جیلین اندرسون: دورانی بود که زندگی واقعا بد بود
بازیگری که قبلا بیشتر به خاطر نقش دینا اسکالی در «پرونده های اکس» شناخته می شد، حالا به یک معلم کمک به خود تبدیل شده است. او چطور با شک به خود و صدای درونی منفی گرای خود کنار آمد؟
به نقل از گاردین، وقتی جیلین اندرسون نقش بانو ماونت باتن را برای فیلم جدیدش «خانه نایب السلطنه» قبول کرد، اطلاعی درباره تاریخ استقلال هندوستان و خلق پاکستان نداشت. زمانی یک معلم خصوصی تاریخ گرفت، اما هرگز این مسایل را مطالعه نکرده بود.
او می گوید: «نه، گفتم بگذار با چند چیز که نکات زیادی دربارهاش نمی دانم شروع کنم. اما افتضاح بود چون کلا حافظه ندارم. یادداشت برمیداشتم، اما نمی توانستم به یاد بیاورم چه چیزهایی به من یاد میداد. حتی مطمئن نیستم که اگر روز بعد هم از من می پرسیدید میتوانستم بگویم. حتی نمی توانستم بگویم کتابهای محبوبم کدام ها بودند. همیشه هم همینطور بوده است.»
اخیرا اوضاع تا حدی بد شد که باید میرفت آزمایش می داد تا ببیند دیسلکسیا (نارساخوانی) دارد یا نه. خودش در این باره میگوید: «کسی به من گفته بود دیسلکسیا فقط برعکس خواندن کلمات نیست، درک اطلاعات هم هست. همیشه از نگاه کردن به این مسئله میترسیدم، چون می ترسیدم اگر بفهمم به آن مبتلا هستم حس می کنم دیگر نمیتوانم کاری انجام بدهم. این حس را دارم که می توانم هرکاری بخواهم بکنم، اما حقیقت این است که…». می گذارد با یک اخم این جمله ناتمام بماند.
اما با خوش شانسی، تنها چیزی که این بازیگر همیشه توانسته با خاطر بسپارد، دیالوگهایش است. «اما البته این هم برای وحشتناک است که با خودم فکر می کنم خب، اگر این مشکل وجود دارد، از نظر بازیگری هم جلوه پیدا می کند؟ اگر اینطور بشود که بیچاره شدم.»
اگر چنین چیزی این حس را به وجود می آورد که او یک بلوند بیاطلاع است، حسی کاملا اشتباه خواهد بود. او تنها ۲۴ سال داشت که در سریال درام تلویزیونی «پرونده های اکس» نقش مامور افبیآی دینا اسکالی را به دست آورد و ظرف ۱۰ سال بعد هواداران را در سراسر جهان با آرامش و جذبه منطقیاش مجذوب خود کرد و به یک ستاره جهانی بدل شد. بعد از آن، او به لندن نقل مکان کرد و آنجا هم مسیر حرفهای کاری خود را قدرتمندانه ادامه داد. از سریال های درام کوتاه مدتی چون «خانه متروک»، «خانه نشاط»، «جنگ و صلح» گرفته تا سریال های تلویزیونی بودجه بالا مانند «هانیبال» و «سقوط» و تا فیلمهای مستقلی چون «آخرین پادشاه اسکاتلند»، و فیلمهای کمدی چون «بوگی ووگی»، «جانی انگلیش احیاشده» تا بازی در تئاتر از جمله «خانه عروسک» و «خیابانی به نام اشتیاق»، به نظر می رسد هرچقدر که سن اندرسون بالاتر میرود، سر او شلوغ تر میشود. ایفای نقش زنان قدرتمند و هوشمند آن هم به صورت مداوم کاری بسیار سخت به نظر میآید، اما اندرسون آن را به خوبی هر چه تمام تر انجام داده است.
این بازیگر حس هدفمندی جدیاش را به شخصیت بانو ماونت باتن هم آورده است و نسخهای مسئولیت پذیرتر از این زن آریستوکرات را نسبت به شخصیتهای کاریکاتوری که به دیدنشان عادت کردیم، به نمایش میگذارد. آن حس زرق و برق استعماری کلاسیک شخصیتش را هم به تصویر می کشد، اما در عین حال از مریضها و زخمی ها هم دفاع میکند و در کل انسان خوبی است.
