه ای می کنم که اینبار با عصبانیت می‌ گویند: «همینی که هست؛ هر کاری دلتان می‌ خواهد بکنید…» می‌گویم این بچه گناه دارد سندرم دان است می‌گویند: «سندرم دان چه هست؟» و این تماس بدون نتیجه قطع می شود.*پیگیری از اداره پذیرش بهزیستی

این‌ بار با یک فعال اجتماعی تماس می‌گیرم، جلسه است، نمی تواند کمکم کند اما از طریق منشی راهنمایی‌ می‌کند که به اداره «پذیرش بهزیستی» واقع در یوسف آیاد مراجعه کنید و بچه را به آن‌ها بسپارید. ساعت حوالی ۹ شب است، قبل ‌از هر اقدام، تماس می‌گیرم تا اگر حضور دارند همراه با کودک به آن‌جا بروم. چندین‌ بار زنگ می‌زنم اما هیچ پاسخی نمی‌دهند. حالا مجبور هستم دوباره با پلیس و ۱۱۰ تماس بگیرم. اپراتور که بدلیل تماس‌های مکرر من و دوستانم و اعزام نشدن یک نیرو به محل تعجب کردند و از شرح و شنیدن آنچه که همکارش به ما گفته بود، عذرخواهی می‌کند و تلفن را به اپراتور دیگری وصل می‌کند. آدرس می گیرند و قول پیگیری می‌دهند. هنوز بعد از گذشت بیش‌از ۲ ساعت هیچ مأموری اعزام نشده است.

*نیروی انتظامی: پس ۱۲۳ چه کاره است؟

این بار همکارم با ۱۹۷ یعنی «مرکز نظارت همگانی ناجا» تماس می‌گیرد و مسئله را گزارش می‌دهد. باز با ۱۲۳ یا اورژانس اجتماعی تماس می‌گیرم که با کلافگی توضیح می‌دهند: «کلانتری با رأی قاضی دادگاه باید برای تعیین تکلیف بچه اقدام کند و کاری از دستشان ساخته نیست.» در همین گیر و دار از نیروی انتظامی با گوشی همراهم تماس گرفته می ‌شود و دوباره آدرس و پلاک می‌خواهند، درحالی ‌که آدرس و مشخصات کامل حدود ۷ بار ارایه و ثبت‌ شده است. از مامور پشت خط می‌پرسم: «هنوز موردی از گم شدن کودکی که مبتلا به سندرم دان باشد به کلانتری‌ها گزارش نشده است؟» که با اطمینان جواب رد می‌دهند. حدود ۱۰ دقیقه بعد ماشین نیروی انتظامی به‌همراه مأموری که کلاه کاسکت به دست دارد از راه می‌رسد و می‌گوید: «بدون مجوز خودروی نیروی انتظامی را بیرون آورده است که به کار ما رسیدگی کند. فریاد می‌زند که پس ۱۲۳ در این مملکت چه کاره است که باید کلانتری این بچه را با خودش ببرد؟»

*بچه شب را در بازداشتگاه می خوابد

حالا صدای من هم بالاتر رفته است و این‌بار مجبور می‌شوم کارت خبرنگاری‌ام را نشان دهم و بگویم که این برخورد و حواشی ا رسانه‌ای کنم. مامور نیروی انتظامی فریاد می زند: «رسانه‌ای کنید، چه کسی می‌شنود؟ چرا کسی نمی‌بیند؟ پس ماموران ۱۲۳ چکاره هستند؟» پرسیدم که حالا تکلیف این بچه چه می‌شود که با عصبانیت می‌گوید: می‌بریمش کلانتری. می‌پرسم شب کجا می‌ماند؟ با طعنه و عصبانیت می‌گوید: «بازداشتگاه می‌خوابد تا فردا که قاضی باشد.» گفتم بچه را تحویل نمی‌دهم برگردید. عصبانی تر می شود که ما را از کار و زندگی مان انداختید. با مسئولیت خودتان برگه‌ای امضا کنید و بنویسید که بچه را به کلانتری ندادید.» نگران بودم که حتماً خانواده‌اش به اولین جایی‌که گزارش می‌دهند کلانتری است. درحالی‌که آن‌ها یعنی مأموران نیروی انتظامی اصرار دارند که از صبح خانواده‌ای مراجعه نکرده است. ترسِ احتمال رها کردن بچه توسط خانواده اش چنگ به دلم می‌اندازد.

