با ۱۰ مورد از شوکه کننده ترین خیانت ها در تاریخ سینما آشنا شوید
هیچ دوستدار سینمایی را نمی توان پیدا کرد که دوست نداشته باشد سر یکی از شخصیت های منفور سینما را از تن جدا کند و این قدرت رسانه است که می تواند تنها در عرض چند ساعت باعث شود تماشاگران نظر خود در مورد یک شخصیت ظاهراً دوست داشتنی را تغییر داده و آرزوی مرگ او را بکنند. اما این رویکرد می تواند یک شمشیر دو لبه باشد زیرا اگر درست و به موقع انجام نشود از قدرت و تاثیر فیلم کاسته و تنها در صورتی که درست اجرا شود می تواند پایانی ویرانگر و تاثیر گذار را برای تماشاگر رقم بزند. البته سینما پر از خیانت ها، دروغ ها و دسیسه هاست اما آن دسته از خیانت هایی که انتظار رخ دادنشان را نداریم ما را شوکه می کنند.
این خیانت ها به تماشاگر یادآوری می کنند که همه چیز آن طور که در ظاهر بنظر می رسند نخواهند بود. تفاوت خیانت با تغییر مسیر داستانی و پیچیدگی های آن این است که خیانت جنبه شخصی پیدا می کند و ناگهان رابطه ای شخصی که بین تماشاگر و یک شخصیت فیلم وجود دارد در کسری از ثانیه فرو می پاشد. در ادامه می خواهیم شما را با برخی از شوکه کننده ترین خیانت های صورت گرفته در تاریخ سینما آشنا کنیم.
اخطار: از آن جایی که این مطلب ناگزیر به لو دادن بخشی از داستان یک فیلم است از کسانی که فیلم های مذکور را ندیده اند و قصد دارند آن ها را تماشا کنند می خواهیم که از دنبال کردن متن اصلی این مطلب خودداری نمایند.
۱۰- خیانت شخصیت Ash در فیلم «بیگانه»
اگر چه شخصیت «Ash» در فیلم «بیگانه» (Alien) یک ربات بود اما هنگامی که پای موجود بیگانه به میان آمد به همکاران وفادارش خیانت کرد. البته خیانت وی دو وجهه داشت: یکی این که با اجازه دادن به یکی از همکارانش که موجود بیگانه در بدن او قرار داشت برای ورود به داخل سفینه، قوانین قرنطینه را زیر پا گذاشت و دوم این که تلاش کرد با فرو کردن یک روزنامه لوله شده در دهان ریپلی، وی را به قتل برساند. اولین خیانت او منجر به قتل تمامی افراد سوار بر سفینه ی نوسترومو به غیر از یک زن و یک گربه شد.
چیزی که رفتار این شخصیت را شوکه کننده می کرد این بود که وی تا قبل از آن یک شخصیت بسیار دوست داشتنی بود که به کار خود مشغول بوده و علاقه اش به یک موجود بیگانه که از شکم یکی از همکارانش بیرون آمد برای تماشاگر غیرقابل درک بود. او بسیار مودب، منطقی و گاهی نیز بسیار مهربان بود اما به ناگاه به بدترین دشمن دیگر شخصیت های فیلم تبدیل شد. وقتی که فیلم را برای بار دوم تماشا کنید با چهره متفاوتی از او مواجه می شوید: شخصیتی سرد، محاسبه گر و بی احساس که تنها دستورات سازندگانش را انجام می دهد.
۹- خیانت شخصیت افیالتس در فیلم «۳۰۰»
در فیلم «۳۰۰» که در سال ۲۰۰۶ و از روی یک کتاب کامیک تاریخی نوشته فرانک میلر ساخته شده بود، شاه لئونیداس و ۳۰۰ جنگاورش سفری پرماجرا را برای مقابله با نیروهای دشمن که به سرزمین آن ها حمله کرده اند آغاز می کنند. در اولین مراحل رویارویی لئونیداس و سربازانش با نیروهای ایرانی است که لئونیداس با افیلاتس روبرو می شود. افیلاتس فرزند یک اسپارتان بدنام است که دچار ناهنجاری های جسمی شدیدی بوده و قصد دارد در کنار این ۳۰۰ نفر با دشمنان یونان جنگیده و آبروی از دست رفته پدرش را بازیابد. اما از شانس بد افیلاتس، لئونیداس تنها خارج کردن اجساد از میدان نبرد و آوردن آب برای سربازان را به او پیشنهاد می هد زیرا ناهنجاری های جسمی او مانع از این می شود که وی بتواند مانند یک اسپارتان بجنگد.
