بازیگرانی که بهترین نقش آفرینی ها را در فیلم های ترسناک داشته اند [قسمت اول]
ژانر ترسناک پر از خون آشام های تشنه به خون، زامبی های انسان خوار، انواع هیولاها، ارواح و اجنه هستند. با این وجود در این فیلم ها بازیگران زن و مردی نیز وجود دارند که نقش آفرینی های آن ها فراتر از چیزی است که برای بردن جایزه اسکار لازم می باشد. فیلم ترسناک، بازیگران را مجبور می سازد به عمق ناخودآگاه خود متوسل شده و بدترین ترس ها و تاریک ترین امیالشان را گرفته و بیرون بکشند. خواه نقش یک قهرمان وحشت زده را بازی کنند و خواه یک شرور روانی، وجود این مردان و زنان با استعداد در فیلم ترسناک مورد نظر برای جستجوی مکان هایی ترسناک در درون ذهن انسان ضروری به نظر می رسد.
این بازیگران باید جیغ بزنند، ضجه بزنند و همدیگر با بکشند و در تمام این مدت ما را متقاعد سازند ترس و وحشتی که روی پرده سینما می بینیم واقعی است. انجام چنین کاری با توجه به این که در واقعیت آن ها شرایط آرام و ایمنی دارند و اطراف آن ها پر از عوامل تولید فیلم است کاری بسیار دشوار می باشد. با استفاده از تمام قدرت بازیگریشان، این مردان و زنان شگفت انگیز، شخصیت هایی ترسناک، لحظاتی پر از ترس و خونریزی و برخی از بهترین بازی های تاریخ در ژانر ترسناک را به ما هدیه کرده اند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با بهترین نقش آفرینی هایی که در فیلم های ترسناک در طول تاریخ سینما انجام گرفته آشنا کنیم.
۱- روی شریدر در نقش مارتین برودی در فیلم «آرواره ها»
یک فیلم ترسناک بی نقص نیاز به یک قهرمان دارد که تماشاگر را در دنیایی پر از قاتل ها، ارواح و روان پریش ها عبور داده و به پایان فیلم برساند.از جمله این قهرمانان می توان به جیمز کان در فیلم «میزری» (Misery) و دانیل کالویا در فیلم «برو بیرون» (Get Out) اشاره کرد. اما شاید بهترین قهرمان معمولی در ژانر ترسناک مارتین برودی در فیلم کلاسیک و به یاد ماندنی «آرواره ها» ( Jaws) است که نقش آن را روی شریدر با مهارت تمام بازی کرده است. درست است که در فیلم «آرواره ها» نقش آفرینی های بی نقصی از رابرت شاو گرفته تا ریچارد دریفوس دیده می شود اما در حالی که این دو مشغول هنرنمایی هستند، زحمت و بار اصلی فیلم بر دوش روی شریدر است.
او شخصیتی است که بینندگان با او ارتباط برقرار می کنند و لنگر عاطفی فیلمی است که در مورد یک کوسه عظیم الجثه می باشد. در حالی که برودی هیچ گزافه گویی خاصی ندارد اما کار اصلی بر عهده او بوده و باعث موثر بودن داستان فیلم می شود. وقتی که برودی در ساحل نشسته و به اقیانوس خیره شده است، ترس و وحشت را می توان در چشم ها و حرکات او دید. وقتی که دوربین روی صورت او زوم می کند، او در کمال ساکت بودن و تنها با یک نگاه فریاد می زند که پشیمان، شوکه شده و گناهکار است. صورت او در صحنه ساده میز شام در کنار فرزندش هم غم زدگی را به تصویر می کشد و هم انسانیت را و وقتی که برای اولین بار به طور واضح با قیافه کوسه شرور داستان مواجه می شود ناگهان عقب می رود، مات و مبهوت، انگار که خدای وحشت از ناشناخته ها را دیده است.
شریدر حتی در صحنه های نادر کمیک فیلم ترسناک «آرواره ها» نیز می درخشد. در صحنه ای که شاو و دریفوس در حال مقایسه زخم های خود هستند (زخم هایی که در نتیجه کارهای متهورانه برداشته اند)، شریدر پیراهنش را بالا کشیده و با خجالت، زخم برجای مانده از جراحی درآوردن آپاندیس خود را نگاه می کند. به گفته خود شریدر، ژستی که وی در این صحنه به خود می گیرد کاملاً فی البداهه بوده است اما وی بارها استیون اسپیلبرگ، کارگردان فیلم، را تشویق کرد که خصوصیات غلوآمیز مردانه شخصیت او را کاهش داده و بگذارد نقش برودی را با ظاهری بسیار متین و فروتنانه بازی کند. بدین ترتیب شریدر موفق شد نقشی را خلق کند که همه ما با او ارتباط برقرار کرده و زمانی که موفق شد کوسه غول پیکر را به خندیدن وادارد همه از شادی مانند دیوانه ها از جایمان پریدیم.