میگوید: «یکی از چیزهایی که در حین مطالعه شخصیت ادوینا با آن مواجه شدم این بود که مسلما یک نقطه عطف در زندگی او وجود داشت که از یک شخصیت اجتماعی شیکی که فقط این ور و آن ور میرود و از یک تعطیلات تا تعطیلات بعدی زندگی میکند و فرزندانش را در خانه تنها میگذارد، به چیزی دیگر تبدیل می شود. وقتی جنگ شروع شد او آغاز به کار پرستاری کرد و کاملا به انسانی خادم تبدیل شد که همیشه کار میکند.»
فیلم «خانه نایب السلطنه» با رسیدن لرد ماونت باتن و همسرش به هندوستان در سال ۱۹۴۷ آغاز می شود که هدف شان بازبینی تبدیل فرمانروایی استعماری به کشوری مستقل است. هیو بانویل بازیگر «دانتون ابی» نقش شوهر ادوینا را بازی می کند و میتوان گفت خانه آنها یعنی خانه نایب السلطنه در واقع قهرمان سوم داستان است.
با فیلمبرداری پر زرق و برق، بعضی مواقع این فیلم را می تواند «دانتون ابی» هندوستان خواند، اما هیچ اشاره ای به رابطهای که بانو ماونت باتن با اولین نخست وزیر هندوستان یعنی جواهرلهل نرو داشت، نمیشود.
در دستان کارگردان بریتانیایی گوریندر چادا که خانواده خودش هم جزو ۱۴ میلیون نفری بود که به خاطر خشونت و خونریزی آن دوران مجبور به ترک خانهشان شدند، این نسخه جدید از استقلال هندوستان محتوای بیشتری دارد و بیشتر به سیاستهای جداییطلبانه میپردازد.
اندرسون میگوید در حین فیلمبرداری همیشه نسبت به این مسئله آگاه بود که بعضی بینندگان ممکن است با مفهوم یک «استعمارگر خوب» به طور ذاتی مشکل داشته باشند.
حتی در مقایسه با استانداردهای بازیگران اکتیویست، حضور اندرسون در اهداف اجتماعی و سیاسی به شدت پررنگ است. این بازیگر ۴۸ ساله تا به حال از حقوق زنان در افغانستان دفاع کرده، مقابل خشونت جنسی علیه دختران در میانمار ایستاده، برای دسترسی بهتر به درمان اچ آی وی در آفریقای جنوبی و آموزش در اوگاندا کمپین کرده، با خشونت خانگی در بریتانیا و قاچاق کودکان در سراسر جهان مبارزه کرده، از حقوق قبیله های بومی در آمریکای جنوبی و حفظ چیتاها در نامیبیا حمایت کرده، علیه قطع درخت ها در آمازون و شکار پوست خرگوش در مزرعههای چین حرف زده و این حتی لیست کامل فعالیت های جهانی او هم نیست. در نتیجه ممکن است آدم انتظار داشته باشد او به صراحت در مورد مسایل سیاسی هم صحبت کند، اما این انتظاری کاملا غلط خواهد بود.
در این باره میگوید: «من در کل در مصاحبهها از بحثهای مستقیم سیاسی دوری می کنم چون من یک بازیگر هستم و خیلی چیزها هست که من درک نمیکنم و حتی برای یک لحظه هم حس نمی کنم حق داشتن چنین پلتفرمی را دارم. نمیخواهم وارد بحثی در مورد ترامپ با برگزیت یا هر یک از این چیزها بشوم چون حس میکنم بهتر است این بحثها برای کسانی بمانند که درک کامل از این مسایل بسیار بسیار پیچیده دارند. حتی برای یک لحظه هم وارد این مسایل نمی شوم چون واقعا نمیدانم دارم درباره چه چیزی صحبت می کنم. من نظر دارم، اما فکر نمیکنم فقط به خاطر اینکه بازیگر هستم و بیشتر از بقیه یک پلتفرم در اختیار دارم نظرهایم درستتر باشند.»
