نگاهی به فیلم خون خدا؛ تا که ثارالله از گل زاده شد
مرتضی علی عباس میرزایی با فیلم انزوا نشان داد که دوست دارد سینمای متفاوتی از خود به جای بگذارد و با فیلمی آمیخته از درام و اکشن توانست یک اثر نسبتا قابل قبول را به بینندگان ارائه کند. او در فیلم دوم خود اما سراغ سوژه بسیار حساستری رفته و با انتخاب یک موضوع مذهبی پا به ژانر جدیدی در سینما گذاشته که کمتر به آن پرداخته شد. میرزایی تصمیم گرفته که فیلم جدیدش را در مدح سیدالشهدا و زیبایی ایام محرم بسازد و برای موضوع هم تا جایی که توانسته سنگ تمام گذاشته اما متاسفانه باید اعتراف کرد که چیدمان این سنگها درست نیست و تمامی آنها در یک ستون بسیار لق قرار دارند؛ ستونی که در هر آن میتواند توسط بیننده فرو بپاشد و او را از فیلم دلزده کند.
فیلم داستان مهندس نسبتا جوانی به نام علی است که فرنگ هم رفته و حالا بعد از بازگشت به وطن، به دلایل نامعلوم (البته بارقهای نازک از این دلایل در فیلم عیان میشود اما صرفا در حد سرنخ دادن و بس) تبدیل به یک کارتن خواب بدبخت و بیچاره شده است. علی در اوج خفت و بدبختی زندگی میکند و شبها روی کارتن یخچالش میخوابد و روزها با کول کردن بار و بنهاش در یک گونی، در سطح شهر قدم میزند. یکی از روزهای محرم، ظرفی نذری را در کنار خود میبیند و شروع به تناول آن میکند و وعده غذایی خود را با گربههای گشنه کنارش هم تقسیم میکند. او در کنار ظرف نذری، یک عدد پاکت خونین میبیند که در آن یک فقره چک در وجه حامل با رقم نجومی نوشته شده و علی را در بهت و حیرت فرو میبرد.
از اینجا به بعد داستان، علی با شخصیتهای گوناگونی از زندگانی خود درباره این پاکت به صحبت مینشیند و از آنها میخواهد که نظرشان را درباره کاری که باید با این چک نجومی بکند بگویند. معلوم نیست که این افراد واقعی هستند یا خیر ولی تنوع تیپهای شخصیتی انها بسیار بالاس؛ در بین آنها از روحانی محل گرتفه تا رفتگر تابه افغانستان محل دیده میشود و هر یک صحبتهای جالبی را برای علی بیان میکنند.
کاراکتر علی در تمام طول مدت نسبتا کوتاه فیلم (زیر ۹۰ دقیقه) سکوت میکند و نقش این کاراکتر کاملا بیصداست. بازیگر کمکار و یا به بیانی بهتر گزیدهکار سینمای کشورمان یعنی رضا اخلاقی راد این نقش چالشی را بازی میکند و تنها نکته مثبتی که در این فیلم میتوان پیدا کرد هم همین حضور اخلاقی راد در نقش علی است. دیگر بازیگران که از افراد نسبتا سرشناستری هستند (گرچه هیچکدام هیچ وقت نقش اول یک فیلم را در اختیار نداشتند و سوپراستار نیستند) هم در نقشهای فرعی ظاهر شدهاند و هیچکدام نتوانسند بازی خوب و دقیقی از خود ارائه کنند. البته که این بازی بد و نه چندان دلچسب تیم بازیگری به ضعف فیلمنامه و شخصیتهای ناقص و مقوایی فیلم هم برمیگردد و مشکل اصلی کار را باید در همین موضوع جستجو کرد.
فیلمنامهای که برای فیلم خون خدا در نظر گرفته شده، نهایتا پتانسیل ساخت یک فیلم کوتاه و یا حتی یک کلیپ (نماهنگ) مذهبی را دارد و نه چیزی بیشتر. میرزایی اما این سوژه را کش میدهد و کش میدهد تا جایی که فیلم عملا از هم فرو میپاشد و خود کارگردان هم دقیقا نمیداند باید چطور قصهاش را روایت کند. کاراکترهای میآیند و میروند بدون آنکه تاثیری در داستان داشته باشند و روایت پس و پیش داستان زندگی علی، بیشتر از آنکه به داستان ضعیف فیلم کمک کند آن را بیشتر گنگ و نامفهوم میسازد. البته ناگفته نماند بعد از گذشت دقایقی از فیلم متوجه میشوید که اصولا با داستان خاصی طرف نیستید که بخواهد پیچیده باشد و تمام داستان بر پایه یک سوژه یکی دو خطی است که در بهترین حالت به درد یک تلهفیلم تلویزیونی مناسبتی میخورد.
