۱۰ روش حکومت نامتعارف و باورنکردنی در طول تاریخ که امروزه منسوخ شدهاند [قسمت دوم]
خوشمان بیاید یا نه، پرطرفدارترین و معمول ترین روش حکومت در جهان امروزی دموکراسی نمایندگی است که در آن شهروندان نمایندگانی را از طرف خود انتخاب کرده و این افراد در ادامه در دولتی که تشکیل می شود صدای طرفداران خود و البته قانون اساسی تصویب شده کشور خواهند بود. دموکراسی نمایندگی در اکثر کشورهای جهان دیده شده و معمولاً در کشورهای مختلف با کمی تفاوت اجرا می شود. در ژاپن زندگی کنید، در بریتانیا یا ایالات متحده، معمولاً دولت ها به یک شکل کار می کنند. اما در گذشته انواع مختلفی از حکومت ها برای قرن ها در کنار یکدیگر بوده اند و بسیاری از آن ها با مفهوم قابل قبول امروزی از سیاست همخوانی ندارند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با عجیب ترین و نامتعارف ترین روش های حکومت در تاریخ آشنا کنیم. برای مطالعه قسمت اول این مطلب از این لینک استفاده نمایید.
۵- اتحاد آیروکویز
اتحاد آیروکویز (Iroquois Confederacy) اتحاد بین پنج و بعدها شش قبیله از سرخپوستان آمریکایی بود که در منطقه کنونی نیویورک سیتی بود که پیش از ورود مهاجران اروپایی به خاک آمریکا شکل گرفته بود. این قبایل که در ابتدا دشمن یکدیگر بودند، به تشویق مردی افسانه ای به نام هیاواتا به همکاری با یکدیگر برای مقابله با دشمنانشان به جای دشمنی و خصومت تشویق شدند. این ابتکار خیلی زود به شکل یک حکومت متحد درآمد. از آنجایی که جامعه آیروکویز یک جامعه زن سالار بود، قبایل و خانواده ها توسط مادران هر قبیله رهبری می شدند. مادر ارشد هر قبیله یک نفر را از طرف قبلیه خود برای شرکت در مجمع اتحادیه انتخاب می کرد، مجمعی که از ۵۰ نماینده تشکیل شده بود. تصمیمات این مجمع باید متفق القول می بود و بدین ترتیب هیچ اقدامی صورت نمی گرفت تا اینکه تمامی ۵۰ نماینده از آن حمایت می کردند.
با گذشت زمان، اتحاد آیروکویز به شکل گیری قانون اعظم صلح منتهی شد که در ۱۱۷ بند مجزا تدوین شده و در مورد همه مسائل روزمره، از مذهبی گرفته تا جشن های حکومتی، قوانینی در آن وجود داشت. این قوانین یکپارچه به شکل گیری احساس اتحاد و انسجام بین شش قبیله کمک کرد و آزادی های فردی و مفهوم قدرت های مجزا را تضمین می کرد. علیرغم این که این قانون به دلیل عدم استفاده مردمان آیروکویز از الفبا، در ابتدا روی پولک های موسوم به وامپوم نوشته شده بود اما قانونی بسیار پیچیده و سازمان یافته بود. قانون اساسی ایالات متحده پس از شکل گیری از این قوانین الهام گرفته است. در سال ۱۷۴۸، نمایندگان مجمع آیروکویز به مهاجران بریتانیایی پیشنهاد دادند که اصول دموکراتیک آن ها را بپذیرند. این اتحادیه در نهایت در یک جنگ کوتاه اما ویرانگر در سال ۱۷۸۴ با ایالات متحده از بین رفت. دو قبیله تصمیم گرفتند برای زنده ماندن در منطقه بریتیش کانادا سکونت کنند و یک قبیله دیگر نیز به منطقه ای محدود در ویسکانسین نقل مکان کرد. سه قبیله دیگر نیز به اردوگاه هایی در نیویورک منتقل شدند که بازماندگان آن ها هنوز هم در همین نقاط ساکن هستند.