در مقابل پادشاه ایرانی به او همه چیز می دهد و در نتیجه افیلاتس با خیانت به اسپارتان ها، مسیری را به سربازان ایرانی نشان می دهد که با استفاده از آن می توانند لئونیداس و سربازانش را محاصره کنند و بدین ترتیب این خیانت باعث می شود که ۳۰۰ اسپارتان قتل عام شوند. این خیانت نقطه اوج داستان بوده و وقتی توسط شخصیتی انجام شد که طلا و جواهر را به شرافت اسپارتانی ترجیح می داد تاثیر بسیار بدتری روی تماشاگران فیلم داشت.
۸- خیانت شخصیت سروان گرانت در فیلم «جان سخت ۲»
بار دیگر شخصیت دوست داشتنی جان مک کلین در قسمت دوم فیلم «جان سخت» (Die Hard) خود را در زمانی نامناسب در مکانی نامناسب می یابد. اما این بار به جای این که خود را در داخل یک آسمانخراش همراه با تروریست های المانی ببیند، این بار در یک فرودگاه در کنار تروریست های آلمانی است. در حالی که به نظر می رسد شرایط به اندازه کافی برای وی بغرنج هست به ناگاه خبر می رسد که همسرش نیز یکی از مسافران هواپیمایی است که به دلیل نداشتن سوخت درخواست فرود اضطراری داشته اما به وی اجازه فرود داده نمی شود. سپس گفته می شود که سروان گرانت و نیروهای ویژه اش در راهند تا مشکل را حل کنند.
در طول فیلم سروان گرانت و مک کلین رابطه خوبی دارند و بارها به هم کمک می کنند. اما زمانی که خبری از مک کلین نیست می بینیم که گرانت و گروهش در حال شوخی با یکی از اعضای جدید گروه هستند و ناگهان گلوی او را می برند که باعث می شود تماشاگر تازه به این واقعیت برسد که سروان گرانت و نیروهایش در واقع با تروریست ها همدست هستند. این موضوع برای مک کلین که یکی از به ظاهر متحدانش را را به خاطر طمع از دست می دهد بسیار دردناک است.
۷- خیانت شخصیت دکتر السا اشنایدر در فیلم «ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی»
سومین فیلم در مجموعه فیلم های ایندیانا جونز به کارگردانی استیون اسپیلبرگ با عنوان «ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی» (Indiana Jones And The Last Crusade) باستان شناس ماجراجوی داستان را نشان می دهد که برای پیدا کردن یک شیء مقدس به بیابانی در یک کشور ناشناخته خاورمیانه قدم می گذارد. در ابتدای این فیلم با دکتر السا اشنایدر اتریشی آشنا می شویم که او نیز یک باستان شناس بوده و رابطه عاشقانه ای نیز بین او و ایندی روی می دهد. این دو خیلی زود با هم یک تیم تشکیل می دهند. رابطه این دو چنان عاشقانه است که تماشاگر او را شخصیت زن محبوب داستان می داند و انتظار دارد تا پایان فیلم در کنار ایندی بماند.
ایندی در حالی که تلاش دارد پدرش را از قلعه نازی ها نجات دهد، وقتی با به گروگان گرفته شدن السا مواجه می شود چاره ای جز تسلیم شدن نمی بیند. اما خیلی زود مشخص می شود که السا مامور نازی ها بوده و سناریو ساختگی گروگان گرفته شدنش نیز تنها برای ترغیب ایندی به تسلیم بوده است. در ادامه داستان شخصیت السا منفورتر از قبل نیز می شود وقتی می بینیم که السا با پدر ایندی نیز رابطه برقرار می کند. این دسیسه ها باعث می شود نازی ها به اطلاعاتی دست یابند که دست بالا را به آن ها خواهد داد.
۶- خیانت شخصیت جو پیستونه در فیلم «دانی براسکو»
فیلم «دانی براسکو» (Donnie Brasco) یکی از آن فیلم های گانگستری نادیده گرفته شده است که هیچ وقت ان توجهی که لیاقتش داشت را دریافت نکرد. در این فیلم که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده، جانی دپ نقش جو پیستونه، یک مامور اف بی آی را بازی می کند که قصد دارد به یک گروه گانگستری نفوذ کند و در این راه با یک گانگستر کهنه کار به نام لفتی، با بازی خیره کننده آل پاچینو دوست می شود. رابطه دوستانه بین شخصیت دانی براسکو (اسم مستعار جو پیستونه) و لفتی چنان عمیق و واقعی به نظر می رسد که کسی باور نمی کند خیانتی در ادامه فیلم رخ دهد حتی اگر دلیل محکم و قابل قبولی برای این کار وجود داشته باشد.
