بَست نشینی های جنجالی؛ از مشروطه تا زنبیلیه
معلوم نیست شروع بستنشینی از کجا بوده و چه کسی برای اولین بار به بست نشست و از بستنشینی چه میخواست؛ آنچه معلوم است این سنت مبنایی انسانی داشته و در زمانهای که دادخواهی بیمعنا بود یا حرف حق به جایی نمیرسید، برای رهایی از ظلم به بست مینشستند و ملجأ خود را در پناه مقدسات مذهبی میدیدند؛ اما این تمامی ماجرا نیست؛ در دورههایی نیز بسیاری از مجرمان و اشرار بستنشینی را مفری برای خود یافتند.
در فرهنگ شرقی همیشه حق نان و نمک را پاس میدارند، میهمان ارج و میزبان حرمت دارد. در داستانها از پناه میهمان به میزبان شنیدهایم و در روایتهای واقع هم خواندهایم مثلا خانقاه شیخ صفیالدین اردبیلی پناه درماندگان بوده است. بعد از شیخ پسرش خواجه علی نیز همان مرتبت را داشت و تیمور که او را ملاقات کرد چنان کرامت صاحب خانقاه بر او اثر گذاشت که دستور داد به حرمت حفظ احترام او، مکانش حتی برای خطرناکترین جنایتکاران بست باشد. چنانکه وقتی تیمور با خیل عظیمی از اسیران ترک به جانب ماوراءالنهر روانه بود به خانقاه خواجه علی در اردبیل رفت و در مقابل خواهش شیخ برای بخشیدن اسیران به او مقاومت نتوانست بکند و جملگی اسیران را بر او بخشید.
از بستنشینی تا یاغیگری
اگر از خانقاه شیخ صفی بگذریم، تاریخ ما را با بستنشینی مهم دیگری روبهرو میکند. آن زمان که آغا محمد خان قاجار سودای قدرت داشت، ولی قدرت در مرکز به دست کریم خان زند بود، در شمال یاغی شد و نافرمانی کرد و وقتی گرفتار آمد، قرار شد به تهران آورده شود. کریم خان سپرد که مبادا آغا محمد خان بگریزد و بدتر مبادا به آرامگاه حضرت عبدالعظیم پناه برد و در آنجا بست بنشیند. همه از آن روی بود که کریم خان زند حرمت حرم حضرت عبدالعظیم را فراوان نگاه میداشت و اگر گناهکاری آنجا بست مینشست از رساندن آب و آذوقه هم دریغ نمیکرد.
در همین زمان که وکیلالرعایا مصدر امور بود در شیراز جایی دیگر نیز وجود داشت برای آنکه مقصران و مجرمان از تیغ عدالت خان زند در امان بمانند.
حرم شاهچراغ احمدبنموسیالکاظم گرچه بهاندازه حرم عبدالعظیم در نظر کریم خان اهمیت نداشت، ولی چون در میان اهالی آن دیار محترم بود پس پناه مجرمان شد. چهبسا یک بار نزدیک به صد نفر از اشرار بدنام شیراز در شاهچراغ بست نشستند و وکیلالرعایا بهترین مجازات را برای ایشان ماندن در بست دانست و آنها نزدیک به ۶ ماه در شاهچراغ ماندند و از صدقه مردم امرار معاش کردند و به این شکل حیثیت قلدرمآبانه آنها بر باد رفت. القصه، خواجه تاجدار نیز چند صباحی در شاهچراغ بست نشست، اما نه به آن شکل که اشرار نشستند، بلکه بزرگان شیراز برایش غذا میدادند و از آن رو که صاحب علم و حکمت بود نزد مردم شیراز صاحب احترام گشت و طلاب برای مباحثه به دیدنش میآمدند. البته این بستنشینی دوام نداشت و پیش از آنکه عمر کریم خان به پایان برسد بستنشینی او به لطف وکیلالرعایا به پایان رسید و بهمحض به سر آمدن عمر خان زند، راه فرار و طغیان را در پیش گرفت.
