آدمها این روزها خیلی تنها شدهاند/ صدای همدیگر را نمیشنویم
کارگردان نمایش «آکواریوم» ایده اولیه شکل گیری این اثر نمایشی را تنهایی آدم ها ذکر کرد؛ موضوعی که طی سال های اخیر به زعم این هنرمند تئاتر بیشتر و آزاردهندهتر شده است.
نمایش «آکواریوم» به کارگردانی سیامک احصایی اجرای عمومی خود را در سالن چهارسوی مجموعه تئاتر شهر به پایان رساند. در گفتگویی که با حضور کارگردان و بازیگران نمایش برگزار شد، درباره نکات مختلف از جمله نگاه منتقدانه ای که هنرمند باید نسبت به خود داشته باشد، چالش هایی که بین بازیگران و کارگردان نمایش برای رسیدن به موقعیت و تصویر مدنظر وجود داشت و تجربیاتی که در اجرای «آکواریوم» پشت سر گذاشتند، صحبت شد.
در بخش دوم این گفتگو نیز موضوعات دیگری در ادامه بحث شکل گرفته مطرح شد که در ذیل آمده است.
* آقای حق گوی لسان، ۲ بازیگر دیگر نمایش از مواجهه خود با «آکواریوم» و نگاه منتقدانه ای که نسبت به خود برای ارزیابی عملکرد و جایگاهی که دارند صحبت کردند. شما این روند را چگونه توضیح می دهید؟
روح الله حقگوی لسان: وقتی تمرین های «آکواریوم» را شروع کردیم و سیامک احصایی به من گفت که بر خلاف تمام بازی هایی که پیش از این داشتم و تیپ هایی که بازی می کردم، از من نمی خواهد که کار عجیب و غریبی را انجام دهم و بیشتر می خواهد که خیلی آرام و بدون هیچ حرکت اغراق آمیزی در بازی، در کنار بازیگران دیگر حضور داشته باشم، با خود می گفتم که فردا به سیامک احصایی می گویم که دیگر در تمرین ها حضور پیدا نمی کنم. حتی ۲ روز مانده به اجرا می خواستم به سیامک احصایی بگویم این انتخاب از ابتدا اشتباه بوده است.
نقشم در «آکواریوم» به این دلیل برایم سخت بود که ابتدا باید در کنار بازیگران خوبی همچون کاظم سیاحی و غزل شاکری به ایفای نقش می پرداختم و در عین حال نمی توانستم از میمیک و حالات صورتم همانند نقش های قبلی ام به راحتی استفاده کنم. روز اول سیامک احصایی به من گفت قصد دارد با من به گونه ای کار کند که خسته شوم تا شاید از لج بازی برای اضافه کردن ذره ای به شخصیت، دست بردارم.
حضور در نمایش «آکواریوم» برای من تولد دوباره بود و در نمایش هر روز برایم یک اتفاق جدید می افتاد و آنقدر همه چیز روی صحنه به هم وابسته بود که حتی رورانس نیز بخشی از صحنه بود و من هر روز با انرژی متفاوتی برای رورانس می آمدم.
در «آکواریوم» اتفاقی افتاد که این روزها کمتر در عرصه بازیگری تئاتر شاهد آن هستیم و آن توجه بازیگران به یکدیگر است؛ اینکه بازیگر مقابل من چقدر زیباتر از من به نظر می آید و بازی می کند و بنا به فضایی که بازیگر مقابل ایجاد می کند من نیز خود را در آن فضا قرار دهم، نه اینکه بخواهم مجزا این کار را انجام دهم.
من در نمایش «آکواریوم» چالش های زیادی داشتم و بزرگترینش این بود که اسکلت بندی ایجاد شده برای شخصیت من در نمایش، مورد تأیید سیامک احصایی و مخاطبان قرار می گیرد یا نه، آیا یکدست بودن من در کنار دیگر بازیگران دیده می شود یا نه. خوشبختانه در نمایش «آکواریوم» در کنار بازیگرانی قرار گرفتم که به من کمک کردند ریزه کاری ها را بیشتر ببینم زیرا ناخواسته من غلو و اغراق در بیان احساسات را در بازی ام داشتم. خوشحالم که سیامک احصایی بعد از نمایش «تونل» این لطف بزرگ را به من کرد که تجربه متفاوتی را روی صحنه تئاتر داشته باشم.
* جزییات نقش شما در «آکواریوم» بیشتر از نقش های دیگر بود و قرار بود با جزییات رفتاری نکات مختلفی از شخصیت را به مخاطب منتقل کند.
حقگوی لسان: قطعا اینگونه بود زیرا سیامک احصایی این ریزه کاری ها و نکات را از من می خواست. درباره برخی آکسان گذاری ها و تأکیدها با سیامک احصایی صحبت می کردم و اگر روندی به درستی پیش نمی رفت خوشبختانه بازیگران کار این موضوع را می گفتند.