* اعزام به ماموریت بدون داشتن مجوز و گواهی نامه

مجبور می‌شوم که همراه با پسربچه به کلانتری بروم. مامور در خودرو می گوید: « در نیروی انتظامی مامور موتور سوار هستم؛ اشتباه کردم که به این ماموریت آمدم. به راننده که سرباز است اشاره می کند و می گوید که گواهی و مجوز رانندگی ندارد اما مجبور شدیم بیاییم.»

به کلانتری ۱۳۶ فرجام می رویم. درمحوطه کلانتری حدود ۵ خودرو پارک شده‌است، درحالی‌که نیروی انتظامی ادعا کرده بود خودرویی برای اعزام به مأموریت ندارد. با یک مأمور نیروی انتظامی در آن واحد کلانتری صحبت می‌کنم؛ «همکارتان پای تلفن گفتند، خودرویی برای اعزام ندارند اما این‌جا این‌همه ماشین پارک شده‌است.» مأمور با لبخندی روی صورت می‌گوید: «این روزها دستور داریم از غروب و عصر به بعد ماشینی بیرون اعزام نشود چون ممکن است خودرو را آتش بزنند…!»

می پرسم که تکلیف بچه چه می‌شود، همکارتان گفت که قرار است امشب را در بازداشتگاه بخوابد؛ باز لبخند می‌زند و می‌گوید: «در نمازخانه می‌خوابد، فردا برای گرفتن رأی از قاضی می‌روند تا شرایط بچه بررسی و تعیین تکلیف شود. سپس در صورت پیدا نشدن خانواده، با مجوز قاضی به بهزیستی سپارده می‌شود. »

بغض تمام راه گلویم را بسته است. چاره ای نیست، خانواده اگر نگران باشد اول سراغ کلانتری می آید. بلند می شوم و نگاهی به «امیر علی» می اندازم. پسربچه وقتی می‌فهمد که قرار است بروم، دم ‌پایی اش را که همان ابتدا از پا درآورده به‌سرعت می‌ پوشد که با من راهی شود، اما او را تشویق به نشستن می‌کنم. آرام می‌نشیند.

*کدام مادر دارای معلولیت پارتی دارد؟

گوشی همراهم را تحویل می گیرم تا تلفن بزنم که سرباز می گوید اینجا دوربین می بیند به ما تذکر می دهد. باید از کلانتری بیرون بروم. نگرانم تا مثل تجربه های قبل، گوشی موبایلم را در این تاریکی قاپ بزنند. دیگر به پهنای صورت اشک می‌ریزم. با روابط ‌عمومی سازمان بهزیستی تماسی می‌گیرم و ماجرا را تعریف می‌کنم که اصرار به آمدن ۱۲۳ داشتم اما همکاری نکردند. این مسئول گفت چرا قبل ‌از هر اقدامی با او تماس نگرفتم که جواب می‌دهم :«به شکل قانونی مثل تمام مادران دیگری که پارتی و آشنایی ندارند، یا حتی با روال قانونی آشنا نیستند اقدام کردم.» او قول پیگیری می‌دهد. حالا کنار کلانتری هستم و در مغازه ای یک پیتزا سفارش می‌دهم. روابط‌عمومی سازمان بهزیستی تماس می‌گیرد و چنین می گوید: «۱۲۳ مقصر نیست، کلانتری مسئول است. بهزیستی کوتاهی نکرده است.» درحالی‌ که کلانتری هم خودش را مسئول این اتفاق و پیگیری نمی‌دانست.