طولانیترین بستنشینی
بستنشینی سنتی از باب تأمین امنیت جان و مدت زمان آن بسته به شرایط بیرونی بود که اگر مهیا نمیشد بستنشین به کار خود ادامه میداد. از همین رو در تاریخ بستنشینی به مواردی برمیخوریم که در زمره بستنشینیهای طولانی قرار میگیرد. وقتی در زمان محمد شاه قاجار به تحریک و دسیسه، وزیر فاضل شاه، قائممقام فراهانی، به قتل رسید فرزندان و بستگان را بیم مرگ آمد و این بیم بیسبب نبود؛ چه شاه اموال و کتابخانهاش را مصادره کرد و دستور به تعقیب انساب او داد. پس فرزندان راهی قم شدند و بستنشینی را تنها راه زنده ماندن از بلای رسیده دانستند. بیاعتمادی به قول و قرار شاه تا جایی بود که بعدا لطف شاه را نیز رد کردند. تنها آمدن امیرکبیر چارهساز شد و چون او را همکیش بزرگ خود یافتند به گفتهاش اعتماد کردند و از بست بیرون آمدند. بابت این بیاعتمادی طولانیترین بستنشینی رقم خورد.
زنان ارمنی و شکستن مصونیت سفارتخانه
بستنشینی همیشه در اماکن مقدس انجام نمیشد. از زمانی که پای دولتهای خارجی در سیاست ایران باز شد، سفارتخانههای آنها هم مأمن کسانی شد که دل در گرو مهر بیگانه بسته و گاه راه خیانت به وطن در پیش گرفتند. در یکی از مصادیق اولیه آن شخصی به نام گریبایدوف پس از عهدنامه ترکمانچای بهعنوان سفیر به ایران فرستاده شد. اعمال او از همان ابتدا با آداب ایرانی جور نبود؛ ازجمله پناه دادن به یعقوب نامی ارمنی، خزانهدار و مباشر حرم، که متهم به دزدی از دربار قاجار بود دردسرساز شد.
گریبایدوف به بهانه ارمنی بودن یعقوب و قصد مراجعت او به ایروان از تقاضای استردادش سر باز زد. گرچه مسئله یعقوب خان مسکوت ماند، وقتی گریبایدوف حرف از تحویل تمام زنان ارمنی و گرجی ساکن ایران به سفارت روسیه زد، دیگر برای ایرانیان قابل تحمل نبود. همین که شروع به اقدام کرد مردم به سفارتخانه ریختند و این قضیه به قیمت جان گریبایدوف و ۳۶ نفر از اعضای سفارت انجامید.
امیرکبیر و مسئله بستنشینی
دوره قاجاریه دوران اوج بستنشینی است. بستنشینی رویه رایج اتفاقات سیاسی و اجتماعی کشور بود و آش آنقدر شور شد که بستنشینی به یکی از راههای نجات و پناه مجرمان و اشرار بدل شد. این بستنشینیها در محل امامزادهها و مساجد و تکایا تا مقبره بزرگان و عالمان، منازل مجتهدان و درباریان، تلگرافخانهها و اصطبلهای سلطنتی انجام میشد. یکی از عوامل محل اختلاف میان ایرانیها و انگلیسیها همین قضیه پناه گرفتن عدهای در سفارت یا کنسولگریهای بریتانیا بود.
اقامت در محل سفارتخانه بریتانیا در تهران بعدا به شهرهای دیگر همچون یزد و کرمان و قم هم رسید و تلگرافخانهها نیز که تحت اداره انگلیسیها بودند ازجمله مکانهای محبوب بستنشینان شد. علت بستنشینیها متفاوت بود؛ گاه دلایل مذهبی داشت و گاه به دنبال ضدیت با دولت رخ میداد و زمانی صرفا فرار از قانون بود. وقتی ماهیت بستنشینی از نجات جان مظلومان به بینظمی و بیقانونی تبدیل شد و اشرار را بیشتر بهرهمند میساخت تا مظلومان را، امیرکبیر عزم کرد این قانون را برای نخستین بار بشکند. به این ترتیب که مأموران هر کجا مجرمی یافتند حق دارند او را بیرون کشیده برای اجرای عدالت به محکمه بسپارند. مخالفتها در مقابل امیرکبیر زیاد بود، اما او بر انجام آن اصرار داشت.
