همسر کاپولا اولین فیلمش را در ۸۰ سالگی می سازد!
النور کاپولا همسر فرانسیس فورد کاپولا اولین فیلم بلندش را وقتی ساخت که ۸۰ سال داشت. وی میگوید از تجربیات ساخت فیلم «اینک آخرالزامان» توسط همسرش خیلی چیزها یاد گرفته است.
دست زدن به کاری چون کارگردانی فیلم بلند آن هم در ۸۰ سالگی یک شاهکار محسوب میشود. النور کاپولا که نویسنده، کارگردان و تهیه کننده کمدی جدید «پاریس میتواند منتظر بماند» بودهاست انگار از پشت سر گذاشتن این تجربه هنوز در حیرت به سر میبرد.
وی با لحنی اعترافگونه در این باره میگوید: وقت مهمی از زندگیام را صرف کسب شهامت کردم.
او در ۵۴ سال گذشته با همسرش فرانسیس فورد کاپولا برنده پنج جایزه اسکار در خانهای واقع در «نپا ولی» زندگی کرده و دو فرزند از سه فرزندشان یعنی رومن و سوفیا کاپولا نیز فیلمساز هستند و سوفیا موفق به کسب یک جایزه اسکار برای نوشتن فیملنامهای برای فیلم «گم شده در ترجمه» در سال ۲۰۰۳ شده است.
اما همه اینها به این معنی نیست که خانم کاپولا همه ۵۰ سال زندگیاش را در آشپزخانه صرف کرده باشد. او اغلب در کنار همسرش در لوکیشنهای فیلمبرداری او حضور داشته و در فیلمهایی چون «پدرخوانده» در سال ۱۹۷۲، «بیگانگان» محصول ۱۹۸۳ و «کلوپ کاتن» در سال ۱۹۸۴ با او همراه بوده است. در هر حال او این فرصت را داشته تا نه به عنوان یک همکار بلکه به عنوان یک بیننده و همراه گروه سازنده فیلمهای همسرش را حمایت کند.
زمان سپری شده و بچههای او بزرگ شدهاند و او یک جایزه امی برای کمک کارگردانی «قلبهای تاریک: آخرالزمان یک فیلمساز» در سال ۱۹۹۱ در کارنامه دارد. و این مستند را بر مبنای فیلمهایی که از پشت صحنه ساخته شدن فیلم «اینک آخرالزمان» ساخته همسرش در سال ۱۹۷۹ برداشت، ساخت.
خانم کاپولا که اکنون یعنی درست چند روز پیش در تاریخ ۴ ماه مه ۸۱ ساله شد میگوید: این یک نقطه بزرگ چرخش بود. مردم میتوانند ببینند که من چطور به انسانی متفکر بدل شدهام. تقریبا پیش از آن من همسری خانهدار بودم و همه با من فقط مودبانه دست میدادند. اما اکنون با من مناسباتی کاری دارند و با من به گفتگو میپردازند.
موفقیت ساختن یک فیلم بلند به این راحتی ممکن نشده است. او به جای هر کاری همه تمرکزش را بر خانواده و راحتی آنها گذاشت و به ساخت مستندهایی درباره فیلمهایی که توسط اعضای خانوادهاش ساخته میشد پرداخت.
بعد از همه اینها بود که به فکر ساخت فیلم «پاریس میتواند منتظر بماند» افتاد. این کمدی جادهای با بازی آلک بالدوین، دایان لین و آرتود ویارد قرار است اکرانی محدود از ۱۲ ماه مه در لسانجلس و نیویورک داشته باشد.
خانم کاپولا میگوید: من سال ۲۰۰۹ با فرانسیس در جشنواره فیلم کن بودم و انتظار داشتم با او به اورپای شرقی بروم. او آنجا کارهایی داشت که باید انجام میداد. بد جوری سرما خوردم و نمیتوانستنم پرواز کنم. بنابراین تصمیم گرفتم با قطار به پاریس بروم و در آپارتمان کوچکی که فرانسیس آنجا دارد منتظر برگشتنش بمانم.
وقتی ما داشتیم با هم بحث میکردیم دستیار فرانسیس با ما در فرودگاه بود و فرانسیس گفت: الان برمیگردم پاریس. توهم میتوانی با من بیایی. من فکر کردم این یک رانندگی هفت ساعته میشود و من غروب آنجا هستم.
بنابران من ماشین گرفتم و او گفت: باید ناهار بخوری. کاپولا رفت و در نهایت یک ترکیب بامزه از چیزهای مختلف پیش آمد و فرانسیس همهاش زنگ میزد و میپرسید: کجایی، داری جه کار میکنی؟
وقتی خانم کاپولا به کالیفرنیا برگشت، با دوستش درباره این تجربه صحبت کرد و دوست او گفت: همه اینها عین یک فیلمه. می خوام ببینمش.
حالا هشت سال پس از آن سفر، لین و بالدوین در نقش شخصیتهای تخیلی النور و فرانسیس نقشآفرینی کردهاند.
