داستان همبرگری که غول شد!
فیلم تازه «بنیانگذار» که جان لی هنکاک آن را کارگردانی کرده، فیلمی بیوگرافی وار و جالب است که قهرمان و ضد قهرمان آن فرق چندانی با یکدیگر ندارند و بهتر بگوییم هر دوی آنها یکی هستند.
این فیلم که ۳ ماه از شروع اکران عمومی آن در سطح جهان می گذرد و در این مدت ۸۹ میلیون دلار فروخته، درباره ری کراک است که قطعاً صنعت بزرگ و موفق همبرگرسازی مک دونالد و تولید غذاهای فست فود را پایه گذاری نکرد اما در قوام بخشیدن به آن و تبدیل شدنش به غول صنعتی دهه های اخیر نقش اول را بازی کرد و اطلاق واژه بنیانگذار صنایع مذکور به وی در موازات عنوان فیلم به همین سبب صورت پذیرفته است. این فیلم به طرز شدیدی متکی بر بازی و هنرنمایی هنرپیشه نقش اصلی خود یعنی مایکل کیتون است که پیشتر (۲۰۱۴) با فرو رفتن استادانه اش در قالب یک قهرمان خیالی و کمیک بوکی و به واقع گریز از قالب های چنین قهرمانی در فیلم «بردمن» (مرد پرنده ای) نشان داده بود در ایفای رل آدم های فوق العاده تک رو چه در قالب مثبت و چه منفی آن، مهارت چشمگیری دارد. «The Founder» خواسته یا ناخواسته در ترسیم فضای سیاسی و اجتماعی فعلی آمریکا نیز عالی عمل می کند زیرا بر این تاکید دارد که کسب موفقیت در کشور لبریز از فریب آمریکا و تبدیل شدن به یک امپراتوری تجاری مستلزم استعداد صرف نیست و کافی است دور و بر خود، مسایل روز، گرایش های مهم و ساز و کارهای حرفه مورد نظرتان را بشناسید و بدانید که چه باید انجام بدهید تا به آنچه می خواهید برسید و در آن صورت چنان در تولید متاعی مثل همبرگر و یک غذای لذیذ ظاهری موفق خواهید بود که پول خاندان تان و وابستگان شما از پارو بالا خواهد رفت.
در عصر دونالد ترامپ
جان لی هنکاک نیز کارش را به خوبی بلد است و همان طور که پیشتر در فیلم هایی مانند «نجات خانم بنکس» و «نقطه کور» از او رویت شده بود، توانسته است تاثیرگذاری امواج پوپولیسم را بر زندگی مردم عادی در غرب به نمایش بگذارد و این حس در شرایط فعلی که آمریکا به دست یکی از بارزترین و تاجرترین پوپولیست ها- دونالد ترامپ- افتاده، پیش از هر زمانی سرنوشت ساز و ملموس است.
او نمی خواهد خوب باشد
سناریوی «بنیانگذار» را رابرت سیگل نوشته و اگر او در فیلم های «کشتی گیر» و «هوادار بزرگ» جنبه های بد و منفی عزم آدم های برجسته روزگار را برای رسیدن به پیروزی های اجتماعی به نمایش گذاشته و در نهایت از شکست محتوم آنها سخن گفته بود، این بار در فیلم جدیدش می گوید دنیا سرشار از آدم های پر استعدادی است که به دلایل مختلف شکست شغلی و تجاری خورده اند و ری کراک با آگاهی از این مسئله فقط ابزار ولو زشت و توام با تزویر کسب موفقیت را می طلبد و چندان هم مایل نیست که آدم خوبی باشد. حقیقت امر آن است که همبرگرسازی مک دونالد را برادران مک دونالد یعنی دریک مک دونالد (با بازی نیک افرمن) و موریس مک دونالد (جان کارول لینچ) بلافاصله در سالهای پس از اتمام جنگ جهانی دوم در شهر سن برناردینو واقع در ایالت کالیفرنیای آمریکا به راه انداختند و در تصاویر جان لی هنکاک و مدیر فیلمبرداری وی جان شوارتزمن از کارگاه کوچک اولیه آنها به خوبی حقارت اولیه شغل آنها آشکار است ولی در بخشی از فیلم که دیدار و مشورت آنها را با ری کراک نشان می دهد. مشخص می شود چطور کراک یا بیرحمی حرفه ای خود این برادران را به سوی تملک یکی از بزرگترین امپراتوری های تولید غذای تاریخ سوق می دهد.
این یک جنگ است
در مکالمه دو برادر با کراک، این جمله کراک در گوش ها طنین بیشتری می یابد؛ «تجارت، یک پول جویی و امرارمعاش صرف نیست بلکه جنگ است. جنگی که در آن اگر نکشی، خودت کشته خواهی شد». در فیلمنامه سیگل و تصاویر لی هنکاک این کراک است که ارابه های موفقیت را می راند و برادران مک دونالد چندان دیده نمی شوند و این البته یک حقیقت است که اگر مغز تجاری و هوش واقع بینانه کراک در کار نبود، اینک (۱۷ سال پس از شروع هزاره سوم) مک دونالد در دور افتاده ترین گوشه های جهان نیز شعبه نمی داشت و خیلی ها خواستار محصولات آن نبودند. این راز موفقیت فست فودها است. کسب موفقیت سریع به قیمت جور کردن ظواهر امر و طعم دلخواه مردم و داشتن نابغه بیرحمی مثل کراک در پشت چرخه های اجرایی. این یک دنیای بیرحم و بنیان نهاده شده بر فاکتور «پول سریع» است.