درباره «پینوکیو»، داستانی که دنیا را جذب خودش کرد
پینوکیو، آدمک چوبین روزگار کودکی ما و البته قدیمی ها، داستانی قدیمی از ایتالیاست؛ داستانی قدیمی که شخصیت هایش عروسک های خیمه شب بازی برای بچه های ایتالیایی بوده است. پینوکیو را تقریبا همه دنیا می شناسند، بارها قصه اش را شنیده ایم، در کودکی پای تلویزیون نشسته ایم و ماجراهایش را دنبال کرده ایم، اما کمتر به سراغ نشانه های درون قصه این عروسک سر به هوا رفته ایم.
گرچه داستان پینوکیو ایتالیاتی است، اما افراد از کشورهای مختلف توانسته اند با آن ارتباط برقرار کنند. دلیل ایجاد این ارتباط چیست؟ آیا داستان با وجود این که از ذهن یک ایتالیایی برآمده، از منابع مشترک جهانی ریشه گرفته است؟
پس ساخته شدن پینوکیو از چوب هم اصلا بی دلیل نبوده، بلکه حتی با مفهوم اسم این عروسک ارتباط داشته است.
کلودی برای جهانی شدن داستانش تا چه اندازه اشاره ای به اسطوره ها داشته است؟ معمولا داستان هایی که رگه های اسطوره ای در آن وجود دارد، با اقبال عام مواجه می شوند.
کمی هم سراغ اصل داستان برویم. ماجرای پینوکیو از آن جا شروع شد که پدر ژپتو آرزو می کند بچه ای داشته باشد و پینوکیو را می سازد. آیا ساختن چنین موجودی، یک امر درونی است یا بیرونی؟ یعنی ما در خودمان یک پینوکیو پروش می دهیم یا آن را در عالم بیرونمان می سازیم و اعتبارش می دهیم.
مسئله بعدی دروغ و ارتباط آن با اندازه دماغش است و این نماد تا حدی جاافتاده است که به سادگی چه در صحبت های روزمره و چه در تصویرسازی و کاریکاتورها و… به آن اشاره می شود. ارتباط این عضو با دروغ چیست؟
در آن بخش که پینوکیوی فریب خورده به شهر بازی بچه ها می رود و آخر سر تبدیل به الاغ می شود، چه معنایی وجود دارد؟ آیا این دگرگونی هم با همان مسیر «شدن» یا بحث آگاهی ارتباط دارد؟
شما در بحث اسطوره ها به نهنگ اشاره کردید. می شود بحث را کمی باز کنید که آیا بودن پدر ژپتو در شکم نهنگ، ارتباطی با رستگاری او و پسرش دارد؟ اصلا چطور می توان آن را تحلیل کرد؟
آب هم از آن عناصری است که همیشه برایش می توان نمادهای مختلفی در نظر گرفت. با توجه به عناصر چهارگانه که گفتید، در این داستان آب یا اقیانوسی که نهننگ درش هست، نماد چیست؟
در آخر داستان، پینوکیو به یک پسر واقعی تبدیل می شود، اما پسر واقعی به چه معناست؟ چطور طی کردن این مراحل چنین تغییری در او ایجاد می کند و اصلا این تغییر به چه معناست؟