* نمایشنامه «آکواریوم» یک عاشقانه سیاسی و اجتماعی و حتی این عاشقانه سیاسی و اجتماعی می توانست در زندگی امروز ما نیز صادق باشد. نقطه شکل گیری و ایده ای که برای «آکواریوم» وجود داشت، کدام بود؟
ایده اولیه «آکواریوم» موجودیت تنهایی در جامعه امروز بود. طی ۳ سال گذشته خیلی مسأله تنهایی آزارم داده استسیامک احصایی: ایده اولیه «آکواریوم» از موجودیت تنهایی در جامعه امروز بود. طی سه سال گذشته خیلی مسأله تنهایی آزارم داده است. وقتی به آدم های اطراف خود نگاه می کنم، احساس می کنم با وجود جمعیتی که از کنارمان می گذرند و ما با آنها مواجه هستیم، بدون اینکه با هم صحبت کنیم واگویه موضوعات مختلف را برای خود انجام می دهیم. وقتی هم با فردی صحبت می کنیم بدون توجه به صحبت های طرف مقابل فقط صحبت خود را می کنیم و حتی به این موضوع فکر نمی کنیم جوابی که ارایه می دهیم، جواب صحبت های طرف مقابل نیست. طرف مقابل نیز ما را نمی شنود و فقط به حرفی که خود می خواهد بزند فکر می کند.
طی عمری که داشتم بیشترین وضعیت تنهایی آدم ها را در این چند سال اخیر دیدم. ایده اولیه «آکواریوم» همین تنهایی بود و به فضای ۲ تا پنجره فکر می کردم و زمانی تبدیل به آکواریوم شد که جایگاه ۲ پنجره را پیدا کردم؛ مانند ۲ ماهی که از پشت ۲ شیشه آکواریوم همدیگر را نگاه می کنند.
زمانی با مهرک قزوینی صحبت کردم و متوجه شدم مونولوگ هایی را می نویسد و قرار است آنها را به شکل پاراگراف هایی در فضای اینستاگرام خود منتشر کند. وقتی چند پاراگراف نوشته شده را خواندم به او گفتم که ایده ای در ذهنم دارم که با این مونولوگ ها و پاراگراف ها همخوانی دارد. بعد از اینکه نمایشنامه را با هم نوشتیم به قصه ای رسیدیم که طی آن در ابتدای نمایش مرد و زن مونولوگ های خود را بیان می کردند. غزل شاکری پیشنهاد داد که روند قصه به شکلی باشد که ما از ابتدای نمایش متوجه نشویم زن نیز مرد را از پشت پنجره تماشا می کند و گمان مخاطب بر این باشد که تنها مرد است که از پشت پنجره خود زن را می بیند و تماشا می کند.
پیشنهاد خوبی بود و همه با آن موافق بودیم و همین کار را در قصه نمایش انجام دادیم. در کل ایده اولیه من برای نمایش «آکواریوم» تنهایی بود؛ یک تنهایی عاشقانه. تنهایی وقتی به حد بالای خود می رسد ما زیباترین های ممکن و زشت ترین های ممکن را فقط در ذهن مان و برای خودمان خلق می کنیم و آنقدر به آنها می پردازیم که به رفتارهای بیرونی ما تبدیل می شود که یا باعث جذابیت و یا طرد شدن ما می شود.
* وقتی نمایش «آکواریوم» به نقطه پایانی می رسد و جای بازیگر زن و مرد عوض می شود، این سوال در ذهن ایجاد می شود که حالا اگر زن بخواهد درباره مرد صحبت کند چه خواهد گفت. ما یک بار درباره زن از زبان مرد شنیده بودیم و در انتها با این جابجایی می شد به این ذهنیت رسید. بخشی از این وضعیت در ذهن مخاطب شکل می گرفت که در این جابجایی با چه اتفاقی مواجه می شود. در واقع در این وضعیت مخاطب نقطه پایانی برای نمایش قائل نمی شد و در ذهنش باز هم ماجرا را این بار از زاویه ای دیگر دنبال می کرد.
احصایی: این همان چیزی است که من می گویم نقطه چین است و مخاطب نقطه چین ها را پُر می کند. من این نقطه چین را برای خودم اینگونه پُر کردم که آدمی دچار یک عشق از راه دور، در یک نگاه، از پشت یک پنجره شده است. این مرد آنقدر در تخیل خود این قصه و خواستن را کامل می کند، در پایان قصه در شیفتگی خود با خیال خود یکی می شود ولی در نهایت در واقعیت به دنبال آن نداشته خود می گردد و وارد خانه زن می شود و روی مبل زن دراز می کشد. زن هم وقتی جای مرد می نشیند، جای غریبی نیست زیرا تبدیل به خیال مرد شده است.
* برای شما هم تصویر بین رویا و واقعیت در «آکواریوم» به همین شکل بود؟
کاظم سیاحی: برای من هم به همین شکل بود ولی برای انتهای نمایش تصاویر مختلفی داشتیم.
غزل شاکری: تصویر آخر برای من به همین شکل بود که مرد به خانه زن می رود.
سیاحی: ولی تصویر برای من اینگونه نبود.
شاکری: من دوست داشتم ذره ای بیشتر در صحنه رویا داشته باشیم ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم که شاید اگر هر کدام از شخصیت ها اضافه گویی هایی داشته باشند کار به سرانجامی نرسد. آقای احصایی خیلی به حرف های ما گوش می داد ولی یک جایی به درستی تصمیم گرفت.