۳- سیسی اسپیسک در نقش کَری در فیلم «کَری»
باور بکنید یا نه، سیسی اسپیسک اولین انتخاب برایان دی پالما برای نقش کَری وایت در فیلم ترسناک «کری» (Carrie) نبود. قبل از این که اسپیسک برای این نقش تست بدهد، دی پالما تقریباً بازیگر این نقش را یافته بود. اما دی پالما در بازی اسپیسک چه دید که این نقش را به او سپرد؟ به گفته جک ویسک، شوهر اسپیسک:” دختر دیگر نقش کری را طوری بازی کرد که می توانستید از او متنفر باشید… اما در مورد سیسی شما با او همراه می شوید. وقتی که او نقش کری وایت را بازی کرد می توانستید عاشق او بشوید و همین موضوع تاثیر فیلم را دوچندان ساخت”.
این همان رازی بود که در بازی اسپیسک وجود داشت. او چنان معصوم و پاک است که بیننده می خواهد هر طور شده او از مهلکه بگریزد بدون این که با خطری مواجه شود. از همان سکانس ابتدایی، او یک اخراج شده و یک غریبه دست و پا چلفتی و عجیب است که توسط زورگوها و مادر روانی اش اذیت می شود. وقتی که او اولین عادت ماهیانه اش را تجربه می کند و هیچ شناختی از این موضوع ندارد و در حالی که او ظاهراً برای این موضوع سن زیادی دارد، اسپیسک چنان عدم اعتماد به نفس در دروان دبیرستان را چنان دقیق و باورپذیر به تصویر می کشد که بیننده قانع می شود که او یک نوجوان است هر چند ظاهرش چیزی فراتر از یک نوجوان را نشان می دهد. اما با رشد قدرت های روانی خطرناک کری، بازی اسپیسک با اعتماد به نفس بیشتری همراه است.
او با شدت و قدرت تمام در مقابل مادرش می ایستد و حتی سعی می کند با همبازی اش در مراسم جشن مدرسه وارد رابطه شود. البته وقتی که همه اتفاقات هولناک مانند ان سطل خون پدیدار می شوند، اسپیسک انگار دکمه ای را زده و به یک موجود متفاوت تبدیل می شود. چشم هایش به شدت باز می شوند، طوری که انگار عنقریب از حدقه بیرون خواهند پرید، و طوری سرش را می چرخاند که انگار یک آخوندک گرسنه است. او درست مانند یک موجود بیگانه قدرتمند است که اطرافیان او مردگانی بیش نیستند. سپس لحظاتی بعد او بار دیگر به یک موجود رنجور و ترسیده تبدیل می شود، بهت زده و تنها، و بدین ترتیب بازی اسپیسک در این نقش به یکی از ترسناک ترین و غم انگیز ترین نقش آفرینی ها در تاریخ فیلم های ترسناک تبدیل می شود.
۳- جف گلدبلوم در نقش سث براندل در فیلم «مگس»
در تاریخ ژانر وحشت، بازیگران طراز اول و بااستعداد زیادی در جسم موجودات ماشینی خوفناک قرار داده شده اند. بوریس کارلوف به هیولای فرانکشتاین تبدیل شد، لین چَینی شبج اپرا شد و این بار جف گلدبلوم نیز در نقش سث براندل ظاهر می شود؛ نابغه ای که خود را در دام یک کالبد عجیب و غریب می یابد. وقتی که دوربین اولین بار روی اختراع عجیب و غریب براندل فوکوس می کند، چشم های غول پیکرش در حال خارج شدن از حدقه هستند اما براندل بسیار جذاب تر و افسون کننده تر از هر بندپایی است.