آیا منظورش این است که بقیه بازیگرها هم باید دست از تبدیل کردن مراسم ها و جوایز به گردهمایی علیه ترامپ بکشند؟ اندرسون به هیچ وجه چنین باوری ندارد و سریع میگوید «نه، نه، نه، اصلا چنین چیزی نمی گویم. فقط دارم در مورد خودم صحبت می کنم. من نظری در مورد این ندارم که بازیگرها باید حرفشان را بزنند یا خیر.»
اما از سوی دیگر او به تازگی کتابی با عنوان «ما: مانیفستی برای زنان همه جا» نوشته و مثل خودش، این کتاب هم آنطور که شاید بتوان از روی عنوانش حدس زد کمتر بحث برانگیز است و بیشتر سعی میکند دست نوشته ای برای ارتقای نفس باشد. او این کتاب را با دوست نزدیکش جنیفر نادل که قبلا وکیل بوده و حالا برای بیبیسی مستند می سازد نوشته و آن را به عنوان نصیحت هایش به خود جوانترش توصیف می کند. او پارسال گفته بود «من خودم هم مشکلهای زیادی با اطمینان به نفس داشتم و وقتی دیدم چطور با این مسایل کنار آمدم، حس کردم شاید بعضی از این چیزها بتوانند برای افراد تمام سنین مفید باشند.»
باید گفت این کتاب «مانیفستی برای انقلابی به رهبری زنان» است. این کتاب برنامهای بسیار دقیق از تکنیک های آشنا مثل مدیتیشن را با پیغامهای مثبت و لیست های شبانه از دلایلی که برای قدردانی از زندگی داریم، ترکیب میکند.
نکته جالب توجه دیگر درباره اندرسون این است که او دولهجهای است؛ وقتی در آمریکا حضور دارد، با لهجه آمریکایی صحبت میکند، اما در بریتانیا لهجه اش کاملا بریتانیایی است و می گوید کنترلی هم روی این مسئله ندارد. «اخیرا با دو بریتانیایی در لس آنجلس بودم و با خودم گفتم می خواهم ببینم چه حسی دارد که در میان آمریکاییها با لهجه بریتانیایی صحبت کنم و خیلی حس ناراحتی داشتم. خیلی غیرصادقانه بود و هی با خودم فکر می کردم که حتما آن ها میگویند عجب آدم مسخره ای هستم. اما وقتی اینجا در بریتانیا هستم، تقریبا برایم غیرممکن است که لهجه آمریکایی ام را حفظ کنم.»
اندرسون در شیکاگو به دنیا آمد، اما در پنج سالگی به بریتانیا نقل مکان کرد، یعنی وقتی که پدرش در این شهر مدرسه فیلم میرفت. وقتی او ۱۱ سال داشت، خانواده اش دوباره به ایالات متحده و میشیگان بازگشت، اما آن ها همچنان تابستانهای شان را در لندن می گذراندند. تا اوایل نوجوانی، اندرسون داشت از خط خارج میشد؛ پانک راک، مواد و دوست های مشکل دار و همکلاسیهایش معتقد بودند احتمال میرود او توسط پلیس دستگیر شود که یک بار هم همین اتفاق افتاد.
او از ۱۴ سالگی تحت درمان روانشناس بوده و کتابش پر از تجربههای شخصی او در این باره است. میگوید «زمانهایی بود که اوضاع خیلی بد بود. دورانی در زندگی ام بودند که نمی خواستم از خانه بیرون بروم.»
هنر قبول کردن نفس یکی از بزرگترین تمهای موضوعی کتاب جدید اوست. به عنوان کسی که خودش با این مسئله مشکل دارد، چنین چیزی تا چه حد می تواند واقع گرایانه باشد؟ اندرسون می گوید: «خب، در هر گوشه و کناری فرصتی برای ترس هست، ترس از آینده، ترس از اینکه اگر اینطور شود چی. اما اینکه هرجا که هستیم و هرکسی که هستیم را قبول کنیم، یعنی آزادی. پس میدانید، می توانیم اینجا بنشینم و از این بنالم که چرا همان نقش های همیشگی را دریافت می کنم، یا از این بنالم که چرا پوستم دارد شبیه پوست مرغ میشود، یا هر چیز دیگری. اما این واقعیت نیست. این مبارزه با واقعیت است.»
«خانه نایب السلطنه» در حال حاضر در سینماها روی پرده رفته است.