گفتگو با سیروس الوند درباره دیروز و امروز سینمای ایران
فضای کار در سینمای قبل و بعد انقلاب را چطور ارزیابی می کنید؟
– قیاس فضای قبل و بعد از انقلاب به سادگی میسر نیست و ابعاد مختلف دارد. مهم ترین موضوع این است که در فضای هنری قبل از انقلاب ممیزی تا این حد نزدیک نبود. ما قبل از انقلاب به مسئولان هنری اعتماد و اعتقادی نداشتیم و آنها را رفیق خودمان نمی دانستیم.
آنها بر آمده از انقلاب بودند و همه سابقه فرهنگی و مبارزانی داشتند که همین مسئله باعث شد به مسئولان نزدیک و با آنها رفیق شویم. نزدیکی به مسئولان هم مثل رفاقت با صاحبخانه است؛ وقتی با صاحبخانه رفیق باشی، راحت سر سال از خانه بیرونت می کند؛ اگر رفیق نباشی ممکن است سه سال در آن خانه بمانی؛ اما در رفاقت مدام اجاره را زیاد می کند تا خودت مجبور به رفتن شوی!
الان بعد از گذشت سال ها می بینم که رفاقت ما با مسئولان تمام شد. همین حالا که ما با هم صحبت می کنیم حداقل ۱۰ فیلم بلاتکلیف داریم که حتی بعضی از آنها پروانه نمایش هم دارند؛ ولی از روی پرده سینما پایین کشیده می شوند. اینها مسائلی نیستند که بتوان به سادگی از کنارشان گذشت. نهادها و قدرت های موازی وزارت ارشاد این اقدامات را انجام می دهند که مسئولیتی ندارند؛ اما فیلم ها را توقیف یا تحریم می کنند.
از دیدگاه شما کفه ترازوی آثار سینمایی کدام دوره سینمای ایران سنگین تر است؟
– بعد از انقلاب، مدیران با فرهنگ و خلاق زیادی روی کار آمدند. من معتقدم جوانان ایرانی به شدت با استعدادند؛ مثل «مریم میرزاخانی» که شهرت جهانی پیدا کرد. در فضای هنر هم نمونه های اینچنینی زیاد است. در سینمای کنونی شرایط به گونه ای است که هر آن ممکن است یک فیلمساز جوان مطرح شود مثل «سعید روستایی» که «ابد و یک روز» را ساخت و شاگرد من در دانشگاه سوره بود.
«محمد حسین مهدویان» هم در «ماجرای نیمروز» خوب کار کرد. هر چند من اعتقاد دارم باید کمی بی طرف تر پیش می رفت؛ اما فضای دهه ۶۰ را خیلی خوب به تصویر کشید. در «ایستاده در غبار» هم بسیار خوب کار کرده بود. «نرگس آبیار» هم فیلم های خوبی ساخت و مسائلی را به تصویر کشید که من تا به حال در فیلم های جنگی ندیده بودم. اینها یعنی هر آن ممکن است یک فیلمساز بیاید و سینما را میخکوب کند که چنین چیزی در سینمای قبل از انقلاب وجود نداشت.
شما قبل از انقلاب فیلم های سینمایی زیادی ساخته اید، فضای کار در آن دوره چگونه بود؟
– قبل از انقلاب تا ظهور «موج نو» ما اصلا سینمایی نداشتیم که قابل دفاع باشد. در دهه ۳۰ فیلم های اخلاقی تر و بهتری ساخته می شد؛ اما در دهه ۴۰ فیلم ها به تقلید از سینمای غربی، هندی و عربی آلوده بودند و رقص و آواز و اکشن های عجیب و غریب که اصلا در ایران وجود ندارد، به فیلم های ایرانی رسید. در حالی که ما در ایران «اکشن» نداریم؛ مثلا اگر در خیابان دعوا شود، چند دقیقه بعد مردم آنها را جدا می کنند!
در آن دوره فیلم ها ما برای این که وارد فضای رقابت شوند، به سلاح فرهنگ های دیگر مسلح شدند و ویژگی های مختلف را از آنها گرفتند. تا اواخر دهه ۴۰ که «موج نو» بدون قرار قبلی شکل گرفت. چاره دیگری هم نبود؛ زیرا این دوره با دهه ۶۰ اروپا و تحولات عمیق فرهنگی بین المللی همراه بود و اتفاقات مهم زیادی در این دهه رخ داد. از رفتن بشر به کره ماه گرفته تا شهرت «محمد علی کلی» و پیدایش «موج نو» در فرانسه و «نئورئالیسم» در ایتالیا که جریان های سینمایی قوی هستند و طبیعی است که به کشورهای دیگر هم نفوذ کنند.
