از بین بردن طبیعت ایران برای حیات کارخانجات غمگینم میکند
تونی کرگ مجسمه ساز انگلیسی- آلمانی که این روزها آثارش در موزه هنرهای معاصر تهران برپاست، از علاقمندی اش به مجسمه سازی و طی کردن این مسیر و همچنین طبیعت ایران گفت.
این روزها اکثر مجسمه سازان ایرانی از برپایی نمایشگاه آثار تونی کرگ مجسمه ساز مشهور انگلیسی- آلمانی در موزه هنرهای معاصر تهران خوشحال هستند و می گویند این نمایشگاه نشان می دهد هنر مجسمه سازی تا چه میزان در دنیا پویا و دارای جایگاه است. گلایه بسیاری از مجسمه سازان خصوصا پیشکسوت ها این است که در ایران بسیاری با رفتن به سمت هنر چیدمان و ویدیو آرت و بی توجهی به مجسمه سازی خالص، این شعار را می دهند که دوره مجسمه سازی به پایان رسیده است و هنر بین رشته ای حرف اول را می زند و حالا مجسمه های مخالف این رویه و از سوی دیگر آثار مبهوت کننده تونی کرگ حرف دیگری می زند و در جایی که در هفتمین دوسالانه مجسمه سازی تهران برگزیدگان آن کمتر مجسمه سازان بودند، شاید این نمایشگاه چیز دیگری را به اثبات برساند.
اما نمایشگاه «ریشه ها و سنگ ها» با آثار تونی کرگ را می توان یکی از موفق ترین نمایشگاه های موزه هنرهای معاصر تهران در سال های اخیر دانست. این روزها پا به موزه که بگذارید با مجسمه هایی عظیم و پیچیده رو به رو می شوید که هم فرم آنها و هم فکری که پشت خلق این آثار است، بسیار قابل تامل است و از سوی دیگر تونی کرگ مجسمه ساز مهمی در دنیای امروز است.
با این مجسمه ساز گفتگویی انجام دادیم که در دو بخش ارایه می شود. بخش اول بیشتر پیرامون زندگی این هنرمند و چگونگی علاقمندی اش به مجسمه سازی می گذرد و در بخش دوم بیشتر به مفهوم آثارش و غور در کم و کیف آثاری که این روزها در موزه هنرهای معاصر تهران برپاست، خواهیم پرداخت.
*آقای کرگ شما در انگلستان به دنیا آمدید و رشد هنری شما در آنجا شکل گرفت و حتی تحت تاثیر هنرمندان آن دوره انگلستان قرار گرفتید، اما مدت هاست در کشور آلمان آتلیه خود را دارید و فعال هستید. برای شروع ممکن است از اینکه چگونه به مجسمه سازی روی آوردید و این مسیر را به صورت آموزشی طی کردید و به چنین مفاهیم و فرم هایی در آثارتان رسیدید، بفرمایید.
– پدربزرگ من کشاورز بود و پدرم مهندس الکترونیک که در یک شرکت هواپیمایی استخدام بود. پدرم بسیار خوشحال بود که کشاورزی نمی کند اما از سوی دیگر کار پدرم باعث می شد ما مدام در شهرهای مختلف انگلستان و میان فرهنگ های مختلف کشورم در رفت و آمد باشیم به طوریکه یادم می آید من هفت بار مدرسه ام را تغییر دادم. از همان روزها یادم می آید که به کشف مسایل در طبیعت و دنیا علاقه داشتم. خیلی روی درس های مختلف تحقیق می کردم و اولین بار هم در یک شرکت شیمی مشغول به کار شدم که کارهای تجزیه و تحلیل شیمی را انجام می داد.
در سال ۱۹۶۹ سیستم زندگی مردم در انگلستان دچار تحولات بسیار شده بود و مرتب درباره این تحولات صحبت می شد و من هم تحت تاثیر آن قرار گرفتم و به فرهنگ و هنر در آن دوران نزدیک شدم. قبل تر هم به هنر علاقه داشتم اما از این سال شروع کردم به کشیدن نقاشی و وقت هایی که میان کارم پیدا می کردم طراحی و نقاشی می کشیدم.
