«شوهر آزاری» در ابعاد روانی چگونه اتفاق می افتد؟!
خانواده کوچکترین نهاد اجتماعی، اما مهمترین واحدی است که نیاز افراد به آرامش ایجاب مینماید تا رابطهای مبتنی بر عقل و عاطفه آن گونه که احساس امنیت، اطمینان، سلامت و رضایت را برای طرفین به ارمغان آورد در آن شکل گیرد.
اهمیت این نهاد از آن روست که وظیفه جامعهپذیری و تربیت نسلهای آتی را نیز به عهده دارد از این رو بیتردید یکی از مهمترین نهادهای جامعه است.
امروزه خانواده ایرانی تحت تأثیر مدرنیته، تغییرات کمی و محتوایی را به خود دیده است و ساختار خانواده بخصوص روابط بین افراد درون خانواده دستخوش تغییرات اساسی گشته است.
از پدیده های خانوادگی که امروزه مورد توجه محققان، جامعه شناسان و روانشناسان قرار گرفته، خشونت در خانواده است. خشونت، رفتاری است که برای آسیب رساندن به دیگری از کسی سر میزند و دامنه آن از تحقیر و توهین، تجاوز، ضرب و جرح تا تخریب اموال و دارایی و قتل گسترده است.
طبق تعریف استروس (۱۹۹۳) خشونت خانوادگی به نوعی پرخاشگری اشاره دارد که در روابط بین زوجین رخ میدهد که تحت عنوان همسرآزاری، خشونت زناشویی، شوهرآزاری و زن آزاری توصیف شده است.
خشونتخانگی به معنی رفتار خشونتآمیز و سلطه گرانه یک عضو خانواده علیه عضو یا اعضای دیگر همان خانواده است این پدیده در مفهومی عام خشونت افراد خانواده نسبت به یکدیگر را شامل میشود.
آنچه که در این نوشتار مدنظر قرار گرفته است خشونت علیه مردان در خانواده است. آمارها نشان دهنده میزان افزایش خشونت علیه مردان است.
خشونت، آزار روحی، روانی و حتی جسمی علیه مردها چیزی که از آن با نام «شوهرآزاری» یاد میشود، با توجه به پژوهشهایی که امروزه در ارتباط با مسئله خشونت های خانگی صورت می گیرد، نشانگر آن است که مصادیق خشونت های خانگی فراتر از آزار و اذیت فیزیکی بوده و میتواند در اشکال غیر فیزیکی و پنهان تر هم اعمال گردد.
در میان طبقه بندی رفتاری انواع خشونت های خانوادگی علیه مردان می توان از خشونت جسمی، روانی و جنسی نام برد. خشونت جسمی، به شیوه های گوناگون مانند کتک خوردن، شکنجه و قتل را در بر میگیرد.
در واقع نوعی اقدام فیزیکی برای آسیب رساندن، ترساندن یا کنترل کردن روی همسر برای مثال سیلی زدن، ضرب وشتم، پرتاپ کردن اشیاء به سمت همسر و سوزاندن اندامها و … خشونت روانی، رفتار خشونت آمیزی که شرافت، آبرو و اعتماد به نفس فرد را خدشه دار می کند.
این رفتار به صورت انتقاد ناروا، تحقیر، بددهانی، تمسخر، توهین، فحاشی، متلک، تهدیدهای مداوم به طلاق دادن اعمال می شود و خشونت جنسی، در حیطه زندگی خصوصی، زناشویی و خانوادگی، اتفاق می افتد که برای مردان می توان از عدم تمکین از سوی همسر و … نام برد.
همانطور که گفته شد، شوهر آزاری می تواند ابعاد و مصادیق مختلفی داشته باشد که یکی از مهمترین آنها بعد روانی می باشد، در واقع بعضی از خشونت های زنان، به روح و روان شوهر آسیب می رساند و او را تحت فشارهای روحی و روانی قرار می دهد. معمولاً این نوع آزردگی، شیوع بیشتری داشته و به صورت غیرمستقیم اثرات مخربی برجای می گذارد. جلوههای مختلف این نوع آزار عبارتست از؛
– تخریب حیثیت و آبروی شوهر
برخی از زنان به جای حفظ احترام و منزلت شوهر و تکریم او، گفتار، کردار، اوصاف یا خلقت وی را به واسطه قول یا فعل و از طریق ایماء و اشاره و کنایه تمسخر می کنند. در این صورت شخصیت و جایگاه شوهر در نزد دیگران مخدوش می شود.
– شکستن حرمت پدر در نزد فرزندان
یکی از بارزترین مصادیق آزار روانی مردان در خانواده، از بین بردن حرمت و احترام نقش پدری آنهاست. رفتارهای اهانت آمیز و پرخاشگرانه از سوی زن در نزد فرزندان، می تواند اقتدار و ابهت پدر را در محیط خانواده مخدوش کند و ضمن شکستن غرور و شخصیت وی، عزت نفس او را لگد مال نماید، در حالی که توصیه های مؤکد دینی در راستای تقویت توانمندی و نظارت پدر در خانواده، به جهت حفظ استحکام بنیان خانواده و ممانعت از کجروی های اعضای خانواده می باشد.