اگر بخواهیم درباره سینمای قبل از انقلاب صحبت کنیم شامل سال های ۴۷ تا ۵۷ می شود. در این ۱۰ سال فضای هنری قابل اعتنایی شکل گرفت؛ در موسیقی و ترانه هم وجود برخی چهره ها تحولی ایجاد کرد. پای ترانه ها به سینما باز شد و ماندگار شدند. مثل ترانه «مرد تنها» که «فرهاد مهراد» آن را برای فیلم «رضا موتوری» ساخته «مسعود کیمیایی» خواند. مجموعه اینها با در نظر گرفتن مقتضیات زمانی و فرهنگ آن دوره فضای زنده و پویایی را در هنر ایجاد کرد.
پس از نظر شما سینماگران جوان امروز خوب کار می کنند و آثارشان قابل دفاع است؟
– در حال حاضر جوانان خوبی پا به عرصه می گذارند؛ اما در کنار یک جوان حرفه ای، ۲۰ نفر غیر حرفه ای هم وجود دارد که با کار متوسط و گاهی مخرب می آیند و می خواهند تجربه کنند؛ اما مسئله اینجاست که تجربه نباید جای کار حرفه ای را بگیرد و همه فیلم ها هم نباید به اکران عمومی دربیایند. پیش از این هم سینماگران تجربه می کردند ولی کارهای شان در سینمای آزاد به نمایش در می آمد.
نظر شما درباره طرح مسائل اجتماعی در قالب فیلم های سینمایی چیست؟ آیا برای سینما رسالتی در بیان معضلات اجتماعی قائل هستید یا اینکه فکر می کنید هنر برای هنر است و به سینما باید به دید یک تفریح نگاه کرد؟
– همه اینها اندازه دارد. این حرف ها را بیشتر مسئولان یا تهیه کنندگانی که به دنبال بازگشت سرمایه و سودآوری بیشتر هستند می زنند. سوژه های اجتماعی معمولا فروش های بالا ندارند اما فیلم های کمدی که الزاما قوی هم نیستند، پرفروش ترین ها بوده اند.
واقعا باید به این مسئله فکر کنیم که جای حرف های اجتماعی کجاست؟ اگر ۱۰۰ مقاله هم درباره سوژه های مختلف اجتماعی نوشته شود، به اندازه یک فیلم سینمایی تاثیرگذار نیست. مثلا «هیس دخترها فریاد نمی زنند» خیلی تاثیرگذار بود یا ساخته های رخشان بنی اعتماد، کیانوش عیاری و رسول صدر عاملی که «من ترانه ۱۵ سال دارم» و «دختری با کفش های کتانی» را ساخت که بسیار مطرح شدند و بر جامعه تاثیر گذاشتند.
جایگاه فعلی سینمای اجتماعی را چطور می بینید؟
– سینمای اجتماعی باید تقویت شود نه این که آن را سرکوب کنیم. مدتی بود با عنوان «سیاه نمایی» در برابر موضوعات اجتماعی در سینما می ایستادند؛ اما در حقیقت وظیفه سینما این است که مسائل جامعه را بازگو کند.
در شرایطی که مسئولان آمارهای خوشبینانه می دهند، سینماگران هم نمی خواهند مدام از تلخی ها بگویند؛ اما وقتی این تلخی ها در جامعه وجود دارد باید به نحوی آن را انعکاس داد. ما به جامعه نگاه می کنیم و فیلم می سازیم اما به جامعه یاد نمی دهیم که چه کار کند. این جامعه است که به ما می گوید از چه موضوعاتی حرف بزنیم.
هر کدام از ژانرهای سینمایی سهمی دارند. بررسی ۳۸ سال گذشته هم نشان می دهد بهترین فیلم های ما فیلم های اجتماعی بوده اند. وقتی بعد از یک دوره به عقب بر می گردیم می بینیم فیلم هایی که آینه جامعه بوده و مسائل و مشکلات و آسیب های زمان خود را منعکس کرده اند، ماندگار شده اند. البته من برای ژانر اجتماعی یک شرط قائلم و آن هم نیت خیر داشتن از تولید یک اثر است. معضلات را نباید صرفا به قصد تخریب وارد فیلم کرد؛ چرا که این یک نیت بیمار است. فیلمساز باید هدف سازندگی و بهبود داشته باشد. یعنی آسیب ها را به امید دیده شدن و یافتن راه حل نشان بدهد.
در میان فیلم های اجتماعی که در سال های اخیر تولید شده اند محتوای مخرب وجود داشته است؟
– بله، بعضی افراد با شیطنت کار کرده اند. گاهی افراد طوری فیلم می سازند که توقیف شود تا بیشتر به چشم بیایند. آدمی که با فیلمش صادق نیست، چطور با مخاطب صادق است؟
البته در سال های اخیر اکثرا فیلم های اجتماعی به هر ترتیب (با اعمال برخی ممیزی ها) توانستند پروانه نمایش دریافت کنند و اکران شوند.