*پدر نگران و سردرگم در کلانتری

حالا که به خوبی پاسکاری شده بودم،حال مادرانی را درک کردم که هر بار فرزند بی‌قرار اتیستیک شان را گم کرده و پروسه کلانتری، بهزیستی را سپری کردند. حالا من قرار نیست با مادری تماس بگیرم و ماجرای سرگردانی بین نهادها را از زبان آن‌ها اطلاع‌رسانی کنم؛ حالا خودم به‌تنهایی، درست وسط ماجرایی مانده‌ام. دوباره به کلانتری برمی‌گردم که پیتزا را برای پسربچه ببرم. مرد میان‌سالی در حال تحویل دادن گوشی همراهش است که سرباز می‌گوید: «این خانم بچه را تحویل داده است.» از خوشحالی و هیجان نام پسرش را می‌پرسم که مطمئن شوم پدر همان بچه است. وقتی نام «امیرعلی» به زبانش می آید، انگار دنیا را در آغوش گرفتم. می‌پرسم چرا به کلانتری نرفتید که پرونده‌ ثبت و اعلام مفقودی پسرش را که مربوط به کلانتری ۱۲۶ چهار راه تیرانداز است، نشانم می‌دهد و می گوید: «به والله از صبح گرفتار نیروی انتظامی و خیابان‌ها شدیم. همسرم بارها با ۱۲۳ هم تماس گرفت. این کلانتری گفتند که باید به آگاهی «شاپور» برویم. اما باز ترجیح دادیم خیابان و مغازه ها را پرس و جو کنیم.»

ازآن‌جایی‌که من هم با ۱۲۳ به صورت مکرر تماس و از مشخصات و شرایط بچه اطلاعاتی داده بودم برایم مبهم و جای سوال بود که چرا هیچ ارتباط یا هماهنگی خاصی برای پیدا کردن بچه انجام ندادند.

*نیروی انتظامی: قتل نشده، یک کودک گم شده!

بچه را از کلانتری تحویل می‌گیریم. پدرش شماره همراهم را میگیرد، دعاگو و خوشحال به خانه می‌روند. مادرِ امیرعلی چند ساعت بعد تماس می‌گیرد و از

پیگیری‌هایش برای کلانتری و اورژانس اجتماعی می‌گوید که وقتی نگران با ۱۱۰ تماس گرفته، مأموری به او گفته: « قتل و دزدی که نشده، یک بچه گم‌ شده و پیدا می‌شود! نیروی انتظامی اصلاً نمی‌داند، نمی‌فهمد و اطلاعات ندارد که کودک سندرم دان مثل سایر کودکان قدرت تکلم درستی ندارد، راه منزلش را نمی‌تواند پیدا کند و احتمال دارد زیر ماشین برود.

*التماس مادر نگران به کارشناس اورژانس اجتماعی

این مادر از تماس بی‌نتیجه اش با اورژانس اجتماعی (۱۲۳) و التماسهایش می‌گوید؛ «وقتی دیگر کاملا شب شد با ۱۲۳ تماس گرفتم. کارشناسش متوجه شد که همان مادر هستم. توصیه کرد که به اداره پذیرش بهزیستی بروم تا ببینم کودکی را تحویل دادند یا نه. با آنجا تماس گرفتم که گفتند از صبح هیچ کودکی با این مشخصات پذیرش نکردند. شماره ام را دادم و التماس کردم خبری شد، اطلاع دهند.»

او از سردرگمی و سختی هایش برای پیدا کردن نام و نشانی از گم شده اش می گوید و ادامه می دهد: «تمام خیابان های اطراف و پارک ها را گشتم و پرس و جو کردم. عکس پسرم را به مغازه دار ها نشان دادم. دیگر ناامید بودم که مردی را همراه با یک سگ بزرگ در خیابان دیدم. لباس پسرم را به او دادم که دستش باشد، شاید سگ از راه بو کشیدن، بفهمد که پسرم کجاست… اما صاحب سگ هم قبول نکرد و گفت که این سگ ۲ ماهه است و توانایی اینکار را ندارد.»

