راز روانشناسانه دروغگویی: چرا بعضی افراد به دروغ گفتن بیمارگونه اعتیاد دارند؟
در سن ۳ یا ۴ سالگی همه ما شروع به دروغ گفتن می کنیم. در این مرحله از رشد مغز، یاد می گیریم که یک ابزار بسیار پرکاربرد و قدرتمند در اختیار داریم، زبان، و می توانیم از آن برای بازی با واقعیت و تحت تاثیر قرار دادن نتیجه و عواقب آنچه که حادث می شود استفاده کنیم. دیر یا زود نیز یاد خواهیم گرفت که دروغ گفتن «بد» است و در واقع نباید هیچگاه دروغ بگوییم. اما اگر فیلم «دروغگو دروغگو»ی جیم کری چیزی به ما یاد داده باشد، این است که پرهیز از دروغ گفتن یا همان دروغ نگفتن کار بسیار سخت و گاه غیرممکنی است. همه ما گاهی اوقات مجبور می شویم دروغ بگوییم.
اما برخی افراد نسبت به این موضوع آسیب پذیری بیشتری داشته و از لحاظ آسیب شناختی دروغگو هستند؛ یعنی این که نمی توانند از گفتن دروغ و اطلاعات غلط در مورد خود و دیگران دست بردارند. دلیل روانشناسانه برای این که چنین افرادی وجود دارند کمی رازآلود است اما در ویرایش سوم کتاب «دستنامه تشخیصی و آماری بیماری های روانی»، دروغگویی بیمارگونه خود یک نوع بیماری و ناهنجاری روانی است که به نوبه خود می تواند نشانه بیماری های شخصیتی مانند جامعه ستیزی و خود شیفتگی باشد.
به نظر می رسد که این ناهنجاری در اثر یک نقص در سیستم عصبی انسان شکل می گیرد که مانع از درک دیگران و احساس همدردی و شفقت نسبت به آن ها می شود. جامعه ستیزان و خودشیفته ها و البته افراد روان پریش دچار نوعی اختلال به نام ناهنجاری نقص همدردی هستند که بدین معناست که این افراد مانند دیگر افراد جامعه با اطرافیانشان همدردی نداشته و آن ها را درک نمی کنند.
واقعیت برای افراد خودشیفته اهمیتی ندارد
وقتی که افراد فوق دروغ می گویند، این دروغ گفتن برخلاف دیگر افراد، آن ها را ناراحت نمی کند یا دستکم احساس متفاوتی نسبت به آن دارند که در دیگر افراد جامعه در مورد دروغ گفتن وجود ندارد اما درک این موضوع برای بسیاری از افراد جامعه سخت است. وقتی که افراد مبتلا به ناهنجاری دروغ گفتن بیمارگونه دروغ میگویند این موضوع برای آن ها دردناک و به عبارتی دارای حس گناه نیست. افراد بسیاری با این دروغگوها وارد رابطه می شوند یا نمی توانند دلیل دروغ گفتن های بیمارگونه آن ها را درک کنند زیرا سعی دارند که این افراد را به دنیای واقعی که در آن همدردی و احساس گناه از دروغ گفتن وجود دارد بکشانند.
اما آن ها در قالب این دنیای هنجار قرار نمی گیرند. در واقع آن ها نیمی از مواقع از دروغ گفتن خود بی اطلاعند زیرا این کار را به صورت خودآگاه انجام نمی دهند. بیشتر اوقات آن ها بر این باورند که در حال گفتن واقعیت هستند. اما هدف از دروغ گفتن در این افراد این است که روی شخص دیگری قدرت و برتری داشته باشند. این موضوع برای افراد بسیار حساس شدیداً خطرناک خواهد بود زیرا این گونه شخصیت ها به سرعت افراد خودشیفته را به خود جلب خواهند کرد. از این رو وقتی که این افراد حساس از دروغ گفتن خودشیفته ها مطلع می شوند سعی در درک آن کرده و یا خود را به خاطر آن مورد سرزنش قرار می دهند.
