بهترین و واقع گرایانه ترین فیلم های گانگستری و مافیایی تاریخ سینما [قسمت دوم]
سینما نسخه ای خاص و کلیشه ای از گانگسترها در معرض نمایش قرار داده است. خانه های بزرگ، ماشین های غول پیکر، لباس های گران قیمت، زیورآلات پر زرق و برق. اما اگر چه ممکن است برخی گانگسترها در دنیای واقعی نیز از این رویه های از پیش تعیین شده پیروی کنند اما واقعیت ماجرا بسیار پیچیده تر است. در این میان فیلم های بسیار کمی سعی کرده یا توانسته اند تعریف متفاوت و البته واقعی تری از گانگسترها و دنیای خلافکاران سازماندهی شده ارائه دهند. اگر بخواهیم فهرستی ده گانه از چنین فیلم هایی ارائه دهیم بدون شک بسیاری از فیلم های گانگستری مارتین اسکورسیزی در آن قرار می گرفتند اما برای این که تنوع را رعایت کنیم سعی کرده ایم در ادامه این مطلب فیلم هایی از نقاط مختلف جهان را گرد هم آورده که دیدگاهی چند بعدی به دنیای جرم و جنایت زیرزمینی داشته و واقعی ترین تصویرسازی از گانگسترها در دنیای واقعی را ارائه می دهند.
۶- رفقای خوب (۱۹۹۰)
فهرستی در مورد بهترین فیلم های گانگستری و مافیایی بدون دستکم یک فیلم از مارتین اسکورسیزی ناقص خواهد بود. از میان فیلم های متعددی که این نابغه در مورد جنایتکاران مدرن ساخته، فیلم «رفقای خوب» (Goodfellas) حماسی ترین و بهترین آن هاست. این فیلم داستان کامل و پرجزییات ترقی و افول مردی به نام هنری هیل (رَی لیوتا) را روایت می کند که از جوانی وارد مافیای ایتالیایی شده و خیلی زود به یکی از گانگسترهای اصلی این خانواده تبدیل می شود. در طی دوران فعالیت های جنایتکارانه اش، او با مردی به نام جیمی کانوی (رابرت دنیرو) و تامی دویتو (جو پشی) آشنا شده و رابطه ای بسیار دوستانه بین آن ها شکل می گیرد. زندگی لوکس و پر از هیجان این سه از طریق مشارکت در فعالیت ها و کسب و کارهایی که خانواده مافیایی شان آن ها را ممنوع اعلام کرده، امپراطوری که شکل داده اند را نابود می سازد.
«رفقای خوب» یک شاهکار است و شکی در آن نیست. اسکورسیزی فیلمی شجاعانه و با سبک خاص ساخته اما رئالیسم و واقع نگری را در ساخت آن فراموش نکرده است. این فیلم بر اساس یک کتاب غیرداستانی با عنوان «مرد باهوش: زندگی در یک خانواده مافیایی» (Wiseguy: Life in a Mafia Family) نوشته نیکلاس پیلگی ساخته شده که در نوشتن فیلمنامه نیز مشارکت داشته است. همه چیز این فیلم، از لباس ها گرفته تا فیلم برداری، طراحی صحنه و دکور، موسیقی متن و حرکات دوربین کاملاً بی نقص است. کارگردان توازن و تعادل مناسب بین سبک بصری فوق العاده و واقعیت گرایی متهورانه را یافته به نحوی که حتی در سکانس های کم اهمیت و بدون تنش نیز می توان رئالیسم موجود در ماجرا را درک و باور کرد.
صحبت در مورد این فیلم بیفایده است زیرا همه چیز در مورد آن گفته شده و همه نظر شخصی شان در مورد آن را داده اند. «رفقای خوب» بخشی از شکوه سینمای هالیوود شده است و هیچ کسی اولین باری که این فیلم را دیده فراموش نمی کند. «رفقای خوب» یکی از معدود فیلم های گانگستری است که اگر چه بسیار مورد نقل قرار گفته و پر از شکوه و زرق و برق است اما همچنان در به تصویر کشیدن جنایات سازمان یافته، معتبر و واقع گرا انگاشته شده و نمی توان چیزی کلیشه ای با مبالغه آمیز در آن یافت.
۷- فروشنده (۱۹۹۶)
کارهای اخیر نیکلاس وینیدنگ رفن با آن رنگ های نئونی، فیلم برداری اکسپرسیونیستی، سبک کارگردانی بسیار ساختارمند و سناریوهای رازآلود را فراموش کنید و اولین اثر او که اولین فیلم گانگستری پرهیجانش نیز بود را دریابید. در فیلم «فروشنده» (pusher) مردی به نام فرانک (کیم بودینا) و مرد مورد اطمینانش تونی (مدس میکلسن) دو خرده فروش مواد مخدر هستند که در کپنهاگن فعالیت دارند. بعد از اینکه در طی یک معامله پلیس از راه می رسد، فرانک تمامی شواهد از جمله محموله بزرگی از مواد مخدر که توسط یک فروشنده بزرگ مواد مخدر به نام میلو (زلاتکو بوریچ) به او داده شده را نابود می کند و بعد از دستگیری، به دلیل نداشتن مدرک کافی آزاد می شود.