– فحاشی و انتساب صفات ناشایست
گاه برخی از زنان، اذیت و آزار را به مرحله بالاتری میرسانند و به جای سخنان احترام آمیز، از پاره ای الفاظ ناشایست، فحاشی و انتساب صفات منفی استفاده میکنند تکرار این اعمال موجب میشود که به تدریج شوهر باور کند که در نزد همسر خویش از چنین شخصیتی برخوردار است، در نتیجه رفتاری متناسب با این رویه، بروز میدهد.
عدم توجه به خواست و انتظارات شوهر
محبت و صمیمیت در کانون خانواده، از طریق شناخت و توجه به خواستهها و انتظارات همسر و در حد امکان تأمین آنها ایجاد میشود. برای این کار می توان از فرد مقابل سؤال کرد که آیا انتظارات و خواسته های وی برآورده شده است. گاهی برخی از زنان، علیرغم آگاهی نسبت به حساسیت شوهر و اینکه با انجام آن رفتار خاص، به شدت آزرده و ناراحت می شود (هرچند ممکن است که عکسالعمل آشکاری را نسبت به آن نوع رفتار نشان ندهد)، برای آزار و اذیت و رنجش خاطر او همان رفتار را انتخاب می کنند.
– تبعیض بین خویشاوندان خود و شوهر
اگر ازدواج عامل وحدت و یگانگی زن و مرد باشد، در این صورت هر آنچه مورد علاقه و احترام یکی از آنها است، باید مورد علاقه و احترام دیگری نیز باشد. همچنان که حضرت علی (ع) میفرمایند: «أصدقاوک ثلاثة و اعداوک ثلاثة؛ فاصدقاؤک: صدیقک و صدیق صدیقک و عدو عدوک و اعداؤک عدوک و عدو صدیقک و صدیق عدوک» «دوستان تو سه گروهند و دشمنان تو نیز سه دستهاند، اما دوستانت، پس دوست تو و دوستِ دوست تو و دشمنِ دشمن تو است و اما دشمنانت، پس دشمن تو و دشمنِ دوست تو و دوستِ دشمن تو است.»
بنابراین خویشان و بستگان هر یک، که در نزد او ارزش و احترام والایی دارد، به همان نسبت باید برای دیگری ارزشمند باشد. در غیر این صورت اگر زنی برای بستگان خویش، جایگاه ویژهای قائل شود و آنها را برتر و بالاتر از بستگان همسر خویش به حساب آورد و بیشتر با آنها مراوده داشته باشد و در مقابل، بستگان همسر را بیگانه فرض کند و تمایلی به ارتباط با آنها نداشته باشد و راه را برای روابط آنان مسدود کند و از انجام هر خدمتی از جانب شوهر نسبت به آنها مخالفت ورزد، از این طریق ممکن است فشارهای روحی و روانی زیادی بر شوهر وارد شود، زیرا وی با این رفتار درمییابد که علاقه و دوستی همسرش، نمی تواند صادقانه باشد.
– مقایسه نامناسب همسر با سایر مردان
برخی از زنان دائماً همسر خود را با همسر بستگان یا همکاران و دوستان خود مقایسه میکنند و در این شرایط تنها جنبه های منفی شوهر خود را می بینند و آنها را برجسته می کنند و به دنبال آن، خود نیز احساس کمبود و محرومیت در زندگی می نمایند. در چنین شرایطی، تفاوتهای فردی و فرصت های نابرابر افراد مورد توجه قرار نمی گیرد . با ادامة این روش، به تدریج زبان به شکایت و اعتراض گشوده و امتیازات دیگران را به رخ شوهر می کشند و با گفتار و کردار خود، موجب اذیت و آزار شوهر میشوند.
– بزرگ نمایی مسائل جزئی
از جمله مسائلی که لازم است هر یک از زوجین برای استحکام بنیان خانواده بدان توجه کنند، چشم پوشی از مسائل جزئی و کم اهمیتی است که در زندگی زناشویی پدید می آید. در حالی که برخی از زنان در قبال این مسائل حساسیت بیش از اندازه داشته و آنها را به عنوان مسائلی بزرگ و مهم جلوه می دهند؛ در نتیجه نمی توانند برای حل آنها برخورد مناسبی داشته باشند و موفقیتی کسب کنند، لذا احساس ناراحتی و فشار حاصل از آن، موجب سلب آرامش و شادابی زن شده و بر سلامت و بهداشت روانی او تأثیر منفی می گذارد؛ در چنین شرایطی زن نمی تواند برخورد مناسبی با همسر خویش داشته باشد و رضایت او را جلب کند.
– بدبینی و سوء ظن
بدبینی و سوء ظن که نقطه مقابل حسن ظن و اعتماد است، یکی دیگر از اختلالات روانی به حساب می آید. فرد مبتلا به این بیماری، صاحب یک فکر یا فاعل یک رفتار را بدون دلیل و شاهد، به داشتن اغراض سوء متهم مینماید. زنانی که به این بیماری مبتلا هستند، به شوهر خود اعتمادی ندارند و حتی از رفتارهای دلسوزانه و محبت آمیز وی، احساس رضایتمندی نمی کنند و نارضایتی خود را در گفتار و رفتار خود ظاهر می سازند.