وقتی که او رونی کویفی (جینا دیویس) را بار دیگر به آزمایشگاهش می برد، سرشار از کاریزمای یک نابغه است و اشتیاق فراوان به نشان دادن و گزافه گویی در مورد دستگاه دور نوردی (teleportation)- مفهومی به معنای انتقال ماده از جایی به جای دیگر بدون این که این انتقال از لحاظ فیزیکی صورت بگیرد-در حرکات و چهره او موج می زند. پوزخند او در این صحنه چنان جذاب است که نمی توان او را دوست نداشت. اما بعد از این که آزمایش طبق انتظار پیش نمی رود، براندل به یک حشره هیبریدی ترسناک تبدیل می شود. بدین ترتیب گلدبلوم از یک آدم عجیب و غریب اما مهربان به یک روانی بیش فعالی تبدیل می شود که اشتهای سیری ناپذیرش انسان را دچار وحشت می کند.
در حالی که او رفته رفته به یک مگس تبدیل می شود، ژست و حرکات بدنی گلدبلوم به کلی دچار تغییر می شود. موجود جدید کمی قوز می کند، سرش بی اختیار می چرخد و صدایش به شدت ترسناک و نامفهوم می شود. علاوه بر این، در حالی که او و حشره هر دو برای بدست گرفتن کنترل این موجود هیبریدی تلاش می کنند، انسانیت گلدبلوم همواره سعی دارد از درون امیال حیوانی و وحشیانه مگس خود را نشان دهد. زمانی که گلدبلوم کنترل این حشره هیبریدی خوفناک را در دست دارد عشق او به رونی را حس می کنیم و آن ها یکی از بهترین زوج ها در فیلم های ترسناک را تشکیل می دهند. اما زمانی که وی به سراغ امیال تاریک و ترسناک تر خود می رود بیننده را عمیقاً دچار وحشت می نماید.
شاید تاثیرگذارترین صحنه این فیلم ترسناک صحبت های گلدبلوم در مورد «سیاست های حشره» باشد که در آن به رونی اخطار می دهد که حشره به زودی غیرقابل کنترل خواهد شد. بعد از وحشت زده کردن رونی، وی سر تغییر شکل یافته اش را گرفته و از درد ناله می کند، هیولایی که زیباییش را از دست داده است. گلدبلوم با بازی خیره کننده و ترسناک خود در یک فیلم ترسناک کلاسیک، باعث می شود که حالتان به هم بخورد و علاقه ای به خوردن ناهار نداشته باشید و در انتهای آزمایشاتش به شدت ترس را در وجودتان حس خواهید کرد.
۴- بروس کمپبل در نقش اَش ویلیامز در فیلم «مردگان شرور ۲»
وقتی افراد در مورد بهترین قهرمانان کمدی با بدلکاری های خارق العاده صحبت می کنند یاد چارلی چاپلین و جکی چان خواهیم افتاد؛ بازیگرانی که به جای سخن درازی به حرکات فیزیکی شان متکی هستند. اما وقتی به یاد این بازیگران فیزیکی می افتیم کسی از بروس کمپبل سخنی به میان نمی آورد. و این مایه تاسف است زیرا بازی کمپبل در فیلم «مردگان شرور ۲» (Evil Dead II) در زمینه ملاحت فیزیکی و بدلکاری های دوست داشتنی چیزی از کلاسیک هایی مانند «عصر جدید» (Modern Times) چاپلین و «افسانه استاد مست» (The Legend of Drunken Master) چان ندارد.
این نمایش دنباله دار کمدی-ترسناک به کارگردانی سام ریمی داستان اَش ویلیامز (بروس کمپبل) را روایت می کند که تنها در جنگل گیر افتاده و در یک کلبه خوفناک با هیولاها مبارزه می کند. کاملاً مشخص است که با یک سناریو بسیار ترسناک مواجه هستیم اما همه به لطف بازی منحصر به فرد کمپبل اوقات خوشی را هنگام تماشای فیلم خواهیم داشت. در برخی از موارد او جیغ های اگزجره و نمایشی می کشد اما بهترین قدرت بازیگری کمپبل در حرکات بدنی اش نهفته است. بروس در راهروهای بی پایان فرار می کند، درها را می شکند و وارد می شود، از روی بشکه ها می پرد و با خشونت و وحشت تمام دایره وار حرکت می کند.