او که از قبل نیز به میلو بدهکار بوده اکنون باید قبل از اینکه عکس العملی خشونت آمیز از طرف آدمکش میلو با نام رادووان (سلاوکو لابوویچ) رخ دهد بدهی کامل خود را تسویه نماید. برای این که فیلم به یک کیفیت شبه مستند دست یابد از دوربین های دستی برای فیلم برداری سکانس ها استفاده شده و تصویر سازی پرزرق و برق و لوکس مرسوم از گانگسترها با یک نمای شفاف و واقعی از کسب و کار خرید و فروش مواد مخدر جایگزین شده است. شخصیت اصلی داستان باید در دنیای زیرزمینی جرم و جنایت برای بدست آوردن خرج زندگی و البته زنده ماندن تلاش کند؛ فضایی بسیار خطرناک و پر از خشونت که شخصیت های اصلی آن دقیقاً مانند جنایتکاران و قاچاقچیان مواد مخدر در دنیای واقعی هستند. اگر از فیلم «فروشنده» خوشتان آمد به یاد داشته باشید که دو دنباله آن را نیز تماشا کنید تا تصویری کامل از این سه گانه باارزش و معتبر داشته باشید.
۸- گومورا (۲۰۰۸)
فیلم «گومورا» (Gomorrah) در هم بافته ای از ۵ داستان متفاوت است که دنیای زیرزمینی جنایتکاران شهر ناپل و مخوف ترین سازمان مافیایی آن، کامورا (Camorra)، را به تصویر می کشد. پاسکواله یک خیاط ماهر است که به صورت غیرقانونی در یک کارگاه خیاطی استخدام می شود. در طرف مقابل، صاحب کارگاه به یکی از رباخواران مافیای کامورا بدهکار است. در ادامه پاسکواله یک شغل پردرآمد دیگر در یک کارخانه دوزندگی که توسط مهاجران چینی اداره می شود پیدا می کند و در ادامه باید با نارضایتی صاحب کارش کنار بیاید. توتو یک نوجوان است که محصولات کسب و کار مادرش را به فروشگاه ها تحویل می دهد. در جریان انجام یکی از سفارش ها، او یک اسلحه و کیسه ای پر از مواد مخدر که اعضای مافیا گم کرده اند را پیدا کرده و به آن ها پس می دهد اما در ازای این کار می خواهد که او را در میان خود بپذیرند.
دون کایرو به صورت هفتگی درآمدهای تشکیلات مافیایی را بین خانواده های اعضای مافیا تقسیم می کند اما در یک ماجرای دشمنی درونی گرفتار شده و برای زنده ماندن باید لطفی در حق یکی دیگر از اعضای مافیا انجام دهد. روبرتو همراه با رییسش فرانکو که ارتباطاتی با مافیای کامورا دارد در کسب و کار مدیریت فاضلاب کار می کند و با استفاده از روش های غیرقانونی می خواهد پول بیشتری بدست آورد. روبرتو با سبک کار غیرقانونی و خطرات و هزینه بالای آن از لحاظ آلودگی و سلامت آشنا می شود. مارک و کایرو که او را با لقب «پیسلینو» صدا می زنند دو پسر جوان هستند که با افسانه تونی مونتانا بزرگ شده اند. آن ها تصمیم می گیرند که فانتزی های خود را به واقعیت تبدیل کنند و خودشان به تنهایی وارد کارهای مافیایی و خلافکارانه شوند. آن ها سرپرستی توسط دار و دسته مافیای محلی را رد کرده و با عواقب این کار نیز روبرو می شوند.
فیلم «گومورا» تصویری واقعی و خشن از جامعه ناپل ارائه می دهد که به دلیل حضور گروه های سازمان یافته جنایی در فساد و ویرانی غوطه ور شده است. هیچ سبک شاعرانه و افسانه پردازانه ای در رفتار گانگسترهای فیلم دیده نمی شود و بالاتر از این، داستان مارکو و کایرو واقعیت خشونت و جنایات این دارودسته ها را روشن می سازد. شخصیت داستانی و اغراق آمیز تونی مونتانا در این محیط شیطانی که زندگی در آن را انتخاب کرده اند جایی ندارد. استفاده از نابازیگران و دوربین های دستی و بن مایه اصلی داستان که بر اساس کتابی نوشته روبرتو ساویانو نوشته شده باعث گردیده که این فیلم احساس یک فیلم مستند را داشته باشد. علاوه بر این، فضای و محیطی که در فیلم به نمایش در می آید واقعیت زندگی در ایتالیا است. کسب و کار فاضلاب فیلم در واقعیت نیز رخ می دهد و در دوران قدرت مافیای کامورا، دشمنی داخلی و خارجی بسیار رایج بود. همچنین در این دوره تعداد بیشتری از نوجوانان در جستجوی فانتزی های خود به مافیا می پیوستند.
