نگاهی به نمایش «کابوسهای شازده اجباری»/شمایل لرزان گفتمان

تریتا نیوز _رویا سلیمی_نمایش «کابوسهای شازده اجباری» به نویسندگی و کارگردانی افشین زمانی در چهل و دومین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر به روی صحنه رفت. ایده مرکزی نمایش قدرت طلبی و تلاش برای رسیدن به راس هرم قدرت و تداوم آن است. قدرتی که علیرغم تمام مصائب و ناکامیها، همواره انگیزه اصلی شخصیتها برای ادامه حیات است. شخصیت اصلی (خسرو) پس از به قتل رسیدن، فلاش بکی به دنیای قبل از تولدش دارد و از همان روزها، همراه با مخاطب به تماشای زندگی پر افت و خیزش مینشیند. گویی در لحظه مرگ تمام اتفاقات ریز و درشت زندگی شازده مانند صحنهای نمایشی از مقابل چشمهای او و ما میگذرد.
«کابوسهای شازده اجباری» باز اجرایی از نمایش شازده احتجاب در سال ۱۳۹۸ در سالن هامون و در واقع اقتباسی از رمان شازده احتجاب است. حضور نسخه ای جدید از نمایشی که قبلا اجرا شده در بخش مسابقه و اقتباسی به مراتب جنسیت زده تر از رمانی که به نقد جنسیتی شاهسون ها و شازده های قاجاری پرداخته، معطوف به مسئولان جشنواره تئاتر فجر است و در این نقد فرامتن محسوب می شود اما لازم به ذکر است. این نمایش روایتی پر خشونت و نامتعارف از زندگی شازدهای است که در عین عدم تمایل به قدرت، برای رسیدن به آن خونها میریزد و دسیسههای متعددی را برای رسیدن به هدفش پشت سر میگذارد و برخلاف رمان گلشیری، خسرو در این نمایش تمایلات همجنسگرایانهای را آشکارا مطرح و طلب میکند.
مسئله نمایش کابوس های شازده اجباری، روایت “گفتمان اصلی” آنست که شکل نمی گیرد و به پادگفتمان خود تبدیل می شود. نگاه سیاست زده به نقد قدرت در سایه گفتمان فمینیستی لیبرالی و علیه جنس مرد به عنوان نماد قدرت در کنار ناتوانی در شخصیت پردازی از خسرو و از سوی دیگر ارائه تصویر ضعیف اما قدرت طلب و محکوم به مرگ جنس زن، دست به دست هم گفتمان نقد قدرت در این نمایش را سیاست زده و نفی می کند و عملا خود نمایش در حد طعنه های سیاسی به مسئله زنان در جامعه امروز تنزل می یابد. به گونه ای که اعلان دگرگونه مرگ زنانی که به قتل رسیده اند و انهدام کمیته زنان دگر اندیش به نشانه هایی نخ نما مبدل می شوند که در نهایت غفلت یا آستانه تحمل شورای نظارت یا مسئولان جشنواره تئاتر فجر را نشان می دهد نه بیشتر و دلالتی بر نقد قدرت ندارند.
خسرو که معلوم نیست چرا هیچ تمایلی به قدرت ندارد و در تنهایی خود با غم از دست دادن مادر روزگار میگذراند؛ بی تمهیدی مقبول، برای رسیدن به قدرت خونریزی می کند. او که به علت تحقیر و تمسخر دیگران حتی معلم خود، علیرغم توفیقاتی که در درس دارد گوشهگیر و تنهاست به یکباره تبدیل به دیکتاتوری خونخوار میشود. از سوی دیگر وقتی خسرو به همراه همسرش جای فیروزخان (پدربزرگش) را میگیرد، از سر نفرت و انزجاری که به خاندان سنگتراشان پیدا کرده، خود را اخته میکند و تداوم قدرت را به موروثی بودن مقام تحویل می کند و نقد قدرت را به نقد نوع حکومت تنزل می دهد. اینکه تنها تلاش خسرو برای از بین بردن حکومتی دیکتاتورمآب، عدم ادامه نسلی از خاندان سنگتراشان باشد، شخصیت او را بیش از پیش غیرقابل باور میکند و گفتمان ادعایی و لرزان نمایش را فرو می ریزد.
نگاه و گرایش جنسیت زده به زنان در «کابوس های شازده اجباری» تلاشی برای نمایش توانایی ها و نقش های موثر زنان در تاریخ و جامعه نداشته و خود در دام نگاهی افتاده است که ادعای نقد آن را دارد. در واقع توجه به نقش زنان و آزادیهای فردی و اجتماعی آنها، زیر نگاه مردسالارانه نمایش پنهان مانده است. آنچه از زن در این نمایش ترسیم میشود، چهرهای درد کشیده و مهجوری است که حتی در بالاترین مناصب نیز، قربانی جنس برتر می شود. از خاتون تا مهربانو و فخرالنسا، حلقه اتصالی از این نگاه را در طول زمان به مخاطب ارائه میدهد. اما زنان در این اثر همچنان که زیر سایه قدرت تحدید شدهاند، نقشهای پلید و ابزاری دارند و خود در دایره قدرت، به دنبال دست بالاتر و قدرت پس پرده میگردند. قدرتی که نه در آرزو و امید عدالت و تعالی انسانی، بلکه در سودای رسیدن به هرم قدرت، از کوچکترین ظلمی در حق دیگران مضایقه نمی کند. در این میان شازده احتجابان امروزی نیز نصرت را به فخری ترجیح داده و اینگونه زن را مرده میخواهند. زنی که نبودنش عزیز و گرامی است و تنها یادش میتواند مرهمی باشد بر زخمهای ناسور.