*قدمت دیرینه پاسکاری دستگاه ها

به گفته این مادر، پسرش یکی از بهترین شاگردهای مدرسه استثنایی و پیشرفت خوبی هم در یادگیری دارد؛ احتملا به دلیل هیجان و ناشناس بودن محیط، شماره تماس را هم گفته اما متوجه بیان و منظورش نشده ایم. آنها بارها تلاش کردند تا برگه، آدرس و مشخصاتش را به لباس، کاپشن و جیبش بدوزند اما امیرعلی همه را پاره می‌کند. او می گوید که پسرش فقط لحظه‌ای، ساعت ۱۰ صبح برای گذاشتن زباله به بیرون از خانه رفته و اجازه گرفته بود. کاری که بارها انجام می داده، اما گویا آن روز به‌خاطر بی‌قراری، کنجکاوی یا هر دلیل دیگری به خانه برنگشته و روز پرحاشیه و تلخی را برای خانواده‌اش ساخته بود.

این داستان واقعی پیش آمده در شب های گذشته مهر تاییدی بر عدم هماهنگی، پاسکاری یا اهمال کاری دستگاه ها زد. از این فرد دارای معلولیت که تکلم درست و واضحی ندارد چه توقعی می‌توان داشت؟ کارشناسان و روانشناسان تاکید دارند که آمار گمشدگی این بچه ها به خاطر بیقراری امری طبیعی و بسیار بالا است. اما نبود هماهنگی میان نیروی انتظامی و اورژانس اجتماعی و پاسکاری وظایف، در زمان گم شدن یک کودک دارای معلولیت، داستان دیرین و کهنه‌ای است که خانواده‌ها را به‌ خاطر خلأهای قانونی در این حوزه در اوج نگرانی و ناراحتی، تنها و سرگردان رها کرده‌است. سازمان بهزیستی تنها متولی معلولان است و اورژانس اجتماعی نیز به سازمان بهزیستی تعلق دارد، پس چطور نمی‌تواند برای پیگیری وضعیت یک کودک گم‌شده دارای معلولیت اقدام کند و موضوع را به سازمان‌های دیگر حواله می‌دهد. نیروی انتظامی چرا برای پیگیری وضعیت یک کودک گم‌شده اقدام حضوری نمی‌کند و با این توضیح که خودرویی نداریم، فرد نگران را پشت خط مات و مبهوت رها می کند؟ این داستان در کنار نمونه های بیشماری از وضعیت پیگیری کودکان گمشده دیگری که قدرت تکلم و تشخیص درست برای گفتن و پیدا کردن ادرس و نشانی شان ندارند، ابهامات را همچنان باقی گذاشته اند. پرونده خلا و نبود مرکز واسطی و موقتی که قبل از کلانتری، جای امنی برای نگهداری موقت این دسته از کودکان در معرض آسیب باشد، همچنان باز بوده و نیاز به رسیدگی از سوی فعالان اجتماعی و مددکاران دارد.

این داستان واقعی اولین و آخرین نمونه از حادثه خطرناک گم شدن کودکان با نیازهای ویژه نخواهد بود و معلوم نیست با تکرار کدام حادثه قرار است در این حوزه اقدام و چاره اساسی شود…!