ما مجبور بودیم آخر هفته ها کار کنیم و حتی به دلیل نبود کامپیوتر و ابزار پیشرفته شب کاری هم داشتیم و من وقت های بیشتری برای طراحی داشتم. یکبار یکی از دوستانم به من که ۱۹ سال داشتم گفت تونی تو طراحی هایت خیلی خوب است و بهتر است بیشتر روی این توانایی ات کار کنی و به آن اهمیت بدهی.
*یعنی این نقطه آغاز فعالیت شما در شاخه هنر شد؟ به دانشگاه هم برای تحصیل این رشته رفتید؟
– به من پیشنهاد شد به دانشگاهی که در غرب انگلستان است بروم و از آنجا کار و تحصیل را شروع کنم. این دانشگاه هنر را به صورت بنیادین درس می داد یعنی درباره رنگ و سرامیک و چاپ و زمینه های اولیه ای که یک دانشجوی هنر به دنبالش است آموزش داده می شد. یک روز اعلام شد از هفته بعد شروع می کنیم به مجسمه سازی. بسیار خوب به خاطر دارم که یک دوشنبه ای بود که کار مجسمه سازی را شروع کردیم. ابتدا علاقه ای به آن نداشتم ولی بعد شروع کردم به در دست گرفتن متریال های مختلف. ناگهان احساس کردم هیچ چیز برایم قابل کنترل نیست و بسیار هیجان زده بودم. به متریال های مختلفی مثل چوب و آهن و تابلوی بوم که جلوی رویم بود نگاه می کردم و آن ها را لمس می کردم و یک تمرکز کاملی پیدا کردم که برایم فوق العاده جدید بود.
*یعنی ناگهان نقاشی و طراحی را رها کردید و به مجسمه سازی علاقمند شدید؟
در همان سن ۱۹ سالگی، در آنجا نوعی نبوغ را در مجسمه سازی در خودم حس کردم و مجسمه سازی برای من از آن روز داستانش آغاز شد– موضوع این است که آن روز در آن آتلیه متوجه شدم متریال هایی را می توانم در دست بگیرم و به شکل دیگری درآورم و دیدم بدون آنکه دوره ای دیده باشم، می توانم با مواد مختلف این کار را بکنم و شکل هایی که ایجاد می شد مرا مجذوب خودش کرد. همه چیز با مجذوب شدن شروع شد. در همان سن ۱۹ سالگی، در آنجا نوعی نبوغ را در مجسمه سازی در خودم حس کردم و مجسمه سازی برای من از آن روز داستانش آغاز شد.
آن روزها اسمم را در دانشگاهی در لندن که طراحی و نقاشی درس می داد نوشته بودم اما دیگر علاقه نداشتم طراحی کنم و دوست داشتم بیشتر وقتم را با مواد بگذرانم برای همین تابستان به یک ریخته گری رفتم و با مواد مختلف کار کردم. اولین کارهایم با ماسه و چوب پنبه همان روزها بیرون آمد.
*دانشگاه را رها کردید؟
– ما در دانشگاه آزادی عمل داشتیم و برای همین استادان به من گفتند نقاشی و طراحی را رها کنم و بروم سراغ مجسمه سازی و من به بخش مجسمه سازی رفتم ولی اشکالی با مجسمه ساختم که آنجا به من گفتند بهتر است بروم سراغ طراحی و نقاشی. خیلی این حرف استادان برایم گران تمام شد و دردناک بود و احساس شکستی را در خودم حس کردم ولی کارم را رها نکردم.
*آن روزها روزهای پر تب و تابی در تاریخ مجسمه سازی انگلیس بود.
