«آلن دلون»؛ فراز و نشیبهای زندگی شخصی و حرفهای بُت خونسرد و جذاب سینمای فرانسه
این روزها اسم آلن دلون (Alain Delon)، پس از سال ها، یک بار دیگر بر سر زبان ها افتاده زیرا یک شنبه شب گذشته بالاخره جایزه نخل طلایی افتخاری فستیوال سینمایی کن در نهایت به این بازیگر ۸۳ ساله و مشهور فرانسوی داده شده و از او تجلیل به عمل آمد. اما اهدای این جایزه به دلون و خبر آن که از هفته ها قبل به گوش می رسید، با جنجال هایی همراه بود. ظاهراً اهدای این جایزه مهم به آقای دلون به خاطر صحبت های او در مورد مرد سالاری و سابقه خشونتش با همسر خود به مذاق فعالان عرصه حقوق زنان خوش نیامده و بسیاری از آن ها پس از آن ها در روزهای گذشته خواستار لغو این بخش از مراسم کن شده بودند. بدین بهانه در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با سرگذشت آلن دلون و فراز و نشیب های زندگی شخصی و کاری این بت سینمای فرانسه آشنا کنیم.
آلن دلون یکی از شناخته شده ترین چهره های سینمای فرانسه است، بازیگری که در طول بیش از نیم قرن فعالیت هنری با بسیاری از برجسته ترین کارگردانان جهان کار کرده و میراثی قابل توجه و ماندگار از خود در عرصه بازیگری به جای گذاشته است. موفقیت قابل توجه دلون در عرصه بازیگری و تجارت در تضاد کامل با گذشته متفاوت او قرار دارد. آلن دلون در ۸ نوامبر ۱۹۳۵ در روستای سو (Sceaux) در جنوب پاریس، فرانسه به دنیا آمد. پدرش مدیر یک سینمای محلی کوچک و مادرش نیز در یک داروخانه کار می کرد. آلن ۴ ساله بود که پدر و مادرش از هم جدا شده و او به خانواده ای دیگر سپرده شد. او در خانه ای که در کنار یک زندان قرار داشت بزرگ شده و پدر خوانده اش نگهبان همین زندان بود.
دلون در کودکی بسیار عبوس، سرکش و شورش طلب بود، در مدرسه زیر بار قوانین نمی رفت و بارها از مدرسه اخراج شد. بعد از ازدواج مجدد مادرش، آلن نزد او بازگشته و برای مدتی شاگردی یک قصابی را بر عهده داشت تا اینکه در سن ۱۷ سالگی وارد نیروی دریایی فرانسه شد و به عنوان تفنگدار دریایی آموزش دید. در طی جنگ های فرانسه در هندوچین، دلون به سایگون (شهری در ویتنام که اکنون با نام هوشی مین شناخته می شود) فرستاده شد و در جبهه نبرد حضور فعال داشت، تجربه ای که برای وی بسیار مفید واقع شد زیرا نظم را به او یاد داده و شخصیتش را شکل داد. در سال ۱۹۵۶، آلن دلون به فرانسه بازگشته و به عنوان گارسن و خدمتکار هتل در شهر پاریس مشغول به کار شد.
در همین مدت بود که دلون با تعدادی از بازیگران جوان خوش آتیه فرانسوی مانند ژان کلود بریالی آشنا شد و از طریق آن ها به کارگردانی به نام ایو آلگره معرفی گردید. این آلگره بود که اولین بار دلون را به کار گرفته و نقشی کوتاه در فیلم «وقتی زنی دخالت می کند» (Quand la femme s’en mêle) به او داد. بعد از او، مارک آلگره در سال ۱۹۵۸در فیلم کمدی-تریلر «زیبا باش اما خفه شو» (Sois belle et tais-toi) از آلن دلون استفاده کرد، جایی که او در کنار یک بازیگر جوان خوش آتیه دیگر، ژان پل بلموندو، قرار گرفت، بازیگری که شهرت و اعتبار او در دو دهه آینده به همان اندازه آلن دلون رسید. فرصت بزرگ برای هنرنمایی دلون در سال ۱۹۵۸ فرا رسید، زمانی که پیر گاسپار-ویت در فیلم تاریخی عاشقانه «کریستین» (Christine) او را برای اولین بار در نقش اول به کار گرفت و نقش مقابل او نیز به رومی اشنایدر، بازیگر سرشناس اتریشی آن دوران رسید.
