مرموزترین روستای ایران؛ مکانی که زمان در آن متوقف شده
«ما عجیب نیستیم. ما که تغییری نکردهایم، شما تغییر کردهاید. زندگی از قدیم و ندیم همینجور بوده، شما عوض شدید و حالا ما را قبول ندارید. درسته؟» اینها را پیرمردی از اهالی روستای «ایستا» میگوید.
روستای ایستا یا روستایی که بعضیها نامش را گذاشتند «توقف» و ساکنانش را «اهل توقف» مینامند، در شهرستان طالقان از توابع استان البرز قرار دارد.
توقف برای این است که اینجا زمان از حرکت ایستاده. هیچ اثری از زندگی مدرن و تکنولوژی در این روستا به چشم نمیخورد و مردم آن به ابتداییترین روش ممکن زندگی میکنند؛ آن هم در قرن ۲۱، زمانی که بشر بدنبال کشف حیات در مریخ و مهاجرت به سیارهای دیگر در کهکشان است!
اهالی روستا خود را منتظران ظهور میدانند و از همه مظاهر تکنولوژی خلقشده پس از دوران مشروطه گریزانند، چراکه اعتقاد دارند با همراهی با مظاهر مدرنیسم در تغییر نظام آفرینش شریک شده و کافر محسوب میشوند.
برخی مردم به آنها میگویند انتظاریون یا آخرالزمانیها. مردم طالقان هم نام «فانوسآباد» را برای روستا انتخاب کردهاند زیرا این مردم تارک دنیا شبها در خانههای خود از فانوس برای روشنایی استفاده میکنند.
در روستایی که استفاده از هر تکنولوژی حرام است و آدمها شناسنامه گرفتن را حرام میدانند و حتی خانهها و زمینهایشان سند ندارد، چون حرام است، بعضی «ضرورتها» تدریجا تغییراتی در زندگیشان ایجاد کرده، مثلا اینکه در کمال شگفتی یک وانت نیسان آبی خریدهاند: «تا ٥سال پیش ماشین نداشتیم، اسب و گاری داشتیم الان دیگر شلوغ شده و نمیشود با اسب تا طالقان و در خیابان تردد كرد. بهناچار و به جبر از صنعت و ابزار جدید استفاده میکنیم. «ضرورتا» یك نیسان خریدیم كه مال همه اعضای روستاست تا بخشی از وسایل و بارها را در مواقع «ضروری» جابهجا كند. دیدیم چاره نیست، فقط برای «ضرورت» از ماشین استفاده میكنیم.»
زندگی اهالی این روستا به قدری عجیب و مرموز است که نمیتوان بدرستی آن را درک کرد. آنها مجموعا ۹ خانوار هستند و جمعیتشان حدود ۴۰ نفر است. آنها با غریبهها میانهای ندارند. نه اینکه سر جنگ داشته باشند اما زندگی بیآزارشان در این گوشه پرت، سادهتر و ساکتتر است. همه آنها تبریزی هستند. خانههای هر کدامشان حدود هزارمتری میشود. همه زمینهای اینجا هم مال خودشان است.
ساکنان روستای ایستا ثروتمندند، خیلی بیش از آنچه به نظر میرسد. همه آنها از زمینداران بزرگ و ملاکان سرشناس تبریزند که حالا هم عواید همان زمینها و املاک است که به زندگیشان سرازیر میشود. ساکنانی که خودشان زمانی از تجار بزرگ تبریز بودند و هنوز هم «شناسِ» مردم تبریز هستند، آنقدر که برای معاملههای بدون سند و شناسنامه دغدغهای ندارند.
اهالی روستای ایستا هیچچیز آمادهای استفاده نمیكنند. تا جایی كه مقدور است ملزومات زندگیشان را خودشان تولید میکنند و اگر امکان آن مهیا نباشد، به ناچار از بیرون آن را تهیه میکنند. به طور مثال، ممکن است پارچه را از بیرون خریداری کنند.
