آیا میتوان فقر را در مغز کودکان دید؟
شواهد روزافزونی وجود دارد که نشان می دهد بزرگ شدن کودکان در فقر می تواند رشد فیزیکی مغز آن ها را کاهش دهد. حال مطالعه ای عظیم در آمریکا به دنبال مشخص کردن رابطه علت و معلولی در این مورد بوده و راه های نوینی را برای کمک به فقیرترین کودکان ارائه می دهد. فقیرترین کودکانی که خارج شدنشان از زیر خط فقر می تواند مساوی دستیابی شان به ظرفیت های ذهنی بیشتر و دستیابی به توانایی های گسترده تر باشد.
مایک ماریانی، گاردین- آزمایشگاه دکتر کمیبرلی نوین در دانشگاه کلمبیا در نیویورک با رنگ های روشن، نقاشی های حیوانات انسان نما، و کف پوش های رنگارنگ پازلی که شکل وسایل دریانوردی رویشان نقش بسته، شبیه همه مهدکودک هایی است که پیش از این دیده اند. البته با این تفاوت که گروهی از دانشمندان علوم اعصاب شناختی از پشت آینه ای دوطرفه بچه های این مهد کودک را زیرنظر دارند. آزمایشگاه «عصب شناسی، تجربیات نونهالی و رشد» مرکز پژوهش های پیشروانه درباره تاثیر فقر بر مغز بچه هاست.
نوبل، خانم چهل ساله ای از حومه فیلادلفیا، ترکیبی از اشتیاق و محدودیت های بالینی از کاری می گوید که آنجا مشغولش هستند. او از معدود دانشمندان علوم اعصاب و متخصصین اطفالی است که شواهدی روزافزون درباره تاثیر منفی فقر بر رشد مغز کودک ارائه داده است.
نوبل وقتی دانشجوی دکتری بود با همراهی مارتا فرح، دانشمند علو اعصاب، شناخته شده، به کاوش این مشاهده پرداخت که بچه های فقیر عملکرد آکادمیک نامناسب تری نسبت به همکلاسی های مرفه ترشان دارند.
قبل از کار آن ها دانشمندان هیچ گاه فعالیت های شناختی خاص (مانند شناخت چهره، شناخت عکس، آزمون واژگان) که بچه های فقیر عملکرد نامناسب تری در آن ها دارند را بررسی نکرده بودند و به این ترتیب به سمت مشخص کردن تفاوت ساختار و رشد مغز آن ها نیز نرفته بودند. در سال ۲۰۰۵ نوبل و فرح در کنار فرانک نورمن، همکارشان از دانشگاه پنسیلوانیا، ۶۰ کودک را از مهد کودک های عمومی فیلادلفیا جمع کردند (۳۰ کودک از طبق متوسط و ۳۰ کودکی که روی خط فقر یا اندکی بالاتر از آن بودند) و مجموعه ای از فعالیت های شناختی را پیش روی آن ها گذاشتند، فعالیت هایی که هر کدام مربوط به حوزه خاصی از مغز بود. یکی از کارکردهای این آزمون ها اندازه گیری رشد زبانی و عملکرد اجرایی بود، مجموعه ای از فرآیندهای ذهنی که به حافظه فعال، استدلال و خودمهاری مربوط اند.
نتایج این آزمون مشخص کرد که عملکرد کودکان فقیر در هر دو حوزه در مقایسه با همکلاسی های طبقه متوسط آن ها در طیف نسبتا بدتر تا به شدت بدتر قرار دارد. این نتایج، که نوبل و فرح در مقاله ای در سال ۲۰۰۵ نتایجش را به چاپ رساندند، آغازگر چیزی بود که آن ها «نمای عصب شناختی» از رابطه جایگاه اقتصادی- اجتماعی و رشد مغز می نامند. فرح، نوبل و دیگر دانشمندان به سرعت سراغ استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی (ام.آر.آی) رفتند تا مغز کودکان از طیف های مختلف اقتصادی- اجتماعی را بررسی کنند. نتایج اعجاب آور بود.
در یکی از این مطالعات فرح با بررسی ۲۳۸ ام.آر.آی به این نتیجه رسید که بچه های برآمده از خانواده های فقیرتر و کمتر تحصیل کرده معمولا قشر پیش پیشانی نازک تری (قسمتی از مغز که به شدت با کارکرد اجرایی مرتبط است) نسبت به بچه های داراتر دارند. این موضوع را می توان مبیّن دلیل دستاوردهای تحصیلی ضعیف تر و حتی آی. کیو پایین تر دانست.