گله من از وزارت ارشاد نیست؛ حتی یک جاهایی من کنار ارشاد می ایستم. گله من از نهادهای خارج از ارشاد است که در امری که به ارشاد مربوط است دخالت می کنند. متولی ما وزارت ارشاد است و ما مجوزها را از ارشاد می گیریم و اگر قرار است فیلمی توقیف شود و پروانه نمایش نگیرد، این تصمیم را باید وزارت ارشاد بگیرد، نه نهادها و سازمان ها و اشخاص دیگر. به نظر من سینمای ما بیشتر از این مسئله آسیب می بیند.
در سینمای این روزها به مسائل مربوط به جوانان مثل ازدواج،اعتیاد و خانواده پرداخته می شود اما فیلم هایی با محوریت نوجوانان کمتر تولیدشده است. شما به عنوان فیلمساز ایده ای نو برای تولید فیلم در حوزه نوجوانان دارید؟
– من همیشه سعی کرده ام به این مسائل بپردازم. فیلمنامه ای که اخیرا برای آن مجوز ساخت گرفته ام، به نام «آنجا همان ساعت» به مسائل اجتماعی می پردازد که شامل جوانان هم می شود. البته تاکنون به دلیل مشکلات و عدم حمایت مالی هنوز این فیلم ساخته نشده است. افرادی بودند که تمایل به مشارکت داشتند اما می خواستند در فیلم اعمال نظر کنند که من زیر بار نرفتم. چهار ماه دوندگی کردم اما ۴۰۰ یا ۵۰۰ میلیون تومانی که برای تولید کم داشتیم جور نشد. بعضی ها با یک تلفن بودجه های میلیاردی فراهم می کنند اما برای آدمی که ۴۵ سال است در سینمای کشور کار می کنند ۵۰۰ میلیون تومان تسهیلات پیدا نشد.
دلیل کم کاری شما در این سال ها مسائل مالی و تامین بودجه ساخت است؟
– سینما، هنر گرانی است. شما اگر بخواهید در نقاشی یا حتی شعر و تئاتر حرفی بزنید، به لحاظ اقتصادی از پس آن بر می آیید اما همان ایده و حرف در سینما چند برابر هزینه دارد. مناسبات اکران هم پیچیده است. یک فیلم در ۴۰ سینما به نمایش در می آید؛ اما گاهی هشت سینما هم در اختیار یک فیلم قرار نمی دهند. خیلی فیلم ها در اکران به حق شان نمی رسند و به دلیل نداشتن تعداد مناسب سالن سینما و گرانی تبلیغات، مهجور می آیند و می روند و فرصت دیده شدن پیدا نمی کنند و از ترس این که کپی غیرقانونی فیلم منتشر شود، سریعا آن را به شبکه نمایش خانگی می فرستند.
اقتصادی بیمار بر سینما حاکم است و لطمه های خودش را می زند؛ چرا که تهیه کنندگان اغلب به دنبال سود تضمین شده هستند و سینمای مستقل به دست و پا می افتد.
پس کارهای جدید شما را کی می بینیم؟
– در این چند سال نتوانستم کاری را که دوست داشتم انجام دهم؛ از آخرین فیلمم «این سیب هم برای تو» که نمی خواهم بگویم فیلم دلخواهم بود، چند سال می گذرد. به هر حال من هم زندگی دارم. چند سال مقاومت می کنم؛ اما باید فیلمی بسازم تا زندگی ام بگذرد. قرار است یک سریال تلویزیونی کار کنم. من بیشتر از همکاران دیگر تئاتر می بینم، موسیقی گوش می دهم و می خواهم بدانم که در جامعه چه می گذرد. کلاس هایی که تدریس می کنم برای حفظ ارتباطم با جوانان است وگرنه درآمد چندانی ندارد. باید بدانیم که این نسل هر هفته تغییر می کند و دیگر تغییرات هر ساله نیست.
یک فیلمساز که می خواهد از جامعه خودش حرف بزند، باید ارتباطش را با جامعه اش حفظ کند. من بعضی روزها به جنوب شهر می روم. محلات شوش، مولوی و راه آهن، محله هایی است که در آنها به دنیا آمده ام و زندگی کرده ام.
شما قبلا روزنامه نگار بوده اید و به گفته خودتان ایده فیلم های تان را از زمان روزنامه نگاری دارید.
– روزنامه نگاری آدم را وادار می کند بین مردم و مسئولان برود؛ یک روزنامه نگار چشم بیناتری پیدا می کند، ابزارش این است و ذهنش قوی تر می شود. اگر اهالی رسانه درباره جامعه حرف می زنند باید به حرف آنها گوش داد. رسانه، طبیعتش این است. البته از همه رسانه ها دفاع نمی کنم اما این ذات واقعی رسانه هاست. می گوید میزان دموکراسی در کشورها را می شود از روزنامه هایش فهمید.