لفتی به دانی براسکو کمک می کند و او را از یک گانگستر ساده به یکی از رده بالاترین اعضای گروه مافیایی خود تبدیل می کند و بارها و بارها نشان می دهد که حاضر است برای نجات براسکو دست به هر فداکاری بزند. رفته رفته براسکو از هویت و زندگی واقعی خود فاصله می گیرد و بیشتر و بیشتر با دولتی که به وفاداری به آن سوگند یاد کرده به مشکل بر می خورد. بدین ترتیب اگر چه بیننده از هویت واقعی براسکو آگاه می شود اما انتظار ندارد که براسکو با شرایط موجود به دوستش لفتی و همقطارانش خیانت کند. اما در نهایت خیانت براسکو، به لطف بازی های خیره کننده پاچینو و دپ یکی از بیاد ماندنی ترین صحنه های فیلم های گانگستری را شکل می دهد.
۵- خیانت شخصیت فردو کورلئونه در فیلم «پدرخوانده: قسمت دوم»
ابتدا بیایید قسمتی از دیالوگ های قسمت دوم فیلم «پدرخوانده» (The Godfather: Part II) را مرور کنیم:
فردو کورلئونه: من برادر بزرگ تر تو هستم، مایک، و خودم را کنار کشیدم!
مایکل کورلئونه: این چیزی بود که پاپا می خواست.
فردو کورلئونه: این چیزی نبود که من می خواستم! من می تونم کارها رو مدیریت کنم! من باهوشم! نه مثل بقیه که می گن… یه احمق… من باهوشم و انتظار احترام دارم!
به عنوان دومین فرزند دون ویتو کورلئونه و برادر بزرگ تر دون مایکل کورلئونه، فردو کرولئونه حس می کند که در کسب و کار خانوادگی شان نادیده گرفته شده و به عنوان ضعیف ترین و نادان ترین عضو خانواده یا دستکم برادران کورلئونه در نظر گرفته شده است، احساس که کاملاً قابل درک است. همین حس عدم کفایت است که باعث می شود فردو به صورت پنهانی با یکی از اعضای گروه رقیب به نام هیمن روث وارد مذاکره شود که جزییات مربوط به آن در فیلم بازگو نمی شود.
تنها چیزی که تماشاگر در می یابد این است که در نتیجه ی این خیانت فردو، هیمن روث و افرادش می توانند تلاشی برای قتل عام خانواده مایکل انجام دهند. در حالی که فردو این خیانت را به دلیل حسادت و بی توجهی انجام می دهد اما شدت خیانت او به حدی است که در نهایت مایکل به این نتیجه می رسد که باید برادرش را بکشد. در تمامی سازمان های مافیایی خیانت، حتی از طرف نزدیکترین افراد، نیز جدی تلقی شده و وقتی که این کار توسط برادر رییس گروه اتفاق بیفتد بسیار سخت تر خواهد بود حتی اگر از روی حماقت و بدون قصد عمدی برای صدمه زدن به خانواده باشد.
۴- خیانت شخصیت بنی در فیلم «یادآوری مطلق»
“هی مرد…من پنح بچه دارم که باید شکمشون رو سیر کنم!”… یا چهارتا بچه بود؟ در فیلم «یادآوری مطلق» (Total Recall) مدت زمان زیادی از حضور آرنولد در مریخ نمی گذشت که با ساکنین آن دوست شد. در این مورد وی با راننده تاکسی باهوش و البه وراج که خیلی هم تند حرف می زند آشنا می شود که دلیل موجه او برای هر کاری این است که پنج بچه دارد که باید شکمشان را سیر کند. با توجه به شوخ طبعی و شخصیت دوست داشتنی بنی، او خیلی زود به یکی از شخصیت های مورد علاقه تماشاگر تبدیل می شود.
اما در نهایت مشخص می شود که بنی برای شخصیت بیرحم و شرور کوهاگن کار می کند. در ادامه داستان بنی سعی می کند با یک وسیله بزرگ تونل زنی آرنولد را از بین ببرد اما آرنولد شرایط را عوض کرده و در حالی که فریاد می زند «لعنت به تو» او را تکه تکه می کند.