بیشتر بخوانید: ۲۰ فیلم جنجالی و بحث برانگیزی که هیچگاه نباید با شریک زندگی خود تماشا کنید [قسمت اول]
۹- یک پیامبر (۲۰۰۹)
در فیلم «یک پیامبر» (A Prophet)، مالک الجبنا (تاهار رحیم) یک مرد فرانسوی با ریشه الجزایری است که باید ۶ سال را در زندان بگذراند. او بی سواد و تنهاست، در داخل زندان دوستی و در خارج از ان خانواده ای ندارد. در ادامه او توسط یک گروه مافیایی در زندان به رهبری سزار لوچیانی (نایلز ارستروپ) مجبور می شود برای زنده ماندن یک زندانی دیگر را به قتل برساند. بعد از این قتل وی بیش از پیش در کسب و کار مافیایی درون زندان مشارکت می کند اگر چه هیچگاه عضوی از این دارودسته به شمار نمی آید. همچنین او می تواند با اجازه لوچیانی ۱۲ ساعت از زندان خارج شده و کارهایی را برای او انجام دهد. او اعتماد به نفسش را تقویت کرده و رفته رفته کسب و کار خودش را راه می اندازد و سعی می کند از دارودسته مافیایی درون زندان مستقل شود. نکته جالب در مورد فیلم «یک پیامبر» این است که اکثر سکانس ها در درون زندان فیلم برداری می شوند.
بدین ترتیب می توانیم سازماندهی شدگی مافیا در درون زندان را بهتر درک کرد که قصد دارد تمام قدرت پشت میله ها برای کسب و کارهای غیرقانونی را در دست بگیرد. در این میان خرید و فروش مواد مخدر اصلی ترین و سودآورترین کسب و کار درون زندان است که با کمک نگهبانان فاسد انجام می گیرد. هیچ تصویری زرق و برق دار و مسحور کننده از مافیا و زندگی در زندان ارائه نمی شود و قتلی که مالک باید انجام دهد بن مایه اصلی داستان را در ادامه شکل می دهد. صبر مالک برای فرا رسیدن بهترین فرصت و انجام قتل بسیار خشن و خونین است و به صادقانه ترین و بیرحمانه ترین شکل ممکن به تصویر کشیده می شود. به طور کلی، ژاک اودیار، کارگردان فیلم، یک داستان جنایی حماسی و در عین حال واقع گرایانه را ترسیم می کند که یکی از بهترین فیلم های گانگستری یک دهه اخیر به شمار می آید.
۱۰- سوبورا (۲۰۱۵)
فیلم سوبورا (Suburra) به کارگردانی استفانو سولیما- کارگردان فیلم «سیکاریو: روز سرباز» (Sicario: Day of the Soldado)- و بر اساس رمانی به همین نام نوشته کارلو بونینی و جیانکارلو دی کاتالدو، واقعیت سازمان های جنایتکار در شهر رم و روابط بین دنیای زیرزمینی و دولت را نشان می دهد. این فیلم داستان شخصیت های متعددی را روایت می کند: فیلیپو مالگاردی یک وزیر است که در حال تلاش برای تصویب یک لایحه بسیار مهم در پارلمان کشور است. در زندگی شخصی و علیرغم داشتن خانواده او به شدت مواد مخدر مصرف کرده و با روسپی ها ملاقات دارد. سباستیانو در زمینه تدارک مهمانی های خصوصی فعالیت داشته و متعهد است که بدهی پدر درگذشته اش که خودکشی کرده را به یک خانواده مافیایی زیرزمینی بپردازد.
همچنین در فیلم شاهد رابطه کاری غیرقانونی بین یک جنایتکار به نام آورلیانو آدامی با لقب «شماره هشت» و رهبر یک گروه مافیایی به نام سامورایی هستیم که سابقاً یک تروریست نئوفاشیست بوده است. رم پایتخت ایتالیا، مرکز سیاسی این شبه جزیره و همچنین پایتخت مذهبی کلیسای کاتولیک با حضور شهر واتیکان است. به همین دلایل، وقتی که در مورد جرائم سازمان یافته در شهر رم صحبت می کنیم نمی توانیم ارتباطات آن با قدرت های سیاسی و مذهبی را نادیده بگیریم. «سوبورا» به شکلی بی نقص این ارتباطات را به تصویر کشیده و می گوید که در شهر رم هیچ کسی قدیس نیست. سولیما بهترین گزینه برای کارگردانی این فیلم بوده زیرا یک فضای سیاه و خطرناک را بازسازی کرده و برای این کار از باران و سکانس های شبانه نهایت استفاده را می برد.
یک سازمان مافیایی غیرقانونی به نام مافیا کاپیتاله الهام بخش نوشتن کتاب و ساخت این فیلم بوده که بخشی از بودجه عمومی این شهر را به سرقت می برد و صرف فعالیت های جنایتکارانه خود می کرد. همچنین شخصیت سامورائی بر اساس یک شخصیت واقعی به نام ماسیمو کارمیناتی ساخته شده که از اعضای سابق سازمان تروریستی نئو فاشسیست NAR و بزرگ ترین جنایتکار شهر رم در ۳۰ سال گذشته ساخته شده که اکنون به دلیل مشارکتش در فعالیت های مافیا کاپیتاله در زندان به سر می برد.