چطور انسانهایی که به اخلاق باور دارند دست به شرارت می زنند؟

تریتا نیوز: دکتر پروانه صفایی مقدم – روانشناس بالینی ، هیتلر مشروبات الکلی مصرف نمیکرد و سیگار نمیکشید و عاشق موسیقی و نقاشی بود. از آزار دیدن حیوانات ناراحت میشد و برای اولین بار در تاریخ اروپا، قوانین حمایت از حیوانات را وضع کرد. وی حامی محیط زیست و خانواده بود و به زنان احترام میگذاشت.
این ویژگی ها در کنار کوره های آدم سوزی و کشتارهای وسیع سردرگم کننده است با این حال این تضادها در هیتلر خلاصه نمیشود، بی رحم ترین شکنجه گران هم چه بسا پدرانی دلسوز باشند و از دیدن زخمی در انگشت فرزندشان ناراحت شوند. پرسش اصلی این است که چطور انسانهایی که باور قوی به ارزش های اخلاقی دارند و در سایر بخش های زندگی دل رحم هستند میتوانند دست به اعمال غیر اخلاقی بزنند؟
پاسخ “بندورا” استاد دانشگاه استنفورد چنین است “افراد معمولا دست به اعمال ناپسند نمیزنند مگر آنکه جنبه های غیر اخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند.”
او این حالت را “غیرفعال کردن کنترل درونی” نامید.
این اتفاق چگونه روی میدهد؟
“بندورا” چند مکانیسم شناختی-روانی را که میتوانند باعث غیرفعال شدن کنترل درونی افراد شوند توضیح داد:
۱- توجیه اخلاقی: با تاکید بر اهداف متعالی رفتار غیراخلاقی طوری توجیه میشود که قابل دفاع یا حتی ستایش آمیز به نظر برسد.
شستشوی مغزی هم مثالی از این روش است. ترویست های انتحاری با همین روش اقناع میشوند، پاک کردن زمین از گناه، رفتن به بهشت موعود و…
۲- تلطیف لغوی یا حسن تعبیر: نامگذاری یک فعل غیر اخلاقی با کلمات متفاوت که چهره ی آن را میپوشاند.
فرمانده هان در ابوغریب از لفظ “نرم کردن” به جای شکنجه کردن استفاده میکردند و رهبران نازی کشتار یهودیان را “پاکسازی اروپا” مینامیدند. نمونه های دم دستی تر این روش استفاده از “اختلاس” به جای دزدی و “شیطنت” به جای خیانت های جنسی در ازدواج است.
۳- مقایسه با دیگران: در این روش فرد با مقایسه ی رفتار خود با نمونه هایی بدتر از سوی دیگران از عذاب وجدان خود کم میکند.
“آنقدر تو این کشور دزدی میشه که از زیر کار در رفتن ما جلوش هیچی نیست”.
۴- جابجایی یا تقسیم مسئولیت: فرد در این حالت مسولیت را به گردن یک منبع خارجی می اندازد یا آن را میان جماعت بزرگی تقسیم میکند.
در قتل عام “می لای” یک گروه از سربازان امریکایی پانصد غیر نظامی ویتنامی را شکنجه کردند، مورد تجاوز قرار داند، کشتند و بدن بعضی ها را مثله کردند. وقتی چهارده نفر از افسران بابت این ماجرا محاکمه شدند مسولیت را به گردن مافوق انداختند و البته رفع اتهام هم شدند!
۵- انسانیت زدایی از قربانی: منطق کلی این روش مادون انسان در نظر گرفتن سایرین است. هرچه کیفیت انسانی قربانی بیشتر خدشه دار شود، آسیب رساندن به او سهل تر میشود.
کافر یا نجس دانستن پیروان سایر آیین ها، کاکاسیا خواندن برده ها، کم عقل دانستن زنان و… در واقع پیش درآمدی برای همین رفتارهاست.
۶- مقصر دانستن قربانی: در این روش خود قربانی مسبب اصلی شرارت قلمداد میشود.
کارگرانی که بدرفتاری کارفرما را دلیل دزدی خود میدانند، متجاوزی که میگوید سر و وضع قربانی تحریک آمیز بوده نمونه هایی ازین مکانیسم هستند.