بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد
در جاده وقتی از مسیر تهران به سمت شهر کرمانشاه در حرکت بودم زیبایی یک کوه در دورست نظرم را به خود جلب کرد؛ چشمانداز کلی آن به گونهای بود که تفاوت بارزی با دیگر کوههای اطراف داشت و مجال این را نمیداد لحظهای نگاهم را از زیباییاش بردارم. شکل آن را از دور به زمین U شکل اسکیت تشبیه میکردم، گاهی به تراش هنرمندانه و صیقلی یافته همچون پیالهای روی یک سطح صاف. آن موقع نمیدانستم این همان کوه مشهور بیستون است و قرار است وقتی به آن نزدیک میشوم بیشتر از آن فاصله دور دلم را ببرد و محو زیبایی و عظمتش بشوم.
در انتهای جاده به شهرستان هرسین رسیدم که بافت و ساختار متفاوت بیستون را به خوبی نشان میداد و آنجا بود که متوجه شدم به یکی از مقاصدی که از تهران برایش برنامهریزی کردهام رسیدهام. از آنجا که برای کوه بیستون تابلویی مبنی بر در ورودی وجود نداشت، چندین کیلومتر را به اشتباه جلو رفتم و اینطور به نظر میرسید که در حال طواف کردن این کوه بینظیر هستم و همینطور هم بود، زیرا برای من، بیستون جاذبهای داشت که هیچ کوه دیگری تاکنون نتوانسته چنین حسی در وجودم ایجاد کند.
پس از ۱۵ یا ۲۰ کیلومتر اشتباه رفتن و دور شدن از کوه بیستون دوباره به نزدیکی امامزادهای که از آن عبور کرده بودم رسیدم و متوجه شدم پارکینگ این سایت گردشگری در کنار آن امامزاده است.
پس از تهیه بلیط ورودی که سه هزار تومان برای هر نفر بود وارد محوطه کوه بیستون شدم. در میان ساختارهای سنگی کوه بدنبال یافتن اشکال و چهرههای خیالی بودم تا اینکه یکی از همسفرانم با تعجب به مجسمه نه چندان بزرگی اشاره کرد که باعث خنده هر سه نفر ما شد. در میان فراز و فرودهایی که در دل کوهستان به چشم میخورد، مجسمهای قرار داشت که کمتر از دو متر بزرگی و در فاصله حدود ۲ متری از سطح زمین قرار داشت. این مجسمه چیزی نبود جز تندیس هرکول. این تندیس به خودی خود عجیب نبود، مسالهای که باعث خنده ما شده بود کوچکی آن به نسبت تصوراتمان بود.
شخص من با پیشزمینه فکری که از عکسهای هرکول داشتم (و آگاهی نداشتن از اندازه دقیق این تندیس) خیال میکردم هرکول همچون اسمش بسیار بزرگ است و در دل کوهی بزرگتر، بازدیدکنندهها را به نظاره نشسته است. اما آنچه میدیدم مقیاس مینیاتوری از تصوراتم بود و همین باعث خندهام شد.
هرکولی پیالهبهدست در جایی بین زمین و آسمان به کوه تکیه زده
تندیس هرکول اولین مجسمهای بود که در محوطه کوه بیستون مشاهده کردم. این تندیس روی سکویی به ارتفاع ۲/۲۰ متری واقع شده است. هرکول، مردی برهنه با موهای مجعد است که به پهلوی چپ بهطور نیم خیز به آرنج تکیه داده داده است و در دست چپ پیالهای دارد که تا نزدیک صورت نگه داشتهاست. او دست راستش بر روی پای راست قرار داده و پای چپ را تکیه گاه پای دیگر کرده است.
طول مجسمه ۱/۴۷ متر است. اما جاذبه اصلی هرکول این است که بهطور برجسته از سنگ کوه تراشیده شده و از طرف پشت به کوه متصل است.
وقتی از کوه کمی بالا بروید و آن را تماشا کنید، مثل این است که لب پنجره لم داده و در حال استراحت و تماشای بیرون است.
هرکول در زمان باستان یکی از خدایان محبوب بشمار میرفته است که اغلب بهصورت پیکرههای گلی و سنگی آن را میساختند.