احصایی: من می دانستم که باید یک جایی کار جمع شود و زیاد نباید تغییر داد و شاخ و برگ اضافه کرد.
شاکری: فکر می کنم صحنه پایانی «آکواریوم» خیلی خوب بود.
احصایی: این صحنه پایانی به شکلی است که پایان قصه نقطه ندارد و باز است. برخی مواقع احساس می کنم پافشاری روی صحنه هایی باعث لطمه خوردن به اتفاقی می شود که ایجاد کرده ایم.
* مواجهه بازیگران با طراحی صحنه نمایش «آکواریوم» چگونه بود؟
حق گوی لسان: طراحی صحنه سیامک احصایی از ابتدا برای من زیبا و جذاب بود، البته جای حرکت زیادی نمی گذاشت.
* احساس نمی کردید که طراحی صحنه خود را به بازیگر تحمیل می کند؟
سیاحی: من از ابتدای حضورم در نمایش «آکواریوم» می دانستم که طراحی صحنه سیامک احصایی خود را تحمیل می کند چون همواره طراحی های صحنه بسیار جذاب و خوبی دارد.
شاکری: فکر می کنم طراحی صحنه به جای تحمیل، کار ما را تکمیل می کرد. یکی از دلایل پذیرفتن بازی در «آکواریوم» برای من این بود که مطمئن بودم تصویری که آقای سیامک احصایی ارایه می دهد بسیار زیبا و جذاب است.
* بله این درست ولی منظور بنده این است که آنقدر جزییات و طراحی صحنه مهم است که بازیگر باید خود را با آن وفق دهد، یعنی بازیگر را ناچار می کند البته نه از روی استیصال، حرکات خود را بر اساس آن انجام دهد.
سیاحی: معتقدم تحمیل کردن خیلی واژه بزرگی برای این موضوع است و من نمی توانم واژه ای جایگزین آن کنم که بتواند مفهوم مدنظرم را ادا کند. به نظرم اینکه این اتفاق بیفتد طبیعی است و مطمئن بودم که در کار کردن با سیامک احصایی این اتفاق می افتد. من طراحی صحنه «آکواریوم» را دوست داشتم ولی می دانستم که من را تحت شرایطی قرار می دهد که پیش از این نیز گفتم، واژه تحمیل برای آن زیاد است.
شاکری: من خیلی تصویر و طراحی صحنه را دوست داشتم و معتقدم زیاده گویی نداشت.
* زیاده گویی نداشت ولی از بدو ورود تماشاگر بسیار جلوهگر بود و خود را به رخ می کشید…
من این اواخر خیلی تلاش می کنم که بر اساس ایده های کارگردانی، صحنه ام را تنظیم کنم نه به عنوان یک طراح صحنه این کار را انجام دهم ولی جالب این است که در نهایت باز هم به پای طراحی صحنه ام ثبت می شود. مدت ها است که این موضوع را درک نمی کنماحصایی: من این اواخر خیلی تلاش می کنم که بر اساس ایده های کارگردانی، صحنه ام را تنظیم کنم ولی جالب این است که در نهایت باز هم به پای طراحی صحنه ام ثبت می شود. مدت ها است که این موضوع را درک نمی کنم. برخی از اتفاقاتی که در «آکواریوم» رخ داد بر اساس ایده کارگردانی من شکل گرفته بود نه تنها بر مبنای طراحی صحنه ام.
* جذابیت طراحی صحنه شما به عنوان یک نقطه منفی لحاظ نمی شود بلکه این توانایی طراحی صحنه شما را ثابت می کند که مخاطب با مواجهه با طراحی صحنه تحت تأثیر آن قرار می گیرد.
احصایی: بله، گریزی از این موضوع که طراحی صحنه ام بیشتر دیده می شود نیست زیرا من هیچ وقت از یک متن به یک نمایش نمی رسم، من از یک اتفاق تصویری درون ذهن ام به این می رسم که چه متنی را باید به دست بیاورم. جالب این است که من در طراحی صحنه دیوار نداشتم و ستونی در اتاق شخصیت کاظم سیاحی وجود داشت که در ذهن من به عنوان دیوار بود. کاظم در صحنه ای وقتی می خواهد از نگاه زن در پشت پنجره پنهان شود خود را در پشت این ستون قرار داد که گویی دیوار است. آن لحظه برای من خیلی جالب بود زیرا چیزی از ذهنیت خودم درباره اینکه این ستون یک دیوار است به کاظم سیاحی نگفته بودم ولی او در بازی اش این تصویر را در نظر گرفت.
زیباترین بخش یک کار این است که حس و حال و اتفاقات خوبی را با خود به خانه ببرم. زیباترین چیزی که می توانم از هر کار با خود همراه ببرم روابط و اتفاقات آرتیستیک و عاطفی است. نمایش «آکواریوم» هم برای من خیلی دلچسب و جذاب بود و آرامش عجیبی از اجرای این نمایش نصیبم شد.