وقتی که دروغ گفتن شروع می شود قربانیان با چیزهایی که باور ندارند روبرو می شوند.این اتفاق زمانی رخ می دهد که بارها و بارها به آن ها گفته می شود که نسخه واقعیتی که آن ها می بینند واقعی نیست و بدین ترتیب آن ها رفته رفته نسخه انحرافی و دست کاری شده شخص خودشیفته را باور می کنند. قدرت اصلی روابط انسانی در این است که بتوانید واقعیت و حقیقت را به یکدیگر بگویید و به یکدیگر اعتماد کنید و البته قابل اطمینان باشید.
بدین ترتیب نخواهید توانست به انسان های دروغگو اعتماد کنید و نخواهید توانست زندگی خود را به آن ها وابسته نمایید. مانند یک نقص اخلاقی است و نمی توان روی آن ها حساب کرد. کسی که به ناهنجاری دروغ گفتن بیمارگونه مبتلاست، هیچ وقت نخواهد گفت که از انجام فلان کار یا فلان حرف پشیمان است بلکه همه چیز را گردن طرف مقابل می اندازند. تنها راه رهایی از دست چنین شخصیتی این است که محکم بایستید و بگویید که این موضوع تقصیر شما نبوده و حرف ها و باورهای او از نظر شما واقعیت نیست و به همین دلیل نمی توانید به او اعتماد کنید. شوربختانه افراد تمایل دارند که به خود شک کنند زیرا دروغ ها به شکلی هوشمندانه بیشتر و بیشتر می شوند.
این موضوع می تواند با یک دروغ خیلی کوچک و ساده آغاز شود و چند ماه بعد زندگی قربانی به شدت آشفته خواهد شد زیرا زنجیره و شبکه ای پیچیده از داستان ها و روایات دروغ تنیده شده که رهایی از بند آن ها غیرممکن است. وقتی که دروغ می گویید یا دروغ می شنوید نباید سعی کنید برای آن بهانه ای بیاورید. دروغ دروغ است و اگر بعد از گفتن دروغ به شما گفته شود که تقصیر شما نیست بدانید که مشکلی در کار است.
دروغگویان بیمار ضرورتاً انسان های بدی نیستند
لیندا بلر، روانشناس سرشناس نویسنده کتاب های متعدد روانشناسی بر این باور است که برخی از افراد مبتلا به اختلال دروغ گفتن بیمارگونه که دروغگوی اجباری یا وسواسی شناخته می شوند به یکباره دروغ می گویند و نمی توانند به سرعت واقعیت و حقیقت ماجرا را بیان کنند. در واقع این افراد وقت و گنجایش زیادی برای فکر کردن به وقایع و رویدادها ندارند. به عبارت دیگر برای این افراد رفتن ناگهانی و سریع به سراغ یک واقعیت بسیار سخت است.
دست برداشتن از این عادت برای چنین افرادی بسیار سخت خواهد بود زیرا با خود این گونه فکر خواهند کرد که مسئله و مشکل کنونی را باید به سرعت در کمترین زمان ممکن و به عبارت بهتر، در لحظه، حل کنند. از این رو وقتی که دروغی به مغز شخص خطور می کند به سرعت آن را به زبان خواهد آورد. این موضوع ضرورتاً بدین معنا نیست که شما آگاهانه دروغ می گویید بلکه واقعیت این است که دست برداشتن از دروغ گفتن بسیار سخت تر از راه های دیگر است. دروغ گفتن بیمار گونه و خودشیفتگی یکی نیستند بلکه گاهی اوقات شباهت هایی با هم داشته و یا با هم همپوشانی دارند.
افرادی که به این نوع از دروغ گفتن بیمارگونه مبتلا هستند باید یاد بگیرند که محرکها و اجبارهایی که برای دروغ گفتن حس می کنند را به کنترل خود درآورند زیرا دروغ های آن ها ضرورتاً منشأ بد و پلیدی ندارد. در واقع این ناهنجاری چیزی است که افراد نمی دانند چگونه باید یا می توانند با آن کنار بیایند. در واقع مشکل مربوط به برخی از کارکردهای مغز می شود که درک تاثیر دروغ بر دیگران را برای فرد مشکل می سازد. این افراد نیز فکر می کنند اما به فکر خود شک دارند.