ادبیات ایران نقشه راه جهانی ندارد
احمد شاکری میگوید ادبیات ما، در تقسیمبندی کلان به دو حوزه ادبیات کلاسیک و مدرن، در نیم قرن اخیر نقشه راه چندان مشخصی نداشته است و نخ تسبیح بخشهای مختلف آن در بازار جهانی درست نبوده است.
احمد شاکری در دو سال گذشته به عنوان مدیر سرای بازار جهانی کتاب در نمایشگاه کتاب تهران و یکی از فعالان و برنامهریزان حوزه نشر بینالملل در ایران به فعالیت پرداخته است. شاکری دانش آموخته مقطع دکتری دانشگاه سوربن است و پایاننامه خود را نیز با موضوع جلال آل احمد تالیف و دفاع کرده است. به بهانه نگاهی به فعالیتها و برنامهریزیهای ایران برای حضور در بازار جهانی نشر با وی به گفتگو نشستیم و از زبان او درباره فراز و فرود حضور ایران در بازار جهانی کتاب شنیدیم:
جناب شاکری بگذارید ساده شروع کنم و سوالم را مطرح کنم. چرا ایران در سالهای اخیر با وجود همه برنامه ریزیهایش نتوانسته در بازار جهانی نشر بازیگر مطرحی باشد؟
میگویند آیندهپژوهی راهی برای شکل و تعریف آیندههای احتمالی است. حالا اگر بپذیریم که آیندهپژوهی ابزاری است برای برنامهریزی و پردازش سناریوهای ممکن و غیرممکن و باز هم اگر بپذیریم آیندهپژوه برنامهریز و مدیر نیست بلکه میتواند در خدمتشان باشد؛ میتوانیم با نقد گذشته و درک حال به تصویرسازی آینده و مسیر پیشرو بپردازیم.
با این مقدمه شاید بتوان مدعی بود ادبیات ما، در تقسیمبندی کلان به دو حوزه ادبیات کلاسیک و مدرن، در نیم قرن اخیر نقشه راه چندان مشخصی نداشته است؛ و در ادامهاش با احتیاط یک علاقهمند به ادبیات میشود گفت اتصال نخ تسبیح بخشهای مختلف ادبیات ما در بازار جهانی نشر درست نبوده است. آینده محتملی که شاید حرمان را نصیب اهالی آن کند؛ و احتمالا میشود نتیجه گرفت در وانفسای میان دو عالم نظر و عمل، چارهای نداریم که فاصله میان این دو را اندک و اندکتر کنیم و از حرفهای با مصرف کوتاهمدت پرهیز.
برای کشف مسالهای که بیان کردید بگذارید کمی عقبتر برگردیم. از روند تولید متن تا رسیدن آن به دست خواننده در ایران چه اتفاقی میافتد؟ این اتفاق متفاوت با چیزی است که در دنیا رخ میدهد؟
در جهان نظریه، عالمان به مطالعات آکادمیک ادبیات بر این باورند که جغرافیا نقش مهمی در شکلگیری سرنوشت پس از تولید متن دارد. نام آن را گذاشتهاند نقد جغرافیایی به عنوان فصل مشترک جغرافیا و ادبیات. نظریهپردازانی هم با ارائه دیدگاههای خود، به خوانشی متفاوت از جغرافیایِ زیستِ انسان در قالب قاب متن ادبی با ابزاری برآمده از تعاملات انسان با فضاهای پیرامونش پرداختهاند. آنها بر این باورند نکته اساسی فراموش شده، غیاب عناصر مکمل یعنی فقدان «دیگری» و حضور پررنگ «من» به عنوان محور جهان بیرونی است؛ در اصل نوعی نگاه نقادانه «خودمحور» در راستای نگاه نقادانه «دیگری محور» برای نقد «اجتماع محور». این افراد معتقدند سرنوشت یک متن پس از تولید آمیخته با شرایط دیده و نادیده بسیاری است.
این ها را گفتم که بگویم ادبیات ما، با تمام پشتوانه داشته و نداشتهاش، بیشتر از آن که بعد از نوشتن تعامل با «دیگری» را درست انجام دهد، بر حول این «من» خودساخته و پیشپذیرفته چرخیده است. «من» پشت به «دیگری». در چنین وضعی، اگر متوقعیم کتابهای ما در ویترین نشر جهانی بهتر دیده شود، دچار خودفریبی شدیم. گودالی است پرنشدنی میان راه رفتن بر فرش نمایشگاههای بینالمللی تا رسیدن به عرش ادبیات جهانی. اسمش را در دنیای آکادمیک میگویند ادبیات ملی. از طرفی گمانم ورود ما به بازار جهانی نشر مستلزم رعایت قواعد نانوشتهای است که نویسنده و خواننده فقط و فقط یکی از اجزای مهمش هستند. در این قواعد فردیت کوچک اما فربه نویسنده و خواننده ایرانی گاهی به موانعی میخورد؛ یا بهزبان دیگر، ادبیات ملی ما به توافق اهالی نشر خودمان برای حضور در ادبیات جهانی هم نیاز دارد.
