داستان مرموز ناپديد شدن دختر جوان سر قرار
دختر ايراني مقيم سوئد که بهدنبال آشنايي اينترنتي، دلبسته پسر جوان ايراني شده بود، پس ازسفر به کشور به ديدارپسرمورد علاقهاش رفت اما بعد از صرف شام به طرز مرموزي بيهوش شد تا اينکه سه ساعت بعد، پيکرش را مقابل خانهشان رها کردند.
ناپديد شدن دختر سر قرارناپديد شدن دختر سر قرار , دختر ايراني مقيم سوئد که بهدنبال آشنايي اينترنتي، دلبسته پسر جوان ايراني شده بود، پس ازسفر به کشور به ديدارپسرمورد علاقهاش رفت اما بعد از صرف شام به طرز مرموزي بيهوش شد تا اينکه سه ساعت بعد، پيکرش را مقابل خانهشان رها کردند.
فرانک حدود پنج ماه قبل پيام سهراب را در اينستاگرام ديد و همان پيام باب آشناييشان در فضاي مجازي شد؛
سه ماه ازاين رابطه اينترنتي گذشته بود که فرانک براي ديدارخانواده و پسر مورد علاقهاش راهي ايران شد.
چند روزبعد هم با سهراب قرارملاقاتي گذاشت اما نخستين قراربيش ازيک ساعت طول نکشيد،تا اينکه دومين قرارشان به صرف شام رسيد.ناپديد شدن دختر سر قرارآنها به رستوراني درشمال پايتخت رفتند و از آنجا ماجراهاي پردردسرشروع شد. ساعتي بعد آنهاسواربرخودروي سهراب راهي خانه شدند،اما دربين راه با حفاظ آهني کنارخيابان
تصادف کردند که همان موقع رانندهاي به کمکشان آمد اما خودرو قابل حرکت نبود به همين خاطرمرد جوان، آنها را به خانه رساند و…
چند روز قبل «فرانک» راهي دادسراي جنايي تهران شد و همزمان با تسليم شکايتش، از بازپرس سجاد منافي آذر،خواست راز ناپديد شدن سه ساعتهاش را فاش کند. او گفت:
«آن شب بعد از سوارشدن به ماشين مرد ناشناس، بيهوش شدم و ديگر چيزي به خاطر نميآورم.
صبح که از خواب بيدار شدم مادربزرگم گفت که نيمه شب با حالتي نامناسب به مقابل خانه آمده و بيهوش شدهام.
بلافاصله دوربين مداربسته ساختمان را بررسي کرديم وپي برديم سه ساعت بعد از زماني که سوار ماشين مرد ناشناس شديم، خودرويي در مقابل خانه مادربزرگم نگه داشته و مرا همانجا رها کرده و رفته است.
علاوه بر اينها تمام بدنم کبود و سياه شده بود و روي دستم جاي تزريقي به چشم ميخورد. انگشتم نيز جوهري شده بود، انگار که از من اثر انگشت گرفته بودند اما واقعاً يادم نميآيد چه اتفاقهايي برايم افتاده؛فقط ميخواهم بدانم اين سه ساعت کجا بودم و اين همه کبودي و اثر تزريق براي چه بوده است؟!»
بهدنبال اظهارات دختر جوان دستور بازداشت سهراب صادر شد و روز گذشته پسر جوان مهندس براي تحقيقات به دادسرا انتقال داده شد.
او درحالي که صحبتهاي فرانک را تأييد ميکرد به بازپرس گفت: «چون آن شب فرانک حال خوبي نداشت قسمتي از ماجرا را به خاطر ندارد.
ما سوار ماشين فرد ناشناس شديم زماني که ما سوار ماشين فرد ناشناس شديم، فرانک روي صندلي جلو نشست و من روي صندلي عقب به سمت خانه فرانک ميرفتيم که او سيگار خواست.
راننده در کنار خيابان نگه داشت تا من سيگار بخرم اما زماني که برگشتم از فرانک و ماشين خبري نبود.
آن شب حال بدي داشتم و حتي يادم نيست که چه ماشيني سوار شديم.
آن شب ساعتها به دنبال فرانک گشتم اما او را پيدا نکردم و درنهايت به خانه رفتم. صبح ديدم که برايم در اينستاگرام پيام داده که بلافاصله تماس گرفتم،اما اصلاً يادش نبود
که چه اتفاقي رخ داده است و فقط ميدانم که در اين ميان ساعت ۸۰ ميليون توماني فرانک؛گوشي تلفن همراهش و کليدهاي من به سرقت رفته است.»باتوجه به مرموز بودن ماجرا، بازپرس جنايي دستور بررسي دوربينهاي مداربسته اطراف محل زندگي دختر جوان را صادر کرد.