۴- اسپارت
در گذشته حکومت کردن بر یک کشور عمدتاً بر عهده یک پادشاه یا ملکه بود. اما حکومت دو پادشاه متفاوت از خانواده هایی متفاوت به صورت همزمان بر یک کشور بسیار غیرمعمول بود، چیزی که اسپارتان ها به آن عادت داشتند. هر دو پادشاه از موبدان زئوس نیز بودند که جایگاهی والا به این دو در ساختار مذهبی دولت-شهری می داد. در دوران جنگ، یکی از دو پادشاه رهبری ارتش را در میدان نبرد بر عهده می گرفت و قدرت و حاکمیتی نامحدود بر سربازان خود داشت. در دورن شهر اما پادشاهان تاثیر و قدرت چندانی در امور حکومتی نداشتند و قدرت اصلی در اختیار مجلسی از سالمندان به نام «گروسیا» (Gerousia) بود. مجلس گروسیا از ۲۸ مرد سالخورده و دو پادشاه تشکیل شده بود.
هر نماینده باید دستکم ۶۰ سال سن می داشت و هر یک از آن ها از طریق رأی گیری صوتی توسط مردم انتخاب می شد، بدین شکل که هر چه صدای حمایت مردم از کاندیدایی بیشتر بود آن فرد به عضویت مجلس گروسیا درآمده و تا پایان عمر در آن سمت باقی می ماند. این مجلس در اصل برای مشاوره دادن به پادشاه در مورد مسائل حکومتی و همچنین حل و فصل درگیری ها بین اسپارتان هان شکل گرفته بود و نقش دادگاه عالی کشور را نیز ایفا می کرد. تغییرات قانونی پیشنهادی با رأی مجلس مردمی صورت می گرفت، مجلسی که ماهی یک بار تشکیل جلسه داده و هر مرد اسپارتی بالای ۳۰ سال می توانست عضو آن باشد. برخلاف دیگر حکومت های دموکراتیک یونانی، این مجلس قدرت زیادی در اختیار نداشت. بحث در مورد مسائل ممنوع بود و اعضا تنها با رأی مثبت یا منفی نتیجه کار را مشخص می کردند و مجلس گروسیا نیز قدرت نقض قوانین و وتو کردن آن ها را داشت.
در ابتدا مجلس مردمی تحت نظارت پادشاهان بود اما بعدها رهبری آن را یک گروه پنج نفره از اعضای خود مجلس که با نام ایفور شناخته می شدند بر عهده گرفتند. این افراد توسط نمایندگان مجلس مردمی برای ۱ سال انتخاب شده و بیش از یک بار اجازه تصدی این مقام را نداشتند. ایفورها در ابتدا برای نظارت بر رفتار حکومت انتخاب شدند اما خیلی زود خود قدرت را قبضه کردند. نقش این افراد به آن ها اجازه می داد هر کسی در حکومت را که از نظر آن ها غیرقانونی عمل کرده مورد انتقاد قرار داده و تنبیه نمایند که در اکثر موارد با سوء استفاده ایفورها از قدرتشان همراه بود. با پایان عصر اسپارتان ها، ایفورها فعالیت های پادشاهان را نیز به کترل خود درآورده و حتی نیروهای پلیس مخفی خود را داشتند.
۳- بابل
مدت ها پیش از یونانیان باستان، امپراطوری بابل در بخش بسیار بزرگی از بین النهرین حکومت می کرد و تمامی منطقه تحت یک حکومت مرکزی متحد شده بود که می توانست با قدرت مصر باستان برابری کند. قدرت بابلی ها در سیستم متمرکز و تمامیت خواه حکومتشان نهفته بود که کارآمد بودن را بر همه چیز ترجیح می داد. در مرکز این سیستم پادشاه قرار داشت که خدای روی زمین در نظر گرفته شده و هر تصمیمی که می گرفت نمی توانست به چالش کشیده شود. او از طریق یک سیستم بوروکراتیک پیچیده و سازمان یافته از اخذ مالیات، خدمت اجباری نظامی، سرشماری و مقدار تولید کالا، تجارت و اقلام انبار شده، قدرت خود را اعمال می کرد. این امور توسط یک بخش خدمات عمومی بسیار بزرگ و کارآمد که همه چیز را پویا نگه داشته و قدرتش را از پادشاه گرفته بود انجام می شد. همانطور که شاید شنیده باشید، بابلی ها به خاطر قوانین سازمان یافته ای که برای اولین بار تدوین کردند شناخته می شوند.
