نگاهی به انیمیشن شب آفتابی؛ خورشید تاریک شهر قصه
علی مدنی و تیمش نزدیک به ده سال از عمر خود را صرف ساخت انیمیشن شب آفتابی کردند و با بودجهای بسیار نازل این کار را تدارک دیدند. آنطور که خود مدنی میگوید بودجه این انیمیشن چیزی حدود بین صد تا دویست میلیون تومان بوده و زمانی که این حواشی را بدانیم نظرمان کمی درباره شب آفتابی تغییر پیدا میکند. درست است که شب آفتابی از نظر بصری بسیار عقب مانده است و مانند انیمیشنهای دهه نود میلادی ساخته شده ولی نکته مثبتی که درون آن وجود دارد و شاید کمتر کسی به آن توجه کند، اوریجینال بودن داستان وجود یک قصه فانتزی در یک انیمیشن سینمایی ایرانی است. پیش از این اکثر انیمیشنهایی که در ایران ساخته شدهاند بر اساس یک منبع ادبی یا مذهبی بوده و عناوین انگشت شماری بودهاند که قصهای فانتزی را برای تماشاگر عرضه کنند.
شب آفتابی در شهری به نام شهر قصه میگذرد که در آن انسانها و حیوانات سخنگو در کنار هم زندگی میکنند. این شهر عجایب خود را دارد و به عنوان مثال هر از گاهی در سطح شهر شاهد یک سری توپهای رنگارنگ هستیم که در خیابانها بالا و پایین میپرند. مهمترین ویژگی شهر قصه هم صندوقچهای قصهگو است که حضورش در شهر باعث ایجاد یک توازن شده و وقتی که او قصه میگوید، ماه در آسمان پدیدار میشود. افسانهها حکایت از این دارد که تا پیش از ظهور صندوقچه، شهر قصه هیچ وقت شب را تجربه نکرده و خورشید تا زمانی که قصهای قرائت نشود، در آسمان میماند و شهر را نورانی میکند.
روال زندگی در شهر قصه اینگونه هست که صندوقچه سخنگو هر شب در پخش زنده تلویزیونی یک قصه تعریف میکند و همراه با قصهگویی او، شب فرا میرسد و مردم میتوانند بخوابند. یک روز در حین پخش این برنامه، سه نفر صندوقچه را ربوده و زمانی که در حال فرار از پلیسهای شهر هستند، مجبور میشوند بچهای نوزاد را نیز دزدیده و به پناهگاه خود بروند. نوزاد انسان که صدگل نام دارد، آخرین فرزند یک خانواده ۵ نفره است و برادر و خواهر بزرگترش به نام صفا و صدف تصمیم میگیرند تا به دنبال خواهرشان رفته و او را نجات دهند.
پدر و مادر این سه بچه شجاع هم از سوی دیگر مشغول عملیات نجات میشوند و فرماندار شهر هم که اوضاع را ناجور میبیند، سه قهرمان به نامهای آقای بز و آقای خرگوش و خانم روباه را برای یافتن صندوقچه مامور میکند. از وقتی که صندوقچه گم شده، تمام شهر به هم ریخته و خورشید بر شب سایه افکنده و نمیگذارد که آرامش شبها به شهر قصه برسد. کارآگاه گاو، یکی از مشهورترین کارآگاههای خصوصی شهر قصه هم توسط یک فرد نامعلوم به استخدام در میآید تا اوضاع را راست و ریست کند و همه این کاراکترها برای هدف خود وارد ماجرا میشوند.
شاید خواندن سطور بالا نشان دهند که با یک خط داستانی خوب روبرو هستیم اما در واقع باید گفت که ایده اولیه فیلمنامه شب آفتابی (که گویا در طول ساخت یک بار در سال ۹۲ به طور کامل بازنویسی شده) یک ایده جالب است اما در جزییات کم میآورد. قصه، قصهای ناب بوده و برای اولین بار است که مردم برای رسیدن به تاریکی شب تلاش میکنند و کارگردان و فیلمنامه انیمیشن شب آفتابی میخواهد بگوید که تاریکی در کنار روشنایی لازم است وگرنه تمام اوزان به هم میریزد. همچنین دیالوگهای انیمیشن شب آفتابی برخلاف ظاهر کودکانه فیلم، بعضا دیالوگهای سنگین و قوی هستند که این موضوع نشان از اهمیت دادن به مخاطب توسط عوامل میدهد. آنها یک انیمیشن کودکانه با کیفیت نازل گرافیکی ساختهاند اما سعی کردهاند که در مابین دیالوگها حرفهایی برای گفتن داشته باشند و موارد مهم و جالبی را به کودکان گوشزد کنند.