– بله زمانی بود که هنرمندان بزرگ انگلستان که الان هم دارای اهمیت بسیار هستند، واکنش هایی نسبت به یکدیگر داشتند و مدام در این باره که با متریال باید چه برخوردی صورت بگیرد با هم مخالفت می کردند و درست در این جریان من و نسل من وارد سیستم مجسمه سازی انگلستان شد. من این را یاد گرفتم که یک اتفاق بسیار مهمی در حال رخ دادن است. هنر ما قبل از جنگ جهانی اول به شکلی بود که بیشتر در مجسمه سازی به سمت فیگور گرایش داشت و بعد از جنگ جهانی دوم همه چیز تغییر کرد و هنرمندانی مانند هنری مور آمدند و مجسمه را از شکل فیگور خارج کردند و چارچوب های مخصوصی درست کردند و ما نسل بعدی بودیم که فضا را باز هم تغییر دادیم. بعد از ما هم یک نسلی آمد که هنر را بسیار خوب یاد گرفته بود ولی کارشان از وجود خودشان بیرون نمی آید بلکه بیشتر تکنسین هستند و آنچه را یاد گرفته اند و بسیار هم خوب یاد گرفته اند خلق می کنند.
*نسل شما تغییری که در مجسمه سازی داد، در کدام راستا و سمت و سو بود؟
– قبلا مجسمه سازان با سنگ و برنز و آهن مجسمه می ساختند اما نسل جدید که آمد؛ یعنی نسل ما مجسمه را به زندگی تبدیل کرد و در واقع زندگی را در قالب مجسمه ارایه داد و این باعث شد افکار و زندگی روزمره روی آن تاثیرگذار باشد.
قبلا مجسمه سازان با سنگ و برنز و آهن مجسمه می ساختند اما نسل جدید که آمد؛ یعنی نسل ما مجسمه را به زندگی تبدیل کرد و در واقع زندگی را در قالب مجسمه ارایه داد*احساس می کنم آشنایی شما با شیمی و تجربه گرا بودنتان در کودکی و همچنین تسلط شما به طراحی بسیار روی مجسمه سازی شما تاثیرگذار بوده است.
– گفتنش برای خودم هم مشکل است که چه چیزهایی دقیقا روی من اثر گذاشته است. من پژوهشگر بزرگی نیستم اما عاشق این هستم که در مواد دخالت کنم و ببینم و لمس کنم. من می توانم خودم را اینگونه تشبیه کنم که کشف کننده مواد هستم و دنبال پروژه هایی هستم برای کشف و دست و پنجه نرم کردن با مواد مختلف برای به وجود آوردن چیزی از دل آنها. من با یک ذره بین بسیار بسیار ریز و کوچک دنبال ماده هایی هستم که در طبیعت وجود دارد. اگر قبلا یک مجسمه فیگوراتیو درست می کردند، می گفتند این متعلق به من است و دیگر گفتگو تمام می شد اما برای من جالب است که بپرسم چرا این مجسمه باید اینگونه باشد حتی اگر خودم آن را ساخته باشم.
می دانید من فقط هفت سالم بود که یک فسیل را پیدا کردم. بعد هر روز با برادرم سوار دوچرخه می شدیم و دنبال پیدا کردن فسیل ها راه می افتیم. کنار دانشگاهمان نیز یک موزه باستان شناسی بود که من بیشتر وقتم را در آن موزه می گذراندم. آن موزه بیشتر آثاری را نگه می داشت که واکنش های زمین در چرخه زمان را نشان می داد. مشخصا من عاشق طبیعت هستم. وقتی با هواپیما وارد تهران می شوم از آن بالا شهری به این وسعت و کوه ها را می بینم، تنها فرم آن را نمی بینم بلکه برایم مهم است که پشت آن فرم چه چیزی است. وقتی یک نفر را نگاه می کنم به جز فرم او برایم این مهم است که مولکول های پشت صورتش را ببینم.
شما که به متریال این میزان علاقه دارید، می دانید در ایران معدن سنگ زیاد داریم و ایران مهد معادن سنگ است؟
– بله دقیقا این را می دانم و در مسافرتی که دفعه قبل به چند شهر ایران داشتم، چند معدن را دیدم و شهری را دیدم که در آن فقط سنگ بود. من عاشق طبیعت ایران هستم و به نظرم فوق العاده است. تنها چیزی که اذیتم می کند این است که به شکل خشنی این سنگ ها از هم جدا می شوند و برش داده می شوند. در واقع طبیعت دارد از بین می رود تا کارخانجات کار کنند. به گمانم مجسمه سازها کاری می کنند که از چیزی که خراب می شود مجسمه ای بسازند که دوباره زیبایی ایجاد کند و آن را میان مردم ببرد.