هر كسی خودش به بچهها خواندن و نوشتن یاد میدهد. بچهها مدرسه نمیروند؛ سوادشان در حد خواندن و نوشتن و آشنایی با کتاب و اصول است. کتاب یعنی قرآنکریم و اصول هم حدود و موازین شرعی، واجبات و محرمات است. در مجموع ١٨ تا ٢٠ جلد كتاب در روستا موجود است كه رساله علمیه میرزاصادق مجتهدتبریزی و كتاب خطی سیدحسین نجفیطباطبایی از آن جمله است و میگویند نسخه دستنویس دو رساله مشروطیت هم در اختیار آنهاست.
اهالی توقف طبق موازین شرعی شیعیان دخترانشان را به خانه بخت میفرستند. ازدواجها در خودشان صورت میگیرد. تاکنون نشده پسری دختر از بیرون بگیرد. نه آن دختر میتواند بیاید اینجا زندگی كند، نه پسر آنها میتواند با دختری از بیرون زندگی كند.
گفتوگو با زنان نامحرم برای همه مردان روستا یک خط قرمز پر رنگ است. وقتی در این رابطه از آنها بپرسید در پاسخ میگویند: «با نامحرم حرف بزنیم که چه؟»
روستای ایستا برق و آب لولهکشی ندارد و آنها برای حمام کردن، آب را با چوب گرم و برای حمام استفاده میکنند.
اهالی توقف شبها پای تلویزیون نمینشینند و به شبنشینی هم اعتقادی ندارند.
عروسی و عزا ندارند و مراسمی چون جشن تولد، سالگرد ازدواج و… برای آنان معنا و مفهومی ندارد.
آنها شناسنامه ندارند و جزو آمار جمعیت ایران به حساب نمیآیند. هیچ گونه خدمات دولتی را دریافت نمیکنند.
به زیارت امامان شیعه نمیروند زیرا استفاده از وسایل تقلیه امروزی را جایز نمیدانند. آنها خود را مستطیع نمیدانند و به حج نمی روند زیرا عزیمت به حج به آن شکلی که میخواهند برایشان موانعی همانند گذر از مرز را در پی دارد.
آنها خودشان آهنگری و نجاری دارند.
غذای آخرالزمانیها، محلی و طبیعی است و مطابق حلال و حرام فقه شیعه تهیه میشود. خوراکی را که چگونگی تولیدش را ندانند، مصرف نمیکنند و از تناول گندم و میوههایی که با کود شیمیایی و سموم دفع آفات به عمل آمده باشد، به شدت پرهیز میکنند.
آنها از لبنیات تولیدی خودشان استفاده میکنند. گوشت کم میخورند آن هم از گوشت حیوانات نر حلال گوشت.
مردان در روستای ایستا علاوه بر شلوار نخی یا پشمی دست باف، پیراهن بلندی بر تن میکنند که تا زانو را میپوشاند و اغلب کلاهی پشمینه بر سر دارند.
آنها از مردم فاصله میگیرند و کمتر کسی را به خانه خود راه میدهند.
ایستا؛ مرموزترین روستای ایران جاییاست که مردمش هیچ گونه امکانات دنیای جدید را نمیپذیرند و بدون آب لولهکشی، گاز، برق، درمانگاه، ماشین آلات، وسایل ارتباطی و … زندگی میکنند.
اهالی روستای ایستا تأکید میکنند که سبب اصلی پرهیزشان از زندگی امروزی به جهت تشابه آن به زندگی کفار و بدعت بودن آنها است. بهطور مثال تزریق خون را به کسی که برای ادامه زندگی به آن نیازمند است به سبب بدعت روا نمیدانند برخلاف نهی اکثر فقهای معاصر و دلیل خود را بر این امر بی برکت بودن زندگی با این شیوه را عنوان میکنند.
زنان این روستا هرگز از آن خارج نمیشوند، با هیزم غذا میپزند، خانهدار هستند و معمولا ۲ تا ۳ فرزند دارند.