تاثیر افکارمان بر کارهای روزانه؛ مثبت بیندیشیم
به عنوان یک درمانگر؛ سعی میکردم که به مراجعه کنندگان خود یاد بدهم که افکارشان عمیقا بر احوالشان تاثیر میگذارد و احساسات، رفتارها، اعتماد به نفس، انجام ویا عدم انجام ریسک های سلامتی و احساس ارزش وجودی و عزت نفس شان را در تمام عرصه های زندگی تغییر میدهد.
تاثیر افکارمان بر کارهای روزانه؛ مثبت بیندیشیم
افکار معمول بی شماری میتوانند تاثیر منفی و ماندگاری داشته باشند.در زیر به ۳ مورد از این افکار و روش تغییر آنها که منجر به تغییرات زندگی مثبت میشود، اشاره میکنیم:
۱. من میترسم…پس نمیتونم
عجیب است که به راحتی میترسیم، و فکر میکنیم ” هیچ راهی برای تلاش و باور داشتن اینکه موفقیت را میتوان بدست آورد، وجود ندارد.”
یک فرد بسیار باهوش و بااستعداد بارها پیشنهاد ارتقا دریافت کرده بود؛ اگرچه او میخواست پیشرفت کند ولی از این فرصت ها استفاده نمیکرد چون از صحبت کردن در گروه های بزرگ و عموم میترسید و میدانست که در صورت قبول پیشنهادات، این کار جزئی از شغلش خواهد بود.
بنابراین من یک روش برای تغییر این فکر او معرفی کردم: بترس ولی در عین حال انجامش بده.
این باعث شد که او به این فکر کند که ترس نباید مانع حرکت رو به جلو در زندگی شود. اکنون او میتواند ترس خود را شناسایی کند و به مقابله با آن بپردازد.
به جای اینکه تصمیم بگیرد چیزهایی را که باعث برانگیختن ترسش میشوند را به راحتی کنار بگذارد، رفت تا مهارت های پایه صحبت کردن در جمع را یاد بگیرد تا در جلسات از آنها استفاده کند. ما یاد دادیم تا برای آرامش یافتن نفس بکشد، رسیدن به موفقیت را تصور کند و نسبت به گام های کوچک مثبت بیندیشد.
۲. من هرگز چیز یا کس بهتری را پیدا نمیکنم؛ همین خوب است
بسیاری از مردان و زنان به علت داشتن این طرز فکر، دارای روابط ناکام و ناراضی و شغل های بن بست هستند.
Ralph Waldo Emerson میگوید: یک مراجعه کننده داشتم که رابطه ای طولانی مدت داشت و به وضوح نیازها و انتظاراتش در این رابطه برطرف نمیشد اما میترسید کس بهتری را پیدا نکند ویا نداشتن رابطه سبب ناراحتی و ناآرامی اش شود؛ بنابراین فکر میکرد باید این وضیعت را قبول کند.
راه حل جدیدی که پیشنهاد دادم این بود: نباید کنار بیاییم؛ نباید قبول کنیم؛ نباید از چیزهای بهتری که میتواند سراغمان بیاید چشم پوشی کنیم.
او باید قوی باشد و اعتماد به نفس خود را بالا ببرد، این او را قادر میسازد تا به رابطۀ ناکام خود پایان دهد. تنها ماندن میتواند حال او را بهتر کند؛ در واقع او با کنار گذاشتن کارهای زورکی که برای همساز شدن با شریک زندگیش انجام میداد، به زندگیش انرژی و واقعیت بخشید.
۳. تخت خوابم را آماده کردم، اکنون باید بخوابم!
بسیاری از خانواده ها و فرهنگ ها به ویژه نسل های قدیمی، این ایده را ترویج داده اند. هنگامی که تصمیمی میگیرید، فکر میکنید دیگر نمیتوانید از آن منحرف شوید ویا ذهنتان را تغییر دهید؛ در نتیجه در صورت انجام، با ضعیفی و شکست مواجه میشوید.
Ralph Waldo Emerson میگوید: یک مراجعه کننده وکیل داشتم که ۳۰ سال بود که به وکالت می پرداخت ولی از شغل خود متنفر بود.
او این شغل را به خاطر رضایت و خوشحالی پدرش( که او نیز وکیل بود) انتخاب کرده بود. او از اول میدانست که این شغل با خود حقیقی او سازگاری ندارد و هنگام ورود به دانشکده حقوق و سپس استخدام در شرکتی، متوجه شد که به دام افتاده است.
او تصمیم جدیدش را گرفته بود: “تصمیم به ایجاد تغییر نشانۀ شجاعت و قدرت است و این حق من است که این کار را انجام دهم.” این به او اجازه داده بود تا به حس و عقل درونی خود گوش دهد. زیاد طول نکشید که فهمید آنچه همیشه میخواسته انجام دهد،
تدریس درس تاریخ در دبیرستان بود. او شجاعت خود را جمع کرد و همۀ مخالفان خود را نادیده گرفت؛ و ۲ سالی است که در مدرسه ای خصوصی تدریس میکند و به گونه ای که تاکنون خوشحال نبوده، خوشحال است.