۳- خیانت شخصیت لاندو کارلیسیان در فیلم «جنگ ستارگان: اپیزود پنجم: امپراطوری ضربه می زند»
در حالی که نام «یهودا» با واژه «خیانت» مترادف است اما شخصیت لاندو کارلیسیان می تواند جایگزین مناسبی برای یهودا باشد. در فیلم «جنگ ستارگان: اپیزود پنجم: امپراطوری ضربه می زند» (Star Wars: Episode V: The Empire Strikes Back) بارون لاندو کارلیسیان فرمانده کلود سیتی بوده و یکی از دوستان قدیمی هان سولو به شمار می آید. گروه هان سولو بعد از فرار از امپراطوری به کلود سیتی پناه می برند و کارلیسیان نیز بعد از دیدار با شاهزاده لیا به گرمی از آن ها استقبال می کند. این برای اولین بار است که هان سولو و گروهش خود را در یک مکان کاملاً امن می یابند. از این رو وقتی که از آن ها خواسته می شود در این شهر آرام و دوست داشتنی اقامت کنند کسی دلیلی برای مخالفت نمی بیند.
اما رفته رفته مشخص می شود که کارلیسیان تحت نفوذ امپراطوری است و این واقعیت زمانی که اعضای گروه هان سولو به اتاقی هدایت می شوند که دارث ویدر در آن حضور دارد مشخص می شود. اگر چه کارلیسیان فرصت های زیادی برای خبر دادن به هان سولو و دوستانش در مورد آمدن نیروهای امپراطوری داشت اما چیزی به آن ها نگفت و به خاطر حفظ جایگاه خود، دوستی دیرینه ایش با هان سولو را نادیده گرفت. اگر چه وی در نهایت خیانت خود را جبران می کند اما خیانت ناجوانمردانه اش فراموش نشدنی است.
۲- خیانت شخصیت سایفر در فیلم «ماتریکس»
باید خیلی احمق بوده باشیم که به شخصیتی که رفتارهای چاپلوسانه ای داشته و یک ریش بزی خیلی باریک نیز دارد اعتماد کنیم. باید اعتراف کنیم که شخصیت سایفر در فیلم «ماتریکس» (The Matrix) ابتدا به عنوان یک تکنیسین رایانه های معمولی وارد ماجرا می شود که با سخنان هوشمندانه و پوزخندهایش کسی نمی تواند بگوید او بزودی از پشت به شخصیت های اصلی مثبت فیلم خنحر می زند. اما وقتی که فرصت پیش می آید می بینیم که سایفر از آن چه که فکر می کردیم برای خیانت کردن نه تنها به همکاران و دوستانش بلکه به واقعیت نیز مشتاق تر است.
قربانی کردن تمامی نسل بشر برای داشتن یک زندگی شبیه سازی شده راحت شاید قابل درک باشد اما روشی که او برای خیانت انتخاب می کند بسیار دردآور است. وی صبر می کند تا دوستانش در درون ماتریکس گرفتار شده سپس یکی یکی ارتباط آن ها را قطع می کند و این نشان دهنده اوج قساوت شخصیت سایفر و دور بودن او از انسانیت است.
۱- خیانت شخصیت دادلی اسمیت در فیلم «محرمانه لس آنجلس»
فیلم اقتباسی و نئو نوآر کورتیس هنسون با عنوان «محرمانه لس آنجلس» (L.A. Confidential) در سال ۱۹۹۰ از رمانی به همین نام داستان جذابی از خیانت، غرور و اتحاد است که باید آن را یکی از شاهکارهای سینما دانست. سه افسر پلیس؛ یکی بیرحم، یکی هرزه و دیگری متعصب قرار است که راز یک سری قتل و جنایت را که در شهر لس آنجلس که از فساد و تباهی لبریز شده کشف کنند. هر چه این افسران بیشتر در ماجرای جنایات فرو می روند بیشتر مطمئن می شوند که پشت همه این ماجراها مافوقشان، کاپیتان دادلی اسمیت قرار دارد. اما خیانت بیشرمانه او تنها متوجه اداره پلیس و همکارانی که سال ها با وفاداری تحت رهبری او کار کرده اند نیست بلکه وقتی مجبور می شود برای پنهان کردن ردپای خود یکی از اعضای گروه تحقیق در مورد پرونده مذکور را به قتل برساند بیش از پیش خیانت او ما را آزرده می سازد.
از این هم ناخوشایندتر این که تنها زمانی بیننده متوجه این عمل نابخشودنی رییس خوش لباس و مرتب اداره پلیس می شود که او به سمت همکارانش شروع به تیراندازی می کند. در این صحنه دراماتیک چهره واقعی شخصیت فیلم که ظاهراض باثبات ترین و بی نقص ترین شخصیت را داشت نمایان شده و مشخص می گردد که او در تمام این مدت از همه گناهکارتر و فاسدتر بوده است. او مردی است که برای کمی پول دروغ می گوید، فریب می دهد و انسان ها را می کشد؛ حتی کسانی که مراقب او بوده اند.