میرزایی اشتباه خود در فیلم قبلی را بار دیگر در خون خدا هم تکرار کرده و تدوینهای تند و پی در پی که برای فیلمش در نظر گرفته، آن را تبدیل به یک فیلم مشوش و شلوغ کرده که هیچ الزامی هم به این شلوغیها ندارد. فیلم یک صحنه چای خوردن ساده و یا افتادن یک چاقو از دست کاراکترها را به چند زاویه مختلف و نمای متفاوت نشان میدهد و بیشتر از آنکه این موضوع یک تکنیک فنی و هنری برای تماشاگر تلقی شود (یا مثلا امضای کارگردان به نظر بیاید) یک موضوع کاملا اعصاب خرد کن است که فیلم را بیشتر شبیه به آثار کارگردانان آماتور کرده است. نحوه تدوین فیلم در کنار فیلمنامه بی سر و ته آن ترکیبی نامانوس و عجیب را چیدهاند و انگار که کارگردان قصد داشته با دستان خودش فیلمش را تکه پاره کند.
فیلم از نماها و قابهای تصویر زیبایی بهره میبرد ولی میتوان ادعا کرد که کارگردان در این زمینه هم کمکاری کرده و میتوانست صحنههای به مراتب زیباتری را از عزاداران حسینی خلق کند. اگرچه شاید این موضوع از قصد توسط فیلمساز صورت گرفته چرا که اساسا پیام فیلم اینست که خرج کردن برای فقرا و نیازمندان به مراتب اجر و ثواب بیشتری دارد تا خرج کردن برای مراسمهای آنچنانی عزاداری حسینی. این مفهوم کوتاه، زیبا و دلنشین میتوانست در یک فیلم کوتاه در جشنواره فیلم عمار شرکت کند و به مراتب تاثیر بهتری روی مخاطبش بگذارد تا اینکه در قالب یک فیلم سینمایی نود دقیقهای حوصله سر بر در جشنواره فیلم فجر به اکران در بیاید.
مرتضی علی عباس میرزایی تنها و تنها بازیگر اصلی خوبی را برای فیلم خود انتخاب کرده و همانطور که گفته شد یکی از چالشیترین نقشهای تاریخ سینما ی معاصر را به او سپرده تا در تمام مدت فیلم ساکت باشد و با زبان بدن و چشمانش پیش برود. در واقع اگر ین قدرت بازیگری در فیلم وجود نداشت، خون خدا به هیچ وجه اثری قابل دیدن نبود. کارگردان فیلم خون خدا با تصور اینکه چون یک مضمون مذهبی و عمیق حسینی را انتخاب کرده و وارد ژانر فیلم شیعی-اسلامی شده، دیگر روی جزییات فنی و مهم فیلم کار نکرده و ترجیح داده که اثری نازل برای سوژهای به این مهمی بیافریند.
به قول جواد طوسی، یکی از منتقدان بزرگ سینمای ایران شاید بد نباشد که کارگردانان اگر میخواهند دست روی چنین سوژههایی بگذارند، آنها را سطحی نبینند و با علم و مطالعه و دانش کافی به سراغشان بروند تا این جذابیتها را ناخودآگاه و با خرابکاریهای خود تبدیل به یک دافعه در بین مخاطبین خود نکنند. خون خدا در حال حاضر اثری است که به سختی میتواند حس و حال مذهبیون را برانگیحته کند چه مانده به نسل جوانی که بنا به دلایل مختلف دچار اسلام هراسی و یا دین گریزی شده و مدیوم سینما میتواند راه حلی برای این معضلات باشد؛ نه آنکه منفعلانه به آن نگاه کند.
پی نوشت: تیتر مطلب بخشی از شعر نو سروده حسین علی دلجویی است.