حضور در نمایشگاههای بینالمللی کتاب چه کمکی به این امر می کند؟
گمانم بهترین راه برای پاسخ به این سوال، نگاه قیاسی به عملکرد و مرور تاریخچه این حضور است. با کمی انصاف این حرکت حرفهای رو به جلو مشهود است. حالا با نیمنگاهی بر نشر داخلی و با نیمنگاهی در مسیر بینالمللی شدن نشر ایران، با نظر به همه جوانب دانسته و ندانسته، یکی از فضاهای موجود برای شناساندن بهتر نشر و ادبیات فارسی به دیگر ناشران حضور در همین نمایشگاههای بینالمللی کتاب است. تا زمانی که حق انتشار اثری در کشوری دیگر در حساب و جیب نویسنده و ناشرش نرود و کتاب در ویترینی دیده نشود، تلاش به ثمر نشسته است. میخواهم بگویم ما همه، گیرم به درستی، منتقدیم و نوک تیز نقدمان هم به سمت همان «دیگری» است؛ اما بیشتر از اینکه از عملکرد خودمان حرف بزنیم و خروجی مفید بدهیم، مدام نقد میکنیم که چرا بستر فراهم نیست و چراهای دیگر؛ در حالیکه میدانیم حضور هدفمند در بازارهای جهانی نشر یک حرکت استمراری است، زمانبر است و آداب دارد. شما نمیتوانید از نویسنده، مترجم، ناشر، آژانس، تشکل، موسسه یا نهادی توقع داشته باشید در زمان اندک بالاترین ارزش افزوده را هم داشته باشد. وقتی هر کدام از این حرکات جمعی در رفتارهای فردی دارد جواب می گیرد و موفق هم هست، بهتر است آسیبشناسی کنیم که مشکل کجاست. اینکه عملکرد ضعیف خود را به حساب کمکاری میزبان بگذاریم، کمانصافی است. نویسنده، مترجم، ناشر، آژانس ادبی و هر که و هر چه در نمایشگاهی حضور مییابد نخست پای منافع جمعی در میان است و در کنارش پای منافع فردی. اگر کسی توان برقراری ارتباط با همکاران و همصنفان خودش را ندارد، مشکل را به پای دیگری نوشتن حذف صورت مساله است.
با این وصف شما چشمانداز آینده ادبیات ایران در نشر بینالملل را در چه میدانید؟
ادبیات بیما و با ما راه خودش را میرود. از منظر آکادمیک اجازه بدهید بگویم شرایطی که در دانشگاههای ما برای ادبیات فراهم شده است به مرگ ادبیات بیشتر کمک میکند تا احیای آن. برخی اساتید دانشگاهی ما دانشجویان را به سمت نگاه فاقد خلاقیت پیش میبرند و با فهم مغشوش از تئوریهای روز دنیا، به گمان بومیسازی آن، مخلوطی از بدفهمیهای خوب را تحویل جامعه علمی میدهند. در این وضعیت ادبیات ما در هر حوزهای چشم به تلاشهای فردی داشته است. گاهی خود نویسندگان دستبهکار شدهاند و همپای اثرشان رفتهاند. حالا اگر این امر برای ناشران ما به عنوان طرف قرارداد با نویسنده کماهمیت است، چرا پاسخگو باید جابهجا شود. بخش مهمی از این حلقه مفقوده، فعالیت بخشی در ناشران ما برای فعالیتهای بینالمللی است. مراودات حوزه نشر ما از ناشر شروع میشود و امتدادش در آژانسها و واسطهای ادبی است و در کنارش حمایتهای دولتی و شرایط تسهیلگر. جابهجاکردن حلقههای این مسیر جهت یافتن نظم در بینظمی و سپس مدیریت ابهام شرایط ادبیات ما را در حوزه نشر بینالملل آسیبپذیر میکند.
شاید این سوال کلیشهای باشد اما به نظرم در این موقعیت نیاز به یک کار عاجل هست و یا کاری که باید در اولویت قرار بگیرد. شما این کار را چه میدانید؟
اجازه بدهید مثالی بزنم. سالهاست که وقتی کتابفروشیهای معروف دنیا میروم نگاهم به قفسه آسیا و بخش ایران است. جای ادبیات معاصر ما واقعا خالی است و ما اعم از بخش خصوصی و غیرخصوصی، به جای عمل داریم برای فقدانش با سوز و ناله حرفمیزنیم. بهخوبی دلخوش کردیم به گستره ادبیات کلاسیک و داریم در مسابقه دوی صدمتر تماشا میکنیم. تقریبا بخش زیادی از آثار برگزیده جایزههای معتبر دولتی را در ویترینها نمیتوان یافت. این جوایز و نویسندگانش که در هر دوره با ترکیب هیئت داوران و با سلایق متفاوت انتخاب شدهاند را باید با ترجمههای حرفهای و نه بازاری حمایت کرد تا اثرشان خوانده شود، خود نویسندگان هم در مورد آثارشان صحبت کنند و ناشران قراردادهای فروش انتشار آن را به ناشر علاقهمندش در نمایشگاههای بینالمللی کتاب بفروشند. ادبیات ما اینطور میتواند زنده بماند. با اظهار امیدواری و ناامیدی کاری پیش نمیرود. واقعیت ادبیات بر روی زمین شکلمیگیرد.