خانم کاپولا در این باره میگوید: شخصیت الک بر شلوغ بودن و گرفتار بودنش و کارهایش متمرکز است. اما او همسرش را دوست دارد و من بخش این شخصیت او را کمی بزرگنمایی کردم تا یک مرد فرانسوی جذاب شود.
در عین حال قرار بود نیکلاس کیج برادرزاده کاپولا تهیه کنندگی ابن فیلم را برعهده داشته باشد که در نهایت گرفتاری وعدم تطابق برنامه او و آلک بالدوین موجب شد تا این امرعملی نشود.
درباره لین هم که باریگر فیلمهای «بیگانگان» در سال ۱۹۸۳، فیلم «ماهی رامبل» در سال ۱۹۸۳، «کلوپ کاتن» در سال ۱۹۸۴ و «جک» در سال ۱۹۹۶ ساخته فرانسیس کاپولا بوده، خانم کاپولا فکر میکرد او برای ایفای این نقش خیلی جوان است.
با این حال او میافزاید: در طی ۶ سالی که این ایده را در ذهنم پرورش میدادم او به ۵۰ سالگی رسید و من دیگر خیلی از دیدن او وحشت نکردم. بزرگ شدن او را تماشا کرده بودم. فرانسیس چهار فیلم با بازی اوساخته است.
با وجود دستاوردهای او در میان چیزهای مختلف، کاپولا نویسنده یادداشتهایی هم هست: «ساختن اینک آخرالزمان» در سال ۱۹۷۹ توسط انتشارات سیمون اند شوستر منتشر شد و «یادداشتهایی درباره یک زندگی» سال ۲۰۰۸ توسط انتشارات تلز به بازار آمد. با این حال النور همواره سعی داشته تا خیلی مورد توجه واقع نشود.
خودش در این باره میگوید: من همه این سالها یک هنرمند نهفته بودم. در پروژههایی در اینجا و آنجا حضور داشتم. هیچوقت آرزوی جدیام این نبود که نویسنده فیلمنامه یک فیلم بلند باشم.
وی میافزاید: همسرم و دخترم سوفیا، هر دو جایزه آکادمی اسکار را برای فیلمنامه دریافت کردهاند. او در ادامه میگوید: من از ساختن مستند احساس راحتی میکردم زیرا نمیتـوانست موجب ناراحتی هیچ کس دیگری جز اعضای خانوده شود. بعد به این نتیجه رسیدم حب بعدش چی؟ و تکاملی در من ایجاد شد.
مسیری با یک عالمه ترس
خانم کاپولا میگوید: سرمایهگذاران در درجه اول مردان هستند و این فیلمی نبود که آنها را درگیر خود کند. صحبت زنان با زنان هم در فرهنگ ما کمتر مورد نظر است. در فیلم «پاریس میتواند متتظر بماند» هیچ کسی نمیمیرد. هیچ تیراندازی وجود ندارد.هیچ قطاری از خط خارج نمیشود، سرطانی در کار نیست، بیگانگانی وجود ندارند، از آدم آهنی هم خبری نیست. واقعا دوران سختی را گذراندم تا بتوانم پول ساخت این فیلم را جمع کنم. و در این سمیر یاد گرفتم که نمیتوانی تا وقتی که گروه بازیگرانت روشن نشدهاند پولی گیر بیاوری و وقتی بازیگران را جمع میکنی که تاریخ اکران فیلمت معلوم باشد.
در حالی که او در انتظار بود تا همه این چیزها درست شود، کاپولا تصمیم گرفت به کلاس بازیگری برود و همراه آن با یک مشاور برای نویسندگی صحبت و کار کرد.
او تایید میکند: حتی مدت زیادی بیخوابی کشیدم تا بتوانم فیملنامه را بهتر کنم و تایید میکند که وقتی کار فیلمبرداری شروع شد او هنوز موارد زیادی داشت که بخواهد به آنها فکر کند و آنها را ترتیب بدهد.
او چنین به یاد میآورد: من در فرانسه بودم در حالی که فرانسوی صحبت نمیکنم. هیچ فرد آمریکایی در تیمم نداشتم. خیلی سخت بود اما خیلی چیزها از فرانسیس در حال ساخت «اینک آخرالزمان» یاد گرفته بودم. این که خلاصه همیشه مشکل هست و نمیتوانی پیشبینی کنی که چه اتفاقهایی میتواند رخ دهد ، و تو فقط باید بدانی نباید تسلیم شوی و دست بکشی.
برای مثال ، کاپولا قصد داشت صحنههای کلیدی فیلم را در هتلی در کن بگیرد که بعد مجبور شد از این تصمیم منصرف شود. در این باره میگوید: یک شاهزاده از عربستان سعودی تصمیم گرفت تا تعطیلاتش را در هتل ریویرا بگذراند. اوهزار نفر با خودش آورده بود و همه آنها اتاقهای هتل را اشغال کرده بودند. من نمیتوانستم جای دیگری در کن فیملبرداری کنم چون مقررات امنیتی خیلی جدی است.