در قسمت پشتی مجسمه هرکول، نقوش و کتیبهای به زبان یونانی قدیم بر روی سنگ نقش شدهاست. این نقشها شامل درخت زیتونی است که از شاخه آن کماندان و تیردانی آویزان شدهاست. در کنار این درخت گرز مخروطی شکل گرهداری حجاری شده که برجستگی آن نسبت به سایر نقوش بیشتراست. کتیبه به خط یونانی قدیم در هفت سطر بر روی لوحی به ابعاد ۳۳ × ۴۳ سانتیمتر نوشته شده که نمای آن به شکل معابد یونانی ساخته شده است. در زیر تنه هرکول هم نقش شیری دیده میشود که درازای آن از سر تا دم ۲۰۰ سانتیمتر و بلندی دم آن ۱۱۴ سانتیمتر است.
به گفته راهنمای گردشگری حاضر در محل، سر این مجسمه نمونه بازسازی شدهی آن است و سر اصلی هرکول در موزه ملی نگهداری میشود. دلیلش هم این است که دوبار این سر دزدیده اما خوشبختانه کشف شده است.
چند قدم جلوتر از تندیس هرکول و در ارتفاع حدود ۵ متری از سطح زمین غاری به نام غار شکارچیان وجود دارد که آن را به دوره پارینه سنگی میانی مربوط میدانند. در این غار موادی چون استخوانهای انسانی و جانوری و ابزارها و تراشندههای سنگی و استخوانی کشف شده است. گفته میشود شکارچیان از این غار به عنوان پناهگاه موقت استفاده میکردهاند و پس از قصابی شکارها، آنها را به اقامتگاه اصلی میبردهاند.
کتیبهای در ارتفاع چند ده متری از زمین
حتما شما هم در عکسها سنگنبشته بیستون را به طور کاملا واضح با تمام جزئیات دیدهاید. اما مسالهای که باید اشاره کنم این است که این کتیبه در ارتفاع چند ده متری از سطح زمین قرار دارد و با چشم غیر مسلح نمیتوانید نقوش و نوشتههای آن را ببینید. راه دسترسی به این کتیبه بسته است. البته ۴ عدد تلسکوپ در زمین روبهروی سنگنبشته مستقر شده است که با پرداخت یکهزار تومان برای هر نفر میتوانید تصویر را کاملا شفاف و از نزدیک تماشا کنید. فردی هم در کنار تلسکوپها ایستاده تا همزمان با تماشای شما، معنی نوشتهها را با صدای بلند برایتان بخواند تا بهتر متوجه شوید که چه میبینید.
همانطور که گفتم، سنگنبشته بیستون در ارتفاع چند ده متری از سطح زمین و بر کوه پرآو ساخته شده. اما آثاری از پلکانی در قسمت بالایی کوه بیستون وجود دارد که گمانهزنی میشود سنگ تراشان از این راه برای رسیدن به محل سنگ نبشته استفاده میکردهاند و پس از پایان کار پلکان را به منظور غیرقابل دسترس کردن اثر تراش دادهاند.
سنگنبشته بیستون بر صخرهای از جنس سنگ آهک ساخته شده است. با توجه به آثار لعاب قهوهای رنگی که سطح سنگ نبشته را پوشانده و همچنین بقایای سربی که در چند سطر نخست اثر دیده میشود، اینطور به نظر میآید که در پایان کار برای افزایش طول عمر اثر، تمام نمای آن را با اندودی ناشناخته پوشاندهاند.
ارتفاع کلی کتیبه ۷ متر و ۸۰ سانتیمتر و طول آن ۲۲ متر است و در مرکز آن ۵ ستون به خط میخی فارسی باستان دیده میشود. هر یک از ۴ ستون اولیه قدری کمتر از ۲ متر عرض و ۴ متر ارتفاع دارد.
متن فارسی باستانی جمعا ۵۲۵ سطر دارد. بر روی پنج ستون مذکور اهورامزدا بر روی صفحه برآمدهای قرار گرفته و بر روی همه این اشکال در حال پرواز است. اهورامزدا با چهره انسانی و ریشی مستطیلی تجسم یافته و از میان انوار یک فرص خورشید بسیار بزرگ که در حال نورافشانی، پدیدار گشتهاست. بر روی سر او یک تاج تابناک با شاخهایی قرار گرفته که نشانه و رمز خدایی بودن اوست.
