در ضدیت با قهرمان پروری
آن چه همان ابتدا و حتا با دیدن trailer فیلم «برادرم خسرو» به ذهن می رسد، فضای متفاوت آن است. این مسئله زمانی جالب تر می شود که متوجه شویم احسان بیگلری، کارگردان جوان فیلم، تجربه دستیاری اصغر فرهادی را در کارنامه خود دارد.
در اپیدمی رایج سینمای ایران یعنی فیلمسازی به سبک اصغر فرهادی این که کارگردان جوانی که دستیار فرهادی هم بوده و همکاری با او را تجربه کرده است، فیلمی بسازد که کوچکترین تأثیری از سینمای او نگرفته و طرح و مضمونی کاملاً نو دارد، اتفاقی جالب و ستودنی ست و می تواند فیلم او را به رغم تمامی اشکالاتش مهم و خاص جلوه دهد.
«برادرم خسرو» در مقام نخستین فیلم بلند یک فیلمساز، تجربه دشواری چه به لحاظ نوشتن و چه به لحاظ اجراست. درام های روانشناسانه عموماً نیازمند تحقیق و بررسی کارشناسانه اند و فیلمنامه نویس موظف است برای درآمدن فیلمنامه اش با کارشناسان مربوطه مشورت کند و حتا به بیمارانی که از اختلال و عارضه مد نظر رنج می برند، نزدیک شود و از تجربیات آن ها به فیلمنامه اش تزریق کند. همچنین در مرحله اجرا، کوچکترین ضعف و نقصان و عدم تسلط کارگردان بر موقعیت، کار را تا مرحله سقوط پیش می برد و به همین جهت می توان انتخاب چنین سوژه ای را برای ساخت نخستین فیلم یک ریسک بزرگ به حساب آورد که احسان بیگلری از پس آن به خوبی برآمده است.
فیلم از یک آرامش و ثبات نسبی آغاز می شود و با ورود خسرو (شهاب حسینی) به داستان، این ثبات بر هم ریخته و موقعیت اولیه در میانه های راه دچار تغییر صد و هشتاد درجه ای می شود و بحرانی نسبتاً وسیع در فیلمنامه رخ می دهد که عامل آن خسرو و البته کشمکش های او با برادرش ناصر (ناصر هاشمی) است. تا این جای کار به نظر می رسد فیلمنامه به شکل نظام مندی پیش رفته است و از الگوی کلاسیک پیروی می کند، اما آن چه تا حدودی کار را به ورطه تکرار می اندازد و موجب می شود که در نیمه رو به پایان از کشش آن تا حدودی کاسته شود افتادن رخدادهای فیلمنامه روی دور تکرار است. بدین معنا که مفاهیم و اشارات و عواطف در قصه فیلم آغاز می شوند و گسترش می یابند، اما در جای خود درجا می زنند و به شکل ثابتی تکرار می شوند. از بدو ورود خسرو به منزل برادرش مدام برادر بادیسیپلین و منظم را با برادر بیمار، شلخته و بی ثبات در جدل می بینیم، جدلی که از عدم درک برادر بزرگتر نشأت می گیرد و دلسوزی ها و دخالت های میترا همسر او (هنگامه قاضیانی) و فرزند نوجوانش نیز در شکل و شیوه ی این روابطه تغییری ایجاد نمی کند. بنابراین در طول زمان فیلم این الگوی ثابت به اشکال مختلفی تکرار می شود. در واقع فیلم تنها از بسط یافتن همین الگوی ثابت و غیرپیش رونده شکل یافته است و به نظر می رسد با این که در نهایت اقدام برادر بزرگتر برای سرکوب خسرو فیلمنامه را از ورطه این تکرار خارج می کند، اما تنوع رخدادها به شکل قابل توجهی در سراسر فیلمنامه از بین رفته است و این کنش ها، بازی خوب بازیگران، دیالوگ نویسی قوی و نوگرایی کلی طرح داستان است که «برادرم خسرو» را تا پایان سرپا نگاه می دارد و شاید هم کنجکاوی تماشاگر برای دانستن این که در نهایت این الگوهای تکرارشونده و کنش های سریع السیر و پشت سرهم به کجا ختم می شوند.
با این که فیلمنامه رُکن اصلی فیلم است و می توان آن را حساس ترین عنصر یک فیلم به حساب آورد، اما «برادرم خسرو» آن قدر نسبت به سایر فیلم های به اکران درآمده در یکی ـ دو سال اخیر متفاوت است که همین جسارت و ریسک پذیری کارگردان در به تصویر درآوردن چنین موضوعی می تواند به آن اعتبار بخشد و مخاطب را به چشم پوشی از اشکالات فیلمنامه ای اثر وا دارد.