خوشختانه آنها توانستد یک هتل دیگر که با مکان مورد نظر النور۲۰ دقیقه فاصله داشت پیدا کنند و کار فیلمبرداری را آنجا انجام دهند.
وی میگوید: تمام وقت تنش وجود داشت. ما یک برنامهریزی ۲۸ روزه داشتیم و من قصد داشتم هر روز ۱۸ شات بگیرم و بعد از ناهار آنها آمدند و گفتند: ببین ما این کار را نمیکنیم. ۵ تا شات را باید کم کنی.
اما چطور شد که او تصمیم گرفت تا یک فیلم بلند بسازد؟
می گوید: من وهمسرم نظرمان این است که زن میتواند موجب ترقی خانواده شود، میتواند خانهای زیبا خلق کند، شام بپزد و از همسرش در هنگام کار حمایت کند. در برابر مرد میتواند یک فراهم کننده خوب باشد. همسر من یک فراهم کننده خیلی خوب است.
وی چنین ادامه میدهد: من سهم خودم را انجام ندادم تا روزها را به صورت استاندارد بگذرانم زیرا پروژههای دیگری داشتم ومیخواستم به آنها برسم. این یک مبارزه مداوم بود.
خانم و آقای کاپولا سال ۱۹۶۳ در هنگام ساخت یک فیلم با بودجه پایین به نام «دمنتیا ۱۳» با هم آشنا شدند. کاپولا این فیلم را کارگردانی کرد و النور به عنوان دستیار هنری کارگردان کار می کرد. آنها همان سال با هم ازدواج کردند و به سرعت دو پسر و دخترشان به دنیا آمدند. جیان-کارلو در یک حادثه قایق رتنی در سال ۱۹۸۶ درگذشت ، در حالی که فقط ۲۲ سال داشت و رومن حالا ۵۲ ساله و نویسنده و تهیه کننده است و سوفیا که همین ماه ۴۶ ساله میشود نیز فیلمساز است.
النور میگوید: سوفی با یک موسیقیدان یعنی توماس مارس ازدواج کرد و آنها هر دو زندگی خلاق و دو فررند زیبا دارند. آنها میدانند چقدر باید کار کنند و من به دخترم گفنم کلید اصلی این است که خیلی خوب از فززندانت مراقبت کنی.
زندگی خلاقانه خانم کاپولا از وقتی فرزندانش بزرگ شدند گسترش یافت.
وی میگوید : من دینامیک ازدواج را تغییر دادم. بیشتر در دسترس بودم. با فرانسیس سر لوکیشنهای مختلف حاضر میشدم و همه فکرم فیلمبرداری از پشت صحنه فیلمهای او بود. در غیر این صورت باید هر روز با وقتت چه کار کنی؟
با این حال خانواده او زا اولین تجربه کارگردانی وی از او حمایت کردند و بدون این که به او کمکی بکنند یا راه او را سد کنند اجازه دادند تا وی مسیرخودش را پیدا کند.
النور کاپولا میگوید: در ابتدای کار فکر میکردم فرانسیس فکر میکند من احتمالا هرگز این کار را نخواهم کرد؛ چون خیلی دلم به این کار نبود اما او هیچوقت نمیخواهد دل من بشکند. بنابراین من فیملنامه را نوشتم و دبنال کارگردان گشتم، اما نتواسنتم کارگردان زنی که از آن نوع زیبایی شناسی بصری که من دنبالش بودم برخوردار باشد، پیدا کنم. یک روز فراسنیس گفت باید خودت بسازیش و از اینجا بود که من به این فکر افتادم.
کمی بعد او در آخرین لحظه با مشکلاتی روبه رو شد و فرانسیس بود که میدانست چطور باید با این مسایل کنار بیاید. وی می افزاید: وقتی او دید من دارم با کارگردانی بازیگران فرانسوی دچار مشکل میشوم توجه زیادی کرد و یک مربی دیالوگ برای من فرستاد که واقعا مفید بود.
اعضای دیگر هم همفکری میدادند
وی میافزاید پسرم سعی کرد تا یادم دهد وقتی ماشین خراب میشود چطور درستش کنم. سوفی هم به من گفت مامان فقط به یاد بیاور که کفشت را دو یا سه بار در روز عوض کنی و برایم چند جفت کفش فرستاد.
پروژه بعدی او برای کارگردانی چیست؟
میگوید: فکر نمیکنم بخواهم به سراغ یک فیلم داستانی بلند دیگر آن هم به زودی بروم تا حالا دو فیلم کوتاه ساختهام. ساخت فیلم کوتاه خیلی دلهرهآور نیست. راحت می توانی بروی بیرون و آنها را بگیری و۶ سال هم در انتظار مسایل مالی ننشینی..