بر اساس این مجموعه قوانین که به قانون حمورابی (حمورابی یکی از پادشاهان بابل بود که دستور تدوین این قانون را صادر کرد) نیز معروف است، «زورمندان حق ظلم کردن در حق ضعفا را ندارند» و این قوانین در جهت «پیشبرد رفاه بشری» تدوین شده بودند. در کل این قوانین از ۲۸۰ قانون مجزا تشکیل شده که بخش زیادی از آن مسئولیت افراد عادی هنگام معامله و تجارت را مشخص می کرد. برای مثال در صورت فرو ریختن یک خانه سازنده آن مسئول بوده و اگر یک قاضی حکم خود را پس از نوشتن تغییر می داد از مقام خود عزل می شد.
۲- امپراطوری روم مقدس
در تاریخ بشریت، کمتر حکومتی توانسته از لحاظ پیچیدگی به پای حکومت روم مقدس برسد. تشریح کامل این سیستم حکومتی بسیار پیچیده است اما در کل این امپراطوری آلمانی توسط دو جزء جداگانه رهبری می شد: امپراطور و رایشستاگ. امپراطور مادام العمر این سمت را در اختیار داشت اما برخلاف بسیاری از دیگر پادشاهان قرون وسطی، این جایگاه موروثی نبود. در صورت مرگ امپراطور، وظیفه اعضای انتخاب امپراطور این بود که امپراطور جدید را انتخاب نمایند. در بخش اعظم تاریخ این امپراطوری، انتخاب کنندگان امپراطور، اسقف های ماینتس، تریر و کلن، پادشاه بوهمیا، مرزبان برندنبورگ، نماینده ساکسونی و کُنت راین بودند. امپراطور می بایست حداقل ۱۸ سال داشته، از یک خانواده نجیب زاده بوده و در قلمروی امپراطوری زمین داشته باشد. این موضوع بدان معنا بود که در مواردی اندک نیز برخی از پادشاهان دیگر ممالک می توانستند کاندیدایی قانونی برای امپراطوری روم مقدس باشند.
به عبارت دیگر، امپراطور روی مقدس شباهت بسیاری با پادشاهان تشریفاتی امروز داشت: او در نشست های خارج از کشور نمایندگی آلمان را بر عهده داشت اما قدرت دیپلماتیک بسیار محدودی داشت و اگر چه بلند مرتبه ترین قاضی در امپراطوری بود اما نمی توانست در دادگاه های کشور اعمال نظر کند. با این وجود امپراطور مقامات رسمی را منصوب کرده، خدمه خاص خود را داشت و می توانست از تایید قوانین جدید مصوبه سر باز زده و از اعمال آن ها جلوگیری نماید. رایشستاگ در واقع مجلس امپراطوری بوده و از نمایندگانی از کل قلمرو تشکیل شده بود. تا سال ۱۶۵۳ اعضای این مجلس در خدمت امپراطور بودند اما بعد از آن هر عضو جدید مجلس باید به تایید کالج شاهزادگان و کالج انتخاب کنندگان که در واقع گروه هایی متشکل از دیگر اعضای مجلس رایشستاگ بودند می رسید.
کالج شاهزادگان بخش اصلی این مجلس بوده و از نمایندگان هر ایالت از قلمرو تشکیل شده بود. در سال های اول این امپراطوری هر ایالت به بخشی از سرزمین ها اطلاق می شد و بدین ترتیب مالک آن قلمرو به عنوان نماینده آن بخش به رایشستاگ می رفت و از قدرت رأی خود استفاده می کرد. اگر آن سرزمین چندین مالک داشت -که بسیار معمول بود- آن ها باید رأی شان در مجلس رایشستاگ را به صورت اشتراکی ارائه می کردند. بدین ترتیب اگر شخصی بخش های مختلفی از سرزمین هایی در اطراف امپراطوری را در اختیار داشت ممکن بود دارای رأی های اشتراکی متعددی با افراد مختلف باشند و در واقع هیچ رأی مستقلی نداشته باشند. امپراطور نیز می توانست فردی را از طرف خود به عضویت این مجلس درآورد حتی اگر زمینی در تملک خود نداشته باشد اما این امتیاز در سال ۱۶۵۳ برداشته شد.