در ۲۰۱۵ نوبل به همراه همکاران دیگرش، بزرگ ترین مطالعه اش را تا به امروز انجام داد. پژوهشگران با استفاده ام.آر.آی ۱۰۹۹ کودک و نوجوان را مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که مغز آن هایی که از درآمد خانوادگی بیشتر و والدین تحصیل کرده تر برخوردارند، ناحیه های سطحی بزرگ تری نسبت به هم سن و سالان فقیرتر و با شرایط خانوادگی نامناسب تر دارد. در این میان بیشترین همبستگی در قسمت هایی مشاهده می شد که به عملکرد زبانی و اجرایی مربوط بود. نکته دیگر این که داده های برآمده از این مطالعات نشان می داد که تاثیر افزایش درآمد خانواده روی مغز فقیرترین بچه ها بسیار بیشتر از تاثیر افزایشی مشابه روی مغز ثروتمندترین کودکان است.
همین طور داده های نوبل نشانگر آن بود که وقتی خانواده ای از سطح پایه ای مشخصی از درآمد پایین تر بیاید، رشد مغز یا شتاب فزاینده ای کاهش خواهدیافت. ناحیه سطحی مغزی کودکانی که خانواده شان کمتر از ۲۵ هزار دلار درآمد دارد، ۶ درصد کمتر از کودکانی است که از خانواده هایی با درآمد بیش از ۱۵۰ هزار دلار یا بیشتر می آیند. چند ماه بعد مطالعه عظیم دیگری انجام شد که ست پولاک، روانشناس کودک از دانشگاه ویکسانس- مدیسون، یکی از نویسنده های آن بود. این مطالعه از وجود رابطه ای محکم میان درآمد خانوار و حجم ماده خاکستری در لوب پیشانی، لوب گیجگاهی، و هیپوکمپوس خبر می داد.
اگر این داده ها صحیح باشند، تنها خارج کردن درآمد یک خانواده از خط فقر می تواند برای نزدیک کردن کودکان به استانداردهای رشد کافی باشد. و در حالی که هنوز نمی دانیم این تفاوت های مغزی تا بزرگسالی ادامه می یابد یا خیر، این پژوهش، در کنار پژوهشی دیگر در گذشته که نشان می داد افرادی که در فقر بزرگ شده اند در نهایت نسبت به هم دوره ای های مرفه ترشان از نظر مالی عملکرد بدتری داشته و از مشکلات جسمی بیشتری رنج می برند، مشخص می کند که ممکن است این آثار تا پایان عمر باقی بماند.
اشاره این مطالعات به یک عامل مشخص نیست که به تنهایی باعث کاهش رشد مغز و پتانسیل فکری شده باشد، بلکه به فضای گسترده تر از فقر اشاره دارند. نوبل می گوید «به نظر من در شرایط فعلی شواهد محکمی از این همبستگی وجود دارد، اما هنوز شواهد علت و معلولی را در اختیار نداریم» و مطالعه بعدی او قرار است دقیقا به همین موضوع بپردازد.
نوبل در مقاله ای در ماه مارس برای ساینتیفیک امریکن می نویسد «اگرچه که شاید درآمد تنها عامل تعیین کننده در مسیر رشد کودک نباشد، شاید ساده ترین راه برای تغییر شرایط از منظر سیاست گذاری باشد، سیاست هایی که می تواند با پرداخت مستقیم به طبقات پایینی به بهبود سلامت و رشد مغز کودکان کمک کند». این چیزی بود که پژوهشگران قبل از انتخابات ریاست جمهوری به دنبالش بودند. آن طور که مارتا فرح به من گفت هیلاری کلینتون از زمانی که همسر رییس جمهور بود، به استفاده از علوم اعصاب برای درک بهتر فقر کودکان علاقمند بود.
فرح می گوید: «تصورم این بود که اگر او رییس جمهور شود در این زمینه بسیار فعال خواهدبود و هم سعی می کرد از این پژوهش حمایت کند و هم از همه راه های ممکنی (راه های مربوط به علوم اعصاب و دیگر راه ها) که به رشد کودکان فقیر کمک کند. این که او رییس جمهور نشد برای این حوزه بسیار ناراحت کننده است». به زعم فرح درباره رییس جمهور ترامپ «به نظر نمی رسد این موضوع در میان اولویت های او قرار داشته باشد».