اهورامزدا دست چپش را با حلقهای به سوی داریوش دراز کرده و به این ترتیب مشغول انجام مراسمی مبنی بر تسلیم قدرت و سلطه پادشاهی به داریوش است. او با دست راستش که بلند کرده خیر و برکت برای داریوش میخواهد.
داریوش تاج پادشاهی بر سر دارد. سبیلهایش تابیده و ریشش مستطیلی شکل و به شیوه ریش پادشاهان آشور است که ده طره داشته. داست راست داریوش به حالت دعا و راز و نیاز به سوی اهورامزدا دراز است و با دست چپش کمانی را گرفتهاست.
داریوش به اندازهٔ معمولی یعنی به قد ۱۸۰ سانتیمتر نشان داده شدهاست. داریوش با پای راست خود گئومات را زیر لگد انداخته بهطوریکه یک پا و دو دست گئومات به حالت تضرع بالا آمدهاست. از سمت چپ، در پشت سر داریوش دو نفر از درباریان نیزهدار و کماندار با تیرکش ایستادهاند و هر دو ریشهای بلندی دارند.
با توجه به نقشههای نقش رستم، نیزهدار مذکور «گبری» و کماندار «آسپاتینا» است. این دو نفر قدشان از داریوش کوتاهتر و در حدود ۱۵۰ سانتیمتر است، ولی از پادشاهان یاغی که مجسمه آنها تا سینهٔ داریوش است (۱۲۰ سانتیمتر)، بلندترند.
پشت گئومات بلافاصله ۸ نفر از غاصبان تخت و تاج پادشاهی و پیشوای قبیله سکاها، «تیگراخائودا» که نظر به تیزی نوک کلاهش هشت سانتیمتر از داریوش بلندتر است، نقش شدهاست. همهٔ آنها به وسیلهٔ زنجیری به یکدیگر متصل هستند.
فرهادتراش ؛ زخمههایی از خروش عاشق سرگشته و عتاب نگار
پس از تماشای کتیبه بیستون پس از چند متر پیادهروی در شیب روبهبالای کوه به محلی رسیدم که داستانش را همیشه شنیده بودم و هرگز از نزدیک شاهد آن نبودم؛ تراش کوه بیستون توسط فرهادِ ناکام. تراشهایی که حکایت از بیتابی عاشق سرگشته دارند و عتاب نگار. زخمههایی که تماشای آنها از نزدیک حال و هوای دیگری دارد و تا در زیر این قسمت از کوه ننشینید، نمیتوانید ابهت آن را درک کنید.
جایی که نامش را «فرهادتراش» گذاشتهاند، دیوارهای عظیم به ارتفاع حدود ۴۵ متر و عرض حدود ۲۰۰ متر است که توسط فرهاد و بر اساس افسانهها به عشق شیرین تراش داده شده است.
بر طبق افسانهها فرهاد در ماموریتی شیفته شیرین شد اما خسروپرویز او را به کندن کوه بیستون واداشت، با این شرط که اگر در این کار توفیق یافت شیرین را به او واگذارد.
اگرچه امیدش این بود که فرهاد در این راه جان ببازد اما فرهاد با شوق و توانایی خاصی به این کار پرداخت و پارههای سنگین کوه را که ده مرد از برداشتن آن عاجز بودند، کَند.
گفته میشود به تحریک خسرو پرویز پیرزنی به دروغ خبر مرگ شیرین را به او داد و فرهاد با شنیدن این خبر تیشه خود را بر فرق سرش کوبید و در دم جان سپرد.
اما واقعیت تراش دادن این کوه هنوز معلوم نیست. نظریههای متفاوتی برای فرهاد تراش مطرح شده است؛ برخی میگویند داریوش قصد داشته متن وصیتنامهاش را در اینجا حجاری کند. بعضی باستان شناسان معتقدند که قرار بوده یک واقعه تاریخی مهم در آن نوشته شود. اخیرا هم گفته شده که فرهاد تراش در اصل یک معدن سنگ و کارگاه حجاری جهت استخراج سنگ و تراش بلوکهای سنگی بکار رفته در دیواره بناهای ساسانی بیستون بوده است.
هر چه که هست، بازدید از این تراشها از نزدیک را توصیه میکنم چون بدون شک محو زخمههای تیشه بر دل سنگهای سرد و سخت خواهید شد.
این سفرنامه در چندین قسمت ادامه دارد؛ از کوهدشت و تنگه شیرز گرفته تا بوشهر و شیراز …