فیلم «شکل آب»، داستان دلبستن دو موجود متفاوت به یکدیگر
داستان فیلم در سال ۱۹۶۲ رخ می دهد. دوران جنگ سرد که طی آن آمریکا و شوروی تمام قوای نظامی خود را در حالت خاموش علیه یکدیگر به کار گرفتند تا برتری خویش را به اثبات برسانند. در فیلم ما با زنی به نام الیسا ( سالی هاو هاوکینز ) آشنا می شویم.
« شکل آب » داستان ساده دل بستن دو موجود متفاوت به یکدیگر است. داستانی که در سالهای اخیر بارها و بارها توسط فیلمسازان مختلف در شکل و شمایل متفاوت به تصویر کشیده شده است. گاهی این ارتباط بین یک کودک و آدم آهنی برقرار شده و گاهی میان انسان و عروسک و در موارد مشهورتر ، عشق بانویی زیبا به دیوی زشت مطرح گردیده است. اثر جدید دل تورو نیز در همین مسیر گام بر می دارد و قصد دارد تا عاشقانه ای عجیب را روایت کند. عاشقانه ای که وی به خوبی توانسته پازل های گوناگون آن را به درستی در کنار هم بچیند تا اثر یکدست و دلنشین باشد.
« شکل آب » دو شخصیت خلق می کند که در نقطه کاملاً متفاوت از یکدیگر به سر می برند. یکی از آنان موجود ناشناخته ای است که برای مقاصد شوم در آن آزمایشگاه قرار گرفته و در طرف دیگر بانویی که فاقد قدرت شنوایی و گفتاری است. فصل مشترک این دو سکوت طولانی و نگاه های خیره ای است که اگرچه کلام عاشقانه ای در خود ندارد و کاملاً صامت است، اما همین وضعیت فرصت مغتنمی در اختیارشان قرار داده که با نگاه و اعمالشان، دوستی فانتزی اما جذابی را تجربه نمایند. دوستی که از درک تفاوت ها سرچشمه می گیرد؛ هرچند که دو طرف قضیه جز سکوت هیچ نقطه مشترک پیشفرضی با یکدیگر ندارند!
الیسا موجود عجیب و ناشناس را برخلاف ظاهر ترسناکش ، موجودی لطیف در می یابد که دارای احساس و قدرت درک عشق است. موجودی که البته مانند خود الیسا، دردهای بزرگی را از گذشته همراه خود دارد و به نظر می رسد قوانین ظالمانه دنیای آدمهای بی رحم او را آزرده خاطر کرده. انسانهایی که دل تورو در فیلم آنان را برآمده از فضای سراسر خشم دوران جنگ سرد معرفی کرده. بستری که هوشمندانه انتخاب شده چراکه در این دوران هرآنچه که با خشونت گره خورده بود را می شد یافت اما عنصر گمشده دورانِ مذکور، عشق و گرمایی بود که کمتر درباره آن گفته و شنیده می شد.
دل تورو در ادامه حتی پا را فراتر گذاشته و عاشقانه خود را وارد مراحل موزیکال می نماید تا در اینجا نیز اشاره به جادوی موسیقی در ساخت عشق، سهم پر رنگی به خود بگیرد. عاشقانه ای که دل تورو به خوبی مقدمه شکل گیری آن را مهیا می کند و با پرداخت اصولی، آنان را واقعی تر از هر اثر عاشقانه دیگری جلوه می دهد بطوریکه مخاطب می تواند عاشقانه زوج عجیب فیلم را دوست داشته باشد و جادوی موسیقی را هم در میان این عشق، باور نماید. موسیقی که بهرحال هرگز نمی توان آن را از عشق جدا نمود.
فارغ از عاشقانه تماشایی فیلم که دل تورو به خوبی آن را خلق و مدیریت کرده، فیلم با سوق دادن محل رویداد فیلم به دوران جنگ سرد، کنایه های اجتماعی فراوانی را در حاشیه داستان قرار می دهد که به خوبی پرداخت شده اند. در مرکز داستان، عاشقانه الیسا قرار دارد اما در اطراف آن شرایطی به چشم می خورد که در تضاد کامل با عشق است. دورانی که خشونت افسار گسیخته است و سعی بر آن است که از موجود ناشناخته نه در جهت آنچه که طبیعت اوست، بلکه در رقابتی خشن و بی کارکرد استفاده شود. فیلم به خوبی تقابل این تضاد را به تصویر کشیده و در موازات یکدیگر روایت کرده است.
بهترین بازیگر فیلم بی شک سالی هاوکینز است که در نقش الیسا، بازی قابل توجهی را از خود به نمایش گذاشته است. هاوکینز که در اینجا از قدرت بکارگیری کلام بی بهره بوده، با ظرافتی که شایسته تقدیر است توانسته پرتره الیسای بی کلام را به تصویر بکشد و کاری کند که مخاطب نیز احساسات او را حس کرده و باور نماید. بدون شک حضور « هاوکینز » در « شکل آب » بهترین تجربه بازیگری او تا به امروز بوده است.
« شکل آب » عاشقانه ای ساده ای است که پرداخت هنرمندانه ای دارد و مانند یک تابلوی نقاشی است که از جزئیات تصویری فوق العاده ای برخوردار است. در فیلم جدید دل تورو مخاطب در شرایطی دو شخصیت اصلی داستان را باور می کند که در حالت عادی نمی توان نقطه مشترکی میانشان متصور شد. اما هنرِ دل تورو در همین نقطه عیان می گردد یعنی جایی که از ناممکن ترین شرایط قادر به ساخت اثری هنری است که به دل می نشیند و همواره نیز با تحسین همراه بوده است.