جامعه شناسی شرم؛ شرق شرمگین و غرب گناه آلود
جهانی سازی افق های جامعه ایران را به جامعه جهانی بسیار نزدیک می کند، یکی از نتایجش این است که جایگاه مفاهیمی مانند شرم تضعیف می شود، همان گونه که در جوامع مدرن و پست مدرن اتفاق می افتد.
شرم چیست؟ جامعه شناسان و مردم شناسان با این مفهوم چه نسبتی دارند؟ آیا نسل جدید همان گونه که گذشتگان به مفهوم شرم می نگریستند، نگاه می کنند؟
برای پاسخ به این پرسش ها باید کمی به عقب برگردیم؛ به جنگ جهانی دوم و زمانیکه فردی به نام روث بندیکت انسان شناس کتابی می نویسد با نام «گل داوودی و شمشیر». او در این کتاب جامعه امریکا و ژاپن را از لحاظ فرهنگی با هم مقایسه و نوع نگاهشان را به مقولات بسیار مهمی چون شرم و گناه بررسی می کند.
خانم بندیکت در این کتاب تفاوت و تمایزی قائل می شود بین مفهوم شرم و گناه. البته می شود روی این موضوع که آیا هر حالت یا هر حس شرم آوری با حس گناه آلود همخوانی و همسویی دارد یا خیر، بحث کرد، ولی فعلا تمرکز ما روی نتایجی است که روث بندیکت از مطالعاتش می گیرد. او می گوید جامعه امریکا مبتنی بر مفهوم و کلان مفهوم گناه است، ولی ژاپن جامعه ای است که فرهنگش مبتنی بر کلان روایتی است به نام شرم. البته جالب است بدانید که او به دلیل وضعیت آن دوران و جنگ امریکا و ژاپن در خلال جنگ جهانی دوم و نداشتن امکان سفر به ژاپن، مطالعات میدانی در این کشور نداشته و مطالعاتش روی اسرای جنگی ژاپن بوده است.
بندیکت همچنین این نتیجه گیری را با کمک مقالات و روزنامه ها و گزارش های گوناگونی که از جامعه ژاپن در دسترس بوده، ارائه کرده است. بعدها مردم شناسان و جامعه شناسان بی شماری این نوع نگاه را مورد نقد و بررسی و ارزیابی انتقادی قرار دادند. از آن زمان بحثی آغاز شد که آیا اساسا ما می توانیم در مورد فرهنگ ها چنین قضاوت های کلانی بکنیم؟ یعنی بگوییم فرهنگ جامعه ای به صورت غالب مبتنی بر مفهومی است به نام شرم یا گناه؟ با وجود همه این انتقادات و بحث ها، چیزی که بندیکت مطرح می کند، می تواند الگویی برای فهم مسائلی باشد که ما امروز در ایران با آن مواجهیم و به ما کمک می کند از منظر مردم شناختی آن را مورد مطالعه قرار دهیم.
مفاهیم شرم و گناه
بیایید قبل از هر چیز پاسخی بدهیم به آن پرسش اولیه. مفهوم شرم مبتنی بر این ایده است که دیگران از فرد چه توقعی دارند، نه این که او میان نیک و بد انتخاب کند. یعنی به جای این که به این مبحث بپردازیم که کار نیک و بد چیست و این نیک و بد چه ربطی به موفقیت و شادکامی و کامیابی فرد دارد، همیشه به دنبال این باشیم که در نظم اجتماعی جایگاه شخص چیست و دیگران از او چه توقع و انتظاری دارند؛ اما وقتی صحبت از مفهوم گناه می کنیم، در گفتمان مردم شناختی یعنی حس مسئولیت یا ندامت که در انسان ایجاد می شود به واسطه انجام کاری زشت یا خدشه دار کردن حیثیت کسی، چه به صورت واقعی و چه خیالی.
در اصل شرم آگاهی برخاسته از حس دردناکی است که به واسطه انجام فعلی توسط خود یا دیگری درک می شود که انجام آن عمل در جامعه ناشرافتمندانه یا عیب است. با کنار هم گذاشتن این دو مفهوم، درواقع داریم در مورد دو شیوه از Social Order یا نظم اجتماعی صحبت می کنیم.
شرق شرمگین و غرب گناه آلود
در مورد شرم محوری شرق و گناه محوری غرب که بحثش با مطالعات روث بندیکت- که شرح آن پیش تر رفت- آغاز شد، می توانیم بگوییم به شکل کلی تر، کشورهایی که غیرغربی هستند، یعنی کشورهایی غیر از اروپای غربی و امریکا و کانادا و استرالیا، فرهنگ غالب شرم محور دارند تا گناه محور. به عنوان مثال بسیاری از جامعه شناسان اشاره می دهند به جامعه چین باستان یا جامعه سنتی چین.