مشروطهخواهان در سفارت انگلیس
محل ییلاقی سفارت انگلیس ابتدا در چادرهایی در منطقه قلهک قرار داشت. این محل جزو تیول شاه بود و محمد شاه آن را در مرحمتی ملوکانه در اختیار هیئت سیاسی بریتانیا قرار داد. این مرحمت بر اعتبار وزیرمختار انگلیس در ایران افزود. در دوره ناصری، شاه تمام منطقه ییلاقی را از تیول خارج کرد و به انگلیسیها بخشید. همین اقدام برای کل ساکنان منطقه قلهک مصونیت آورده و برای محلیها امتیازاتی به همراه داشت. تحصن در سفارتخانههای خارجی روسیه و عثمانی و انگلیس تا قبل از آن به شکل محدود انجام میشد.
این بستنشینیها از آنجا که با نفوذ و قدرت سیاسی کشور دیگری همراه بود، ماهیت متفاوتی با بستنشینی در اماکن سنتی داشت. طبقات مختلف مردم از بستنشینی در سفارتخانهها استفاده میکردند؛ از غلامان مورد ظلم واقع شده تا شاهزادگان و خانها و افسران قشون به سفارت پناه میبردند. قواعدی که سفارتخانهها را شامل مصونیت سیاسی میکرد در تبدیل کردن این مکانها به محل بستنشینی، بیتأثیر نبود.
آنچه تحصن در سفارتخانه انگلیس را در تاریخ مشروطه ماندگار کرد، پیوند آن با خیزش بزرگ جامعه ایرانی برای رسیدن به حکومت قانون بود. وقتی تجار تهران مورد غضب و سختگیری عینالدوله قرار گرفتند، شعلههای اعتراض افروخته شد. در ابتدا علما به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت صغری کردند. وقتی خواستههای متحصنین به گوش شاه رسید، وعده عمل داد، اما بست که شکست قولها فراموش شد. در مرحله دوم مهاجرت، علما اول راهی ابنبابویه و سپس قم شدند و این بازرگانان و تجار را در مهلکه عینالدوله تنها میگذارد. بازرگانان پناه میخواستند و ملجأ اصلی آنان ترک تهران کرده و راهی مهاجرت کبری بودند.
مکاتباتی میان علما و بازرگانان و دیگر مشروطهخواهان و سفارتخانه انگلیس انجام شد. در ابتدا جمع محدودی به سفارت قلهک وارد شدند و وقتی خبر آن پیچید، تاجران بیشتری دکانها را بستند و دستهدسته داخل سفارت شدند. چادرها برای متحصنین بر پا شد و آشپزخانهها به راه افتاد. در همین چادرها بود که اعلانی تنظیم شد و جماعت متحصن از شاه خواستند مجلسی مبتنی بر احکام قانون و عدالتخانهای برای حفظ جان و مال و ناموس عموم مردم محقق شود و در کنار آن علما و روحانیون به تهران بازگردانده شوند.
در پاسخ به این پرسش که چرا نهضتی که بر آزادی و استقلال پای میفشرد پناهنده سفارت بیگانه شد، دلایل زیاد برشمردهاند، اما بیراه نیست اگر بگوییم مقدمات تحصن در سفارت انگیس با هماهنگی بین تجار آزادیخواه و رهبران مشروطه فراهم شد. در اینکه این تحصن کجا انجام شود بهصراحت اسم سفارت انگلیس را نمییابیم، اما در شرایطی که روسها پشت حکومت قاجاری بودند و عثمانیها در موضع خصم و دشمنی، تنها انگلیسیها به حکومت مشروطه اقبال داشتند و در سودای نفوذ بیشتر در حکومت ایران بودند.
شورش عمومی که آغاز شد انگلیسیها با آن همراه شدند و وقتی با خواست تحصن مشروطهخواهان روبهرو شدند، گرچه در بدو امر با آن موافقت نکردند، این برخورد اولیه دلیل بر تمایل نداشتن آنها برای دخالت در امور جریان مشروطه نبود؛ چهبسا وقتی درهای سفارت باز شد با آغوش باز میهمانان را پذیرفتند و طولی نکشید تعداد آنها به بیش از ۱۴هزار نفر رسید. هر صنف برای خود چادری داشت. غذا به واسطه اعانه چند تن از تاجران بهوفور بود و هر چادر حکم کلاس درسی را داشت؛ عالمی دیگران را درس میداد، برای آنها روزنامه میخواند و چیزهای تازه به گوش مردم میرسید. پیروزی نهضت نزدیکتر میشد؛ درحالیکه برخی متحصنین نمکگیر مکان شده بودند.