شب آفتابی از تعدد کاراکتر رنج میبرد و برای این اصطلاح رنج بردن را به کار میبرم چون که نمیتواند از پس پرداخت به همه آنها بربیاید. کارآگاه گاو که مثلا قرار است یکی از شخصیتهای کلیدی و اصلی و مهم داستان باشد، صرفا در انیمیشن میپلکد و رسما کار خاصی را انجام نمیدهد. شهردار و فرماندار و دیگر افرادی که کانسپت جالبی برای طراحی کاراکترشان در نظر گرفته شده نیز به همین منوال پیش میروند و یا سه آدم بد ماجرا که میتوانستند کاراکترهای بسیار بامزهای باشند، بسیار خشک و سطحی از آب در آمدهاند. فیلمنامه هم برای این سوژه کمی طولانی است و شاید اگر ده دقیقه از زمان آن کاسته میشد، با اثر جمع و جورتری روبرو بودیم.
اصولا باید گفت که انیمیشن شب آفتابی به جز رنگ و لعاب زیبا در مبحث گرافیکی حرفی برای گفتن ندارد و در فیلمنامه نیز بجز Plotاصلی داستان حرف خاصی ندارد اما کارگردان چگونه میتوانست این نقصها را جبران کند؟ اگر بودجه کمی برای سطح کیفی کار در اختیار داریم، آیا نمیتوان به یک فیلمنامه شسته رفتهتر توجه کرد؟ اگر بر فرض قبول کنیم که فیلمنامه هم نهایت توانی بوده که از پس نویسندهاش برمیآمده (که نشان از کمکاری بوده و لاغیر) موضوعی که این نویسنده فراموش کرده، اضافه کردن بار کمدی به آن است.
انیمیشن شب آفتابی تقریبا در هیچ صحنهای خندهدار نیست و شوخی درست و درمانی در آن وجود ندارد که لااقل مخاطب کودک با آن بخندد. اوج طنازی فیلمنامه به شوخی درباره فیلم اکشن ماتریکس برمی گردد که به نظر می رسد برای فیلمنامه نسخه ده سال پیش بوده باشد چرا که شوخی با این فیلم زمانی رایج بود و امروزه رسما منسوخ شده است. بخش کمدی کار به دوبلورها محول شده و در بین آنها هم صرفا شخص باتجربهای مثل اشکان صادقی وجود دارد که توانسته در مواردی که تعدادش به انگشتان یک دست هم نمیرسد طنازی کند.
شخصیتهای فرعی در انیمیشن وجود دارد که با دیدنشان آرزو میکنیم ای کاش بیشتر از این خلاقیتها در طول انیمیشن دیده میشود؛ کاراکترهایی مثل باد و یا روح که هر یک بامزگی و ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارند و با تلاش دوبلورشان، شخصیت بامزهای از آب در آمدهاند اما افسوس که حضور این کاراکترها به چند دقیقه محدود ختم شده و فیلمساز ترجیح میدهد که شخصیتهای بی هویت و سرگردان خود را بیشتر و بیشتر به ما نشان دهد.
انیمیشن شب آفتابی حاصل سالها تلاش و تجربه است و آنطور که مدنی، کارگردان آن گفته اکثر افرادی که در پروژه مشغول به کار بودند از دوستان او بودهاند و دستمزدی در کار نبوده است. اینکه یک تیم بدون دستمزد و با امید کارشان را ادامه دهند، خودش داستانی قوی است و شاید بتوان ادعا کرد که قصه پشت صحنه ساخت شب آفتابی از آن جالبتر باشد. شب آفتابی جسارت داشته و قصههای فانتزی مدرنی را وارد فضای انیمیشن سازی سینمایی ایران کرده و با اینکه نتوانسته در این جسارت خود خوب عمل کند، اما باید به عوامل آن دست مریزاد گفت. عوامل انیمیشن شب آفتابی در مواردی کمکاری کردهاند، از سرپرست صداپیشگان گرفته که معلوم نیست صحنه آغازین و به آن مهمی انیمیشن را چرا با چنین کیفیت نازلی صداگذاری کردهاند تا فیلمنامه نویس که نکرده لااقل چند تکه کمدی و بامزه جانانه برای کاراکترهای عجیب و غریب و منحصر به فرد انیمیشن بنویسد؛ اما در مجموع همه آنها با بودجهای بسیار کم این کار را تمام کردهاند. انیمیشن شب آفتابی مضمونی تو و تازه دارد و این تازگی برای کودکان خردسال تاحدی جذاب است اما مخاطب کمی بزرگتر را از خود میراند.