نمایندگان مجلس رایشستاگ حقوق متعددی داشتند، از جمله حق تشکیل مجمع خصوصی و بستن قرارداد با کشورهای خارج از امپراطوری. در واقع هر ایالت حکومت خاص خود را داشت که یک رأی و گاهی چندین نماینده در رایشستاگ داشت. همچنین واحدهایی بزرگ تر و کوچک تر از ایالت وجود داشت که اوضاع را پیچیده تر می کرد. امپراطوری روم مقدس از ۱٫۰۰۰ ایالت تشکیل شده بود و شهرهای مستقل ایالتی نیز وجود داشتند که مجمع های متفاوت و مجزای خود را داشتند. مهم ترین شهر قلمرو همان شهری بود که رایشستاگ در آن برگزار می شود بدین ترتیب هیچ پایتخت ثابتی وجود نداشت. خوشبختانه این سیستم حکومتی پیچیده در سال ۱۸۰۶ در اثر حمله ناپلئون از بین رفته و کنفدراسیون راین توسط او در این منطقه شکل گرفت.
۱- امپراطوری اینکا
در دوران اوج خود، امپراطوری اینکا بیش از ۱۰ میلیون جمعیت داشت. اما علیرغم این جمعیت قابل توجه، تعداد قومیت اینکا بسیار کم بود. این امپراطوری در واقع مردمان متفاوتی در کوه های آند را فرهنگ ها و زبان های متفاوت را با هم متحد کرده بود و یک نفر بر آن حکومت می کرد. پادشاه که نقش خدا را داشت، پسر خدای قدرتمند آفتاب بود. حکومت اینکا بسیار سازمان یافته و سلسله مراتبی بوده و شاه در رأس آن قرار داشت. نیاکان او که امپراطورهای قبلی بودند نیز پس از مرگ مومیایی شده و در مکان حکومت نگهداری می شدند و در مواردی طی تشریفات و مراسم خاصی از جنازه آن ها برای تصمیم های مهم کمک گرفته می شود. پایین تر از پادشاه مجلس منتخب او متشکل از اعضای ۱۰ خانواده بسیار نزدیک به خانواده پادشاه قرار داشت که نقش مشاور او را داشته و در اداره امور به پادشاه کمک می کردند.
بعد از آن ها یک مجلس متشکل از ۱۰ خاندان بانفوذ و نجیب زاده اینکا وجود داشت و پس از آن ها نیز مجمعی از ۱۰ خانواده غیر اینکایی از دیگر نقاط قلمرو تشکیل شده بود. بعد از پادشاه و این مجمع های خانوادگی نوبت به ۸۰ منطقه در کل قلمرو می رسید که هر کدام فرماندار خود را داشته و وظیفه او اداره منطقه خود و اطمینان از ثبت، نگهداری و انتقال تمام داده های مورد نیاز حکومت بود. برای اطمینان از وفادار بودن فرمانداران به حکومت مرکزی، وارثان آن ها در پایتخت امپراطوری در حبس خانگی به سر می بردند، تا پادشاه و متحدان او بتوانند آن ها را تحت نظر داشته باشند. اما نکته باورنکردنی در مورد تمدن اینکا با این همه جمعیت و بوروکراسی سازمان یافته اش این بود که در این قلمرو واحد پولی خاص یا زبان نوشتاری مشخصی وجود نداشت.
دولت هر ساله یک سرشماری برگزار می کرد و تعداد تولدها، مرگ ها، ازدواج ها، مهارت هاو جایگاه اجتماعی هر شخص و مقدار کالاهای موجود در هر منطقه در کنار موارد بسیار دیگری ثبت می شد. از این آمار برای تصمیم گیری در مورد ساخت پروژه های ایالتی جدید، بخش هایی که به توزیع غذا نیاز داشتند، مکان هایی که نیاز به کارگر داشتند و غیره استفاده می شد. آن ها تمام این کار را بدون داشتن یک سیستم نوشتاری مشخص و علیرغم موانع متعدد زبانی و فرهنگی در سراسر قلمرو، این کار را تنها با استفاده از بستن گره رو ریسمان هایی که اعداد را نشان می داد و «کویپو» (quipu) نامیده می شد انجام می دادند. این ریسمان های گره دار به اینکاها امکان ایجاد یک سیستم اعتباری پیشرفته را داده بود که بر اساس سیستم ده تایی ریاضی امروزی تدوین شده بود. بدین ترتیب مردم تمامی قلمرو که زبان های مختلف و متفاوتی داشتند بدون نیاز به درک زبان یکدیگر، می توانستند از این سیستم ریاضی استفاده کنند.