وقتی f/1.0 هم به اندازه کافی سریع نیست
یک عکاس خلاق با استفاده از لنزهای مخصوص دستگاههای اشعهی ایکس، اقدام به ساخت لنزهایی با گشودگی دیافراگم فوقالعاده کرده است.
بلیر بانتینگ، عکاس آمریکایی مشهور که در زمینهی تبلیغات فعالیت میکند؛ خلاقیت را تنها به عکاسی محدود نکرده و این هنر را در بعد فنی نیز بروز داده است. او یک مجموعه لنز ابداع کرد که عکاسی با دیافراگم f/0.5 را ممکن ساخت. مقالهی پیشرو از زبان این هنرمند به بررسی چگونگی ساخت این لنزها میپردازد.
پیشرفت در عکاسی، سفری منحصربهفرد است. این مسیر را می توان با کمک کتابهای درسی، یادگیری در فرومهای آنلاین یا حتی به تنهایی طی کرد؛ ولی هیچکدام از آنها بههم شباهت ندارند.
بهعنوان یک عکاس خودآموخته، بیشتر جذب بخش فنی عکاسی شدم و قسمت هنری در اولویت دوم قرار گرفت. اوایل، مفهوم ۱۸ درصد خاکستری را درک کردم و با محدودیت گامهای نوری سنسور آشنا شدم؛ سپس نوبت خلاص شدن از عمق میدان بود تا سالها بعد دوباره سراغ این مفهوم بروم.
سال ۲۰۰۳ خودم را به یک مجموعهی لنز از ۲۴ تا ۲۰۰ میلیمتر که همگی سریعتر از f/1.8 بودند، مجهز کردم. به همین دلیل میتوان گفت که از مزایای عکاسی با دیافراگم باز و محدود کردن عمق میدان بسیار لذت بردم. با این حال بخشی از وجودم معتقد بود لنز ۸۵ میلیمتری با f/1.2 به میزان کافی عمق میدان اندکی در اختیارم قرار نمیدهد. با لوله قسمتی از لنز را که بعد از نقطهی گرهای (nodal point) قرار داشت، به کترین نقطهی کانونی پشت شیشهی لنز وصل کردم؛ و باز معتقد بودم که عمق میدان میتواند از این هم کمتر شود.
رسیدن به این هدف روی نمرات تحصیلیام نیز تأثیرگذار بود. من بهجای توجه به درس کلاس ایتالیایی، مشغول محاسبهی زاویهی تغییر نور بودم. یک خورهی عکاسی واقعی بودم. تمام لنزها را بهجای گام (stop) بر اساس اندازه دیافراگم و به میلیمتر لیست کردم (قبل از این که فاکتور کردن کمترین فواصل کانونی را یاد بگیرم این کار را میکردم).
در همان زمان، شانس به من رو کرد. یک شرکت تحلیل اشعهی ایکس که به تازگی ورشکست شده بود، تجهیزاتش را حراج کرده بود. با آنها تماس گرفتم و با یک پیشنهاد پایین، تمام لنزهایشان را خریدم تا آنها را روی دوربین Canon 1D نصب کنم.
آنها، لنزهای ۵۰ تا ۱۱۰ میلیمتری با دامنهی دیافراگم f/1.1 تا f/0.50 را برایم فرستادند. متأسفانه لنزها، مخصوص دستگاههای اشعهی ایکس بودند و نصب آنها روی دوربین به هیچوجه کار سادهای نبود. نقطهی گرهای بعضی از آنها به شکلی بود که اصلاً با آینه کار نمیکردند و بخش انتهایی بعضی دیگر لنز را پشتیبانی نمیکردند. هیچکدام، حلقهی فوکوس نداشتند. با علم به اینکه نوردهی در اکثر دوربینها بر اساس دیافراگم f/0.50 تنظیم نشده و لنزها هم تراشهای ندارند؛ میدانستم که با واقعیترین نوع نوردهی دستی مواجهم.
سرانجام موفق شدم بعضی از لنزها را به روش بریدن در پشتی لنز و بعضی دیگر را بهوسیلهی لوله و جعبه CD نصب کنم. حداقل فاصله فوکوس خیلی کم و معمولاً تنها چند اینچ بود؛ اما عمق میدان، تابعی از فاصله است و این یک مزیت برای من بهحساب میآمد. لنزها، کاربرد عملی نداشتند؛ ولی استفاده از آنها نکات آموزشی فراوانی به همراه داشت.
در این تجربه، تغییرات نور و ارتباطش با عمق میدان را بهخوبی فرا گرفتم. بافت و کیفیت عکس مهم بود. کیفیت عکس اغلب بر اساس فوکوس یا خارج از فوکوس بودن سنجیده میشود، نه بر اساس کیفیت بخش تارشده. در پایان عکسبرداری، تصاویر ثبتشده را به همکاران و مشتریان خود نشان ندادم و در ادامه، اکثر لنزهای دستسازم را فروختم. اما در نهایت به تجربهای دست یافتم که با تجهیزات فعلی دنیای عکاسی، امکان فراگیری آنها ممکن نبود.