در این جامعه کنفسیوس می گوید اگر شما سعی در کنترل تک تک افراد جامعه داشته باشید، موفق نخواهید بود، بلکه راه بهترش این است که در نظم اجتماعی، توقعات یا انتظارات یا معیارهایی را که از دیگری دارید، به آن ها القا کنید. این همان پنج قانون کلی کنفسیوس است که رابطه زن و شوهر، پدر و فرزند، فرد و حاکم و… را شرح می دهد تا فرد بداند جایگاهش کجاست.
این جایگاه ها نوعی جوهریت دارند و هر کسی از این جایگاه عبور کند، نه تنها کار زشت و پلیدی انجام داده، بلکه نظم کیهانی را نیز بر هم ریخته است. از سویی دیگر جامعه غربی را در طول تاریخ می بینیم که براساس دین هایی که در آن مناطق رواج داشته، تاکید همواره بر موضوع گناه و فرد گناهکار بوده است و تلاش می شده تا از این طریق نظم را بر اجتماع حاکم کنند.
جامعه ایران؛ شرم محور یا گناه محور؟
در مورد این که جامعه ایران شرم محور است یا گناه محور، مسئله کمی پیچیده تر می شود. اگر از منظر جغرافیایی نگاه کنیم و اروپا را مرکز بگیریم، ایران جامعه ای شرقی تلقی می شود، اما از سوی دیگر به دلیل غلبه دین اسلام در ایران، جامعه ای شرقی نخواهیم بود.
در طبقه بندی ادیان اسلام، مسیحیت و یهودیت دین های غربی خطاب می شوند، یعنی در آن ها مفهوم گناه، رابطه انسان با خدا یا رابطه انسان با مفهومی ماورایی بسیار مشخص است. حالا در دین یهود این مفهوم ماورایی را یهود می نامند، مسیحیان به تثلیث یا خدای سه گانه اعتقاد دارند و در اسلام هم الله وجود دارد؛ ولی دین های شرقی هندوییسم و بودیسم و کنفسیوسینیسم و شیتوییسم (مذهب ژاپنی ها) هستند.
در این ادیان شرقی، گناه یا خدای پرسنال و شخصی مطرح نیست. بر این اساس چنانچه بخواهیم ایران را از منظر دین غالب نگاه کنیم، جامعه ای غربی داریم.
یکی از بهترین راه ها برای پاسخ به این پرسش، رجوع به مطالعه میدانی است که در این حوزه روی داده است و نمی توان در این مورد بر ظن و گمان تکیه کرد. با توجه به مطالعاتی که جامعه شناسان دیگر انجام داده اند و براساس مطالعات خودم، می توانم بگویم که در فرهنگ ایرانیان هم شرم محوری وجود دارد و هم گناه محوری؛ یعنی هر دو المان و هر دو عنصر و مولفه را می توانید در جامعه ایران ببینید.
همان طور که اشاره شد، در گفتمان مردم شناسی جامعه شرم محور (Shame Society) یا فرهنگ شرم محور، جامعه ای است که در آن مهم ترین ابزار به دست آوردن کنترل بر روی افراد و حفظ نظم اجتماعی تزریق شرم به آن جامعه است و در مقابلش مکانیزمی هست که اگر کسی از این نرم ها و معیارها اطاعت نکند، تهدید به طردشدگی می شود.
در برابر جامعه شرم محور، مردم شناسان سخن از جامعه گناه محور می گویند که در آن نظم اجتماعی مبتنی بر مجازات در این جهان یا جهان پس از مرگ است. اگر به این دو تعریف نگاه کنید، در می یابید که در جامعه ایران هر دو مولفه به صورت موازی و دست در دست هم وجود دارند. این را باید بسیار در اطراف خود دیده باشید که برای برحذر داشتن شخصی از انجام کاری، می گویند که فلان کار «عیب» است یا «زشت» است و از طرفی، گاه نیز می گویند فلان عمل «گناه» دارد که این دو برخورد، به دو وجه شرم محوری و گناه محوری فرهنگ ایرانیان اشاره دارند. البته این بحث بسیار گسترده است و در یک متن کوتاه نمی گنجد و من فقط به رئوس بحث ها اشاره داشتم.
تاثیر ملموس دهکده جهانی
حال نوبت به پاسخ آخرین پرسش می رسد: جوانان امروز چه نگاهی دارند بر دو مولفه شرم محوری و گناه محوری؟ که مولفه هایی در تلاش هستند در جامعه ایران نظم اجتماعی را برقرار کنند. حتی معطوف به این سوال، می توان این مسئله را نیز مطرح کرد که آیا معیارهایی که براساس آن مولفه های شرم محوری در جامعه شکل می گیرد، عناصر و مولفه های ازلی و ابدی هستند یا تنها براساس شرایط اجتماعی ایجاد می شوند و در ذهن ناخودآگاه بشری به صورت یک نظام و سیستم ارزشی مأوا پیدا می کنند؟
آنچه مسلم است، این است که مراودات جهانی می تواند بر فرهنگ جامعه اثر بگذارد. مراودات ایران و غرب به سال های بسیار دور بر می گردد و حتی می توانیم رد آن را از زمان سلطنت اوزون حسن، یکی از مقتدرترین پادشاهان سلسله آق قویونلو، بگیریم.