به نظر می رسد فیلمنامه نویس در انطباق بیماری خسرو با واقعیت موفق عمل کرده است و خصوصیات او و رفتارهایی که بروز می دهد کاملاً قابل تطبیق با بیماران دوقطبی است و همین اتفاق خود به باورپذیری بیشتر فیلم دامن می زد. مسئله ای که در بسیاری از فیلم های هم ژانر «برادرم خسرو»، مثلاً «کفش هایم کو؟!» کاملاً نادیده گرفته و منجر می شود مخاطب نتواند با آن فیلمها ارتباط برقرار کند. در مقابلِ خسرو، با شخصیت ناصر مواجه می شویم. فردی که ظاهراً معقول، بسیار منظم و به قول برادرش اتوکشیده به نظر می آید، اما شاید او نیز به نحوی بیمار است، حتی بیمارتر از خسرو. فردی که به لحاظ روانشناسانه می توان بسیاری از رفتارهای او را به بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری نسبت داد. عود کردن بیماری خسرو تا حد زیادی منتج از شیوه رفتاری ناصحیح برادرش با اوست. برادری که در نهایت خشمش را نسبت به او در فجیع ترین شکل ممکن نشان می دهد و باز هم فیلم به این مسئله اشاره می کند که گاه افراد به ظاهر سالم و منطقی می توانند به مراتب خطرناک تر از شخصی باشند که به واسطه اختلال روانی شان از جامعه و حتا از خانواده طرد شده اند.
فیلمنامه«برادرم خسرو» از طرح آن عقب افتاده است و همان طور که گفته شد، اشکالات بسیاری در آن به چشم می خورد، اما فیلم در حیطه کارگردانی قوی از آب درآمده است. میزانسن های کار حرفه ای و دقیق اند. بازی بازیگران خصوصاً شهاب حسینی، بیتا فرهی و ناصر هاشمی بشدت باورپذیر است و بده بستان های هاشمی و حسینی حرفه ای، تمیز و باورپذیر از آب درآمده است. اندازه نماها درست و منطبق با محتوای اثرند و مهم تر از همه آن که کارگردان همه تلاش خود را به کار می گیرد تا دیگر عناصر فیلم را فدای قصه نکند و همان قدر که به محتوا و داستانِ فیلمش اهمیت می دهد از جنبه فرمیک و اجرایی نیز تسلط کاملی بر کار خود دارد.
همان طور که اشکالات فیلمنامه را ذکر کردم، بد نیست به یکی از نکات مثبتِ قابل توجه آن نیز اشاره کنم و آن عدم قهرمان پروری در داستان است که یک حُسن بزرگ در چنین فیلمی به شمار می رود. در حالی که شخصیت بیمار و در عین حال بی گناهِ خسرو می توانست به قهرمان فیلم تبدیل شود و ناصر، به سبب بدرفتاری با او و عدم درک صحیح از موقعیت او و ضمناً قساوتش نسبت به همسرش (هنگامه قاضیانی) در جایگاه ضدقهرمان قرار گیرد، فیلمساز از اتکا بر الگوی قهرمان-ضدقهرمانی پرهیز می کند و شخصیت های فیلمش، حتا مثبت ترین آن ها یعنی میترا و ناهید (بی تا فرهی) را نیز در طیف خاکستری قرار می دهد. او قرار نیست شخصیت های فیلمش را قضاوت کند یا حتی مخاطب را به قضاوت وادارد، بلکه تنها تصویرگر موقعیت رئالیستیِ زندگیِ یک بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی است که اعضای خانواده اش نیز هر یک به نحوی از قرار گرفتن در این شرایط دچار مشکل شده اند و هر یک به شیوه خود در تلاش اند تا بر این مشکلات غلبه کنند.
و اما پایان بندی فیلمی با مشخصات «برادرم خسرو» نیز کار دشواری بوده است که احسان بیگلری به خوبی از عهده آن برآمده. افشا شدن راز ناصر به دست خسرو و سکوت طولانی و نگاه پرمعنای او به برادر در آینه اتومبیل بهترین شیوه پایان بخشیدن به چنین فیلم دشواریست؛ فیلمی که مرگ خسرو و یا درمان کامل او می توانست آن را به ورطه نابودی بکشاند.
از دیگر نکات مثبت فیلم، بهره گیری درست آن از موسیقی است. موسیقی کلاسیک عمده موسیقی ایست که در فیلم به کار رفته و ضمن هماهنگی با رویدادهای داستان و فضای آن، ترسیم گر نظم و نظام مندی شخصیت ناصر نیز هست که در تقابل با سبک موسیقی مورد علاقه خسرو قرار می گیرد؛ گویا موسیقی نیز قرار است تفاوت و ضدیت این دو برادر را با یکدیگر توجیه کند.
احسان بیگلری با ساخت فیلمی چون «برادرم خسرو» گامی رو به جلو در سینمای ایران برداشته است و ثابت می کند که می توان با غلبه بر تمامی سختی ها و مقابله با جریان های اپیدمیک، فیلم خوبی ساخت که ضمن جلب نظر مخاطب عام، مخاطب خاص و منتقدین را نیز راضی نگاه دارد و به مسئله ای توجه کند که تا کنون کمتر فیلمسازی جرأت نزدیک شدن به آن را داشته است و برای این تجربه گراییِ شریف باید کلاه احترام از سر برداشت.