چمدان هایی برای سفر قهرمان
رویا سلیمی،نمایش “منگی” به نویسندگی و کارگردانی امین سعدی در بخش مسابقه چهل و سومین جشنواره بین المللی تئاتر فجر روی صحنه رفت. این نمایش که اقتباسی از رمان “منگی” ژوئل اگلوف است، مونولوگی بی وقفه از زندگی سراسر غم بار زاغه نشینی است که تحت سلطه مادربزرگ دیکتاتورش روزگار میگذراند. صحنه نمایش چمدان بزرگ است که شخصیت مفلوک نمایش در آن گرفتار شده. گرفتار رویای رفتن و کندن از جایی که راهی برای ماندن و دل دادن در آن ندارد. مضامین فقر، حاشیه نشینی و بد سرپرستی در سطح نمایش مدام تکرار میشود و تنها کاراکتر اثر مدام میان این سه آسیب خود را حبس می داند. حبس در چمدانی که باید آن را از غم بار می کرد و می رفت اما در آن زندانی شده و این حبس خود خواسته با رویای مرگ مادربزرگ ادامه پیدا میکند. داستانی جهان شمول که حرف جدیدی برای مخاطب ندارد و کارگردان سعی دارد در انتها با پخش قطعه کوتاهی از سخنرانی استاد مطهری و الهی قمشه ای، آن را بر نمایشی ایرانی الصاق کند. مایه های سیاست زده مورد نظرش را به متن حقنه کرده و برداشت خود را به مخاطب عرضه کند. آرزوی سقوط هواپیما و به دنبال آن مرگ مادربزرگ دیکتاتور همان مابه ازایی است که کارگردان رویکرد سیاست زده خود را بر آن سوار کرده است.
علاوه بر تک کاراکتری که وظیفه بیان مونولوگ ها را بر عهده دارد، سه زن پرفورمر در صحنه نیز قرار است فرم اجرای مبتنی بر حرکت نمایش را بر عهده بگیرند، اما بعضا انطباقی میان حرکت های نمایشی آنها با کاراکتر اصلی وجود ندارد. نمایش بدون آنها هم میتواند ادامه پیدا کند وخللی در اجرا پیش نیاید چراکه ایده نمایشی محوری و منطبقی بر اکت آنها وجود ندارد.
از نیویورک به بودا
نمایش “یخ زده” به دراماتورژی و کارگردانی رضا بهکام، اقتباسی است از رمانی به همین نام نوشته بریان لاوری که روانشناسی جنایت یک قاتل زنجیره ای در آمریکا را روایت میکند.
نمایش با رویکرد روانشناختی به دلایل قتل های زنجیره ای میپردازد. میان دو شاخصه جرم و بیمار ، سعی دارد این دو گانه را با شاخصه های علمی بررسی کند. خانواده ای آمریکایی با مشکلات و مسائل معمولی وقتی دختر کوچک خود را در پی قتلهای زنجیره ای از دست می دهد، مسیر روزمره ملال انگیز دچار مخاطره و تحول میشود. دختر بزرگ خانواده از پس آسیبهای خانوادگی و قتل خواهرش، پس از تجربه الکل و سیگار، به عرفان های بودایی علاقمند میشود و این جهان بینی شرقی بر زندگی خانواده آسیب دیده تاثیر میگذارد.
“یخ زده” روایت خطی خود را در پرده های موازی میان تاثیر این قتل بر زندگی خانواده مقتول و قاتل در سلول انفرادی پیش می برد. از ابتدا با توجه به نوع اکت قاتل زنجیره ای، مخاطب در نگاه نخست احتمال روان پریش بودن او را می دهد، اما روند رسیدگی به این تحقیق علمی بسیار کشدار و کلیشه ای پیش می رود و در نهایت آسیبهای ناشی از برخوردهای نادرست ناپدری قاتل در کودکی علت اصلی روان پریشی و سپس اقدام به قتل های متعدد معرفی میشود. دلیلی که از همان کلیشه های همیشگی پیروی می کند و قرار نیست نگاه و ایده نمایشی جدیدی به مخاطب عرضه کند. نکته دیگر اینکه دراماتورژی نمایش اثر روند روایت خطی را پیش می گیرد و این ویژگی تاثیر دراماتورژ بر نمایش را کاهش میدهد.
در کنار روایت طولانی و گاه ملال آور نمایش، بازی برخی بازیگران “یخ زده” امکان تماشای نمایش را تا پایان هموار میکند.
المان مشترک در هر دو نمایش، چمدان و سفر است. سفر ذهنی قهرمان در نمایش اول وسفردختر بزرگ خانواده در نمایش دوم، جهان بینی و دیدگاه کلی اثر را شکل میدهد. این سفر که همان شناخت شخصیت در مسیر درام است، روند سرنوشت دیگر شخصیتها را نیز تعیین میکند. هر دو نمایش اقتباسی از رمانهای آمریکایی است که نکته ای تکرار شونده در آثار چهل و سومین جشنواره تئاتر فجر است که به نظر میرسد، رمانهای مطرح آمریکایی و نسبت آن با مخاطب هنرهای نمایشی نیاز به بررسی و آسیب شناسی خواهد داشت. یکی از این دلایل را شاید در علاقه بعضا وافر مخاطب امروز به تماشای سریالهای آمریکایی جستجو کرد و این مسئله دراماتورژ و کارگردان ایرانی را به فکر نمایشی کردن این رمانها برای مخاطب انداخته باشد. نکته ای که به غفلت بیش از پیش به آثار داستانی ایرانی خواهد انجامید.