هیولاها او را به دیوار می کوبند، روی زمین می کشند و وقتی که بروس دیوانه می شود حرکات فیزیکی و جست و خیزهای او بهترین وجه بازیگری او در این فیلم ترسناک است. البته بهترین لحظات هنرنمایی کمپبل زمانی است که اَش با دست تسخیر شده اش مقابله می کند. او خود را با بشقاب می زند، موهای خودش را می کشد، به صورت خودش مشت می زند و به شیوه ای خوفناک کله معلق می زند. اینکه کمپبل می تواند چنین حرکات آکروباتیکی انجام دهد نشان از آمادگی بدنی و استعداد کمیک خارق العاده او دارد. البته فیلم برداری این صحنه ها برای کمپبل بسیار دردناک و طاقت فرسا بوده است.
زمانی که کمپبل تسخیر می شود وی می بایست لنزهای ضخیمی می پوشید که تقریباً او را نابینا می کرد. در تمام مدت او دود تنباکویی را استنشاق می کرد که توسط پمپ های مخصوص در امتداد اره برقی مشهور فیلم تولید می شد. و بعد از این که ریمی مقادیر فراوانی خون را روی صورت او می پاشید، از بینی کمپبل به مدت یک هفته خون بیرون می آمد. اما به لطف تعهد کاری مازوخیستی کمپبل، طرفداران ژانر وحشت از یک نقش آفرینی واقعی و ترسناک لذت بردند.
۵- کتی بیتس در نقش آنی ویلکس در فیلم «میزری»
در شصت و سومین مراسم اسکار در سال ۱۹۹۰،کتی بیتس برای بدست آوردن جایزه اسکار بهترین بازیگر زن نقش اول باید با غول های آن زمان رقابت می کرد؛ بازیگرانی مشهور مانند آنجلیکا هیوستون، جولیا رابرتز و مریل استریپ. اما بیتس با کوبیدن یک پتک برنده رقابت شده و با جایزه اسکار به خانه رفت. وی برای بازی در نقش آنی ویلکس، پرستاری روانی و بیمار در فیلم ترسناک «میزری» (Misery) این جایزه را بدست آورد.
این فیلم که بر اساس رمانی نوشته استفن کینگ به همین نام ساخته شده داستان نویسنده ای نگون بخت به نام پل شلدون (جیمز کان) را روایت می کند در زمینه نوشتن رمان های عاشقانه فعالیت دارد و پس از یک حادثه رانندگی ناگهان خود را زندانی زنی روانی می یابد. پاهایش خرد شده اند و پرستار جدیدش که اتفاقاً از طرفداران مشتاق وی نیز هست همیشه مواظب اوست و او را رها نمی کند. در ابتدا، آنی فرشته مطلق مهربانی است که روی پیشانی شلدون پارچه مرطوب می گذارد، زخم هایش را تیمار می کند و به شدت مراقبت سلامتی اوست. اما مدت زمان زیادی طول نمی کشد تا با یک هیولای خوفناک مواجه شویم و خیلی زود با موجودی مواجه می شویم که جیغ هایش کر کننده است، چشم هایش در حال بیرون زدن از کاسه سرش هستند و کلمات کودکانه ای که از زبان او بیرون می آیند بی نهایت ترسناک هستند.
بیتس در تغییر حالت هایش از یک فرشته به یک هیولای روانی بسیار فوق العاده کار کرده است. وقتی شلدون التماس می کند که به او دارو بدهد،نگرانی و توجهی واقعی در چشمان و صورت بیتس موج می زند. اما زمانی که شلدون از سوزاندن دست نوشته های باارزشش امتناع می ورزد، شیوه ای که بیتس برای ریختن مایع اشتعال زا روی تختخواب او انتخاب می کند حقیقتاً ترسناک است. وقتی که بیتس خوشحال است مانند یک دختر کوچولو در اتاق می چرخد و مانند یک نوجوان عاشق بوسه می فرستد. و وقتی عصبانی می شود، پیش از آن که به یک طوفان سهمگین تبدیل شود چشم هایش به طور کامل می میرند.
البته بهترین و ترسناک ترین صحنه نقش آفرینی بیتس در فیلم ترسناک «میزری» صحنه ای است که در آن دست به پتک می برد. او چنان مستقیم و خونسرد به سراغ پتک می رود و چنان بی دغدغه و سریع در مورد خرد کردن پاهای شلدون عمل می کند که بیننده به سختی توان تماشای این صحنه دردناک را دارد. زمانی که این صحنه به پایان می رسد بیتس می گوید:” خدایا، دوستت دارم”. و جای تعجب ندارد که برای همین یک سکانس به وی جایزه اسکار را بدهند. شاید اعضای آکادمی اسکار از این که این جایزه را به بازیگر دیگری غیر از بیتس بدهند می ترسیدند!