این ارتباط از زمان صفویه سر و شکلی دیگر به خود گرفت؛ اما نوعی از ارتباط با غرب که منجر به تغییر و تحولات اجتماعی در جامعه ایران شد، به دوره مشروطه باز می گردد. در اصل مشروطه نقطه عطفی است، زیرا در این زمان مراودات ایران و اروپا عمیق تر می شود. بعد از جنگ جهانی دوم و نهادینه شدن نظم نوین این ارتباط شکلی گسترده تر پیدا می کند، اما تاثیر قدرتمند این ارتباط به بیست سال اخیر بر می گردد؛ درست از زمان برآمدن دهکده جهانی، آن هم به یمن تکنولوژی و فرانکنولوژی و رسانه ها و دیجیتالیزه شدن جهان امروز.
از آن زمان تاکنون شرایط و وضعیت اجتماعی ایران در ارتباط نزدیک با کشورها و فرهنگ های دیگر در حال تغییر و تحولات بنیادین بوده است. این تغییرات فقط محدود به تحولات ابزار و تکنولوژی نمی شود، بلکه شیوه زیست سوژه ایرانی هم در حال تحول است و این مسئله خود را در نسبت با نظام ارزشی نشان می دهد.
به همین دلیل است که می بینیم با وجود تمام فشاری که از سوی حاکمیت دینی بر جامعه وجود دارد و روایت رسمی حکومت از رسانه هایش به مردم القا می شود و تلاش دارد تا این روایت را در قالبی مشخص ایندکترینه کند و بگوید نظم مطلوب، رابطه مطلوب یا نظام ارزشی مطلوب چیست، مردم روایت خود را ارائه می دهند و هر کسی در حال اجتهاد به معنای مصطلح کلمه است.
این را می شود به وضوح در رفتار اجتماعی و رابطه جوانان امروز جامعه ایران مشاهده کرد. درواقع هر فرد یا سوژه ایرانی معاصر دست به اجتهاد می زند و روابط خودش را با دیگری در یک سازه یا نظام معنایی متفاوت از آن چیزی که سنت به او القا می کند، می سازد. وقتی هم که ما در مورد مفاهیمی مثل شرم و گناه و شرف حرف می زنیم، فقط با امر فردی رو به روی نیستیم، بلکه این ها امری اجتماعی هستند.
تغییرات نظام ارزشی در جامعه ما در حال رخ دادن نیست، بلکه رخ داده و این رخداد باعث شده بستر اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و دینی بسیار متحول شود. مفهوم جهانی سازی افق های جامعه ایران را به جامعه جهانی بسیار نزدیک کرده و سبب شده نوساناتی را که در جامعه جهانی می بینیم، در جامعه ایران هم شاهد باشیم. برآیند این ها، مسئله ای را که جامعه شناسان از آن با عنوان شکاف بین نسل ها یاد می کنند، سبب شده است. نظام های ارزشی یا معیارهایی که برای یک نسل مقدس بود، در حال از بین رفتن است و این موضوع، باعث نوع ناهمزبانی بین نسل های متفاوت شده است و این موضوع خود را در نهادهای مختلف، مانند نهاد خانواده نشان می دهد.
پیش تر نهاد خانواده یکی از نهادهای بسیار مهمی بود که نقل و انتقال ارزش ها را از نسلی به نسل دیگر برعهده داشت و باعث پایداری آن ها می شد، اما با شرایط حال حاضر، آن ارتباط به شکلی که در گذشته شاهدش بودیم، وجود ندارد. یکی از نتایجش هم این است که جایگاه مفاهیمی مانند شعر تضعیف می شود، همان گونه که در جوامع مدرن و پست مدرن اتفاق می افتد و مفاهیمی مثل اصالت جای آن ها را می گیرد، باز هم مانند جوامع مدرن و پست مدرن.
حالا این تحولات چگونه باید صورت بندی شوند؟ همان گونه که گفته شد، در بیست سال اخیر شکافی در جامعه ما ایجاد شده و اتفاقات بسیاری رخ داده که مجموعه این ها نظام ارزشی و ارزش های اجتماع و هنجارها و ناهنجاری ها را در جامه ما متحول کرده، وقتی هنوز صورت بندی کاملی از ان ها شکل نگرفته است.