لینک کوتاه مطلب: https://tritanews.ir/?p=158300

مطالب مرتبط درباره نویسنده

  • سلامت

    این میوه قند دیابتی ها را بالا می برد

    ۱۳۹۷-۱۲-۰۸
    توسط اپراتور خبر
  • سلامت

    خطرات استفاده نادرست از محصولات آرایشی

    ۱۳۹۵-۱۲-۲۶
    توسط اپراتور خبر
  • سلامت

    با علایم کم خونی آشنا شوید

    ۱۳۹۸-۰۲-۰۳
    توسط اپراتور خبر
  • سلامت

    خوراکی هایی سرشار از ویتامین E

    ۱۳۹۸-۰۱-۲۹
    توسط اپراتور خبر
  • سلامت

    مؤثرتر از دارو برای پیشگیری از بازگشت سرطان

    ۱۴۰۴-۰۳-۱۸
    توسط مهناز خدادوست
  • سلامت

    تامین منابع مالی پایدار؛ ضرورتی برای حوزه سلامت

    ۱۳۹۷-۰۴-۲۷
    توسط اپراتور خبر

پاسخ دادن لغو پاسخ

تبلیغات

  • آخرین

  • محبوب

  • دیدگاه ها

  • بهره‌برداری مسئولانه از منابع و سرمایه‌گذاری در حفظ محیط‌زیست؛ رسالت گروه فولاد مباركه

    توسط مهناز خدادوست
    ۱۴۰۴-۰۳-۱۸
  • هدف ما؛ ارائه روایت سازمانی فولاد مباركه از دریچه‌ای حرفه‌ای‌تر به مخاطب

    توسط مهناز خدادوست
    ۱۴۰۴-۰۳-۱۸
  • روش‌های فوری برای تمیز کردن کفش سفید

    توسط مهناز خدادوست
    ۱۴۰۴-۰۳-۱۸
  • برای جلوگیری از رنگ پس دادن لباس چه کنیم؟

    توسط مهناز خدادوست
    ۱۴۰۴-۰۳-۱۸
  • نوشیدن چای داغ چه بر سرتان می آورد؟

    توسط مهناز خدادوست
    ۱۴۰۴-۰۳-۱۸
  • عفونت بند ناف نوزادان را جدی بگیرید

    توسط اپراتور خبر
    ۱۳۹۶-۰۳-۲۰
  • کوالکام می گوید در صورت پیوستن به برادکام، دو مشتری مهم خود را از دست ...

    توسط اپراتور خبر
    ۱۳۹۶-۱۱-۲۳
  • خون دماغ یعنی ….

    توسط اپراتور خبر
    ۱۳۹۶-۰۲-۲۳
  • تبلیغات محیطی جذاب و بی‌نقص با نمایشگرهای حرفه ای Outdoor سامسونگ

    توسط اپراتور خبر
    ۱۳۹۶-۰۷-۲۹
  • بهترین زمان برای خرید لپ‌تاپ چه زمانی است؟

    توسط اپراتور خبر
    ۱۳۹۶-۰۳-۱۶
  • مریم نجفی رحیمیان
    در
    ۱۴۰۱-۰۳-۱۸

    مهدی احمدی رییس اداره کل روابط عمومی خبرداد: اعلام اسامی برندگان جوایز قرعه کشی در ...

    سلام خسته نباشید سوال ...
  • قیمت آهن انبار مشهد
    در
    ۱۴۰۱-۰۲-۱۷

    بیماری‌هایی که کلیه را عفونی می‌کنند

    با سلام ممنون از ...
  • آهن مشهد
    در
    ۱۴۰۱-۰۲-۱۷

    با کفش Futurecraft 4D آدیداس آشنا شوید؛ کتانی ساخته شده با فناوری چاپ سه بعدی

    خیلی مقاله عالیی بود ...
  • مهناز خدادوست
    در
    ۱۴۰۱-۰۲-۰۶

    ۱۳۸۸ فقره وام ازدواج توسط بانک قرض‌الحسنه مهر ایران پرداخت شد

    با سلام و ارادت ...
  • مهناز خدادوست
    در
    ۱۴۰۱-۰۲-۰۶

    ۱۳۸۸ فقره وام ازدواج توسط بانک قرض‌الحسنه مهر ایران پرداخت شد

    با سلام و ارادت ...
  • خانه
  • واریته
  • سلامت
  • اقتصاد
  • درباره تریتا
  • تبلیغات در تریتا
  • درباره ما
تمامی حقوق این وبسایت برای تریتانیوز محفوظ است