فنجانت را خالی کن
اصطلاح « فنجانت را خالی کن »، به یک داستان قدیمی چینی برمیگردد. یکی از عالِمان آن زمان که اطلاعات زیادی در مورد قوانین و نظام هستی داشته است، نزدِ یکی از اساتید مشهور ذِن میرود.
فنجانت را خالی کن
ذِن، مکتبی در مذهب بودایی است که در چین پدیدار شد. همانطور که این عالِم درباره این مکتب صحبت میکند، استاد ذِن هم در سکوت برای او در فنجاناش چای میریزد و آنقدر ادامه میدهد تا فنجان لبریزشود. عالِم که نمیتواند بیش از این صبر کند، میگوید : « فنجان پر است ! چای بیشتری داخلش جا نمیگیرد !
« استاد در جوابش میگوید : « این فنجان مثل توست. نمیتوانم ذِن را به تو آموزش دهم، مگرآنکه ابتدا فنجانت را خالی کنی. »
اخیرا تصویری از « فنجانی خالی » را در ذهنم نقش میدهم، تا به آرامش ذهنی بیشتری دست پیدا کنم.
حالتی از عمیق تفکر عمیق و حسی از صلح و آرامش درونی را، زمانی تجربه میکنید که پذیرای لحظه حال میشوید. یعنی به آنچه هماکنون پیرامون شماست یا در اطرافتان اتفاق میافتد، توجه میکنید. در این حالت جهان پیرامونتان– از جمله خودتان – را پذیرفته و خود را غرق در شگفتیهایی میبینید که توجه شما در آن زمان معطوف به آنهاست- غرق در روشنایی، رنگها، شکلها، صداها و تمامی آنچه برایتان قابل لمس است.
وقتی کاملا به وضعیت خود در زمان حال آگاه هستید، ممکن است شاهد دنیای شگفتانگیزی باشید.
به چیزهایی دقت میکنید که احتمالا بهطور معمول به آنها توجه نمیکردید. اغلب ما، تقریبا در اغلب مواقع، از وجود این موهبتها غافلیم. اکثر ما در حالتی از خوابآلودگی و سرگشتگی اینطرف و آنطرف میرویم در حالیکه دائما به آنچه باید انجام دهیم فکر میکنیم، یا ذهنمان با داستانها و تصوراتی از آنچه فکر میکنیم ممکن است اتفاق بیفتد، پر شده است.
مهم است که بدانیم : اگر ذهن ما پر از افکار و تصورات مختلف باشد، واقعا نمیتوانیم به لحظه حال توجه کنیم. وقتی در خواب و خیالهای روزمرهمان گیر افتادهایم، نمیتوانیم تمامی آنچه در اطرافمان جریان دارد را ببینیم.
وقتی فنجان ذهنتان از قبل با انبوهی از ذهنیتها و تفکرات مختلف پر شده است، نمیتوانید آن را با شگفتیهای لحظه حال لبریز کنید.
به همین دلیل است که تمرین میکنم تا ذهنام را خالی کنم.
دریافتهام آن بخشی از حالات هیجانی- احساسی و داستانهای روزمرهای که ذهن من را پر کرده است، مانع میشود تا آنچه در اطرافم رخ میدهد را مورد توجه قرار دهم.
اجازه میدهم تا تمامی آنها بهطور مداوم از فنجان ذهنم خارج شوند.
سپس در لحظه حال غرق میشوم، در حالیکه به هرچیزی که پیرامون من است، از طریق حواس پنجگانه توجه میکنم؛ به بدنم و آنچه حس میکنم، و به هرچیزی که در ذهنم جریان دارد.
البته باز هم در چنگال افکارم گرفتار میشوم و به محض اینکه متوجه آن شدم، ذهنم را خالی میکنم و دوباره خود را به لحظه میسپارم. سپس باردیگر شروع میشود : گرفتاری در افکار پیچیده، خالی کردن فنجان ذهن و غرق شدن در لحظه…
بارها و بارها فنجانام را خالی میکنم. و این کار به من اجازه میدهد تا شگفتی آنچه هماکنون در حال رخ دادن است را دریابم و زیبایی و لذت درک لحظه پیش رو، وجودم را پُر کند.