در هنگام ساخت فیلم، دلون ۲۲ ساله و اشنایدر عاشق یکدیگر شده و خیلی زود با هم نامزد شدند. همانطور که انتظار می رفت، رسانه های سراسر دنیا به شکل بی سابقه ای به این رابطه عاشقانه پرداختند، رابطه ای که در نهایت ۵ سال بعد و بعد از اینکه دلون عاشق یک بازیگر جوان دیگر به نام ناتالی کانوواس شد به پایان رسید. دلون در سال ۱۹۶۴ با کانوواس ازدواج کرد و از او صاحب فرزند پسری به نام آنتونی شد که مانند پدرش به بازیگری روی آورد. بعد از این که دلون رابطه طولانی مدت ۱۵ ساله خود را در سال ۱۹۶۸ با میریل دارک آغاز کرد، ازدواج او و کانوواس نیز به پایان رسید. در سال ۱۹۶۹، دلون و رومی اشنایدر برای دومین بار در فیلم تریلر کلاسیک «استخر» (La Piscine) به کارگردانی ژاک دری در کنار یکدیگر قرار گرفتند.
بُت سینمای فرانسه متولد می شود
تریلر جذاب «ظهر بنفش» (Plein Soleil) ساخته رنه کلمنت در سال ۱۹۶۰، آلن دلون را به یک ستاره بین المللی کرده و شخصیت روی پرده دلون را که در تمام دوران حرفه ایش با او ماند تثبیت کرد، یک ضد قهرمان خونسرد اما مسحور کننده و رازآلود. رسیدن به شهرت باعث شد که دلون با کوچینو ویسکونتی، کارگردان نامی آن دوران سینمای ایتالیا و جهان، آشنا شود که او را در نسخه تلویزیونی نمایشنامه ای از جان فورد با عنوان «dommage qu’elle soit une putain» که در پاریس تولید می شد به کار گیرد که با استقبال قابل توجهی مواجه شده و نمایش آن ۸ ماه متوالی ادامه داشت. سپس ویسکونتی بازی در فیلم مشهور «روکو و برادرانش» (Rocco e i suoi fratelli) را به دلون پیشنهاد داد که در جشنواره ونیز جایزه ویژه هیئت داوران را به خود اختصاص داد.
او سپس در سال ۱۹۶۳ در فیلمی دیگر از ویسکونتی به نام «پلنگ» (Il Gattopardo) ظاهر شد که جایزه نخل طلایی فستیوال کن را در پی داشت. میکل آنجلو آنتونیونی که او نیز از کارگردانان بنام ایتالیایی آن زمان بود در سال ۱۹۶۲ از دلون در نقش اصلی شاهکار خود با نام «کسوف» (L’eclisse) در نقش مقابل مونیکا ویتی استفاده کرد. در دهه بعد، آلن دلون به یکی از بازیگران پرپیشنهاد سینمای فرانسه تبدیل شده و در ژانرهای مختلفی از جنگی و ماجراجویانه گرفته تا درام و کمدی رمانتیک حضور یافت. با این وجود ژانری که شخصیت آلن دلون با آن بیش از دیگر ژانرها انس گرفته بود ژانر متمایز فرانسوی «پولار» (Polar) بود که ژانر جنایی-تریلر منحصربفرد سینمای فرانسه به شمار می رفت.
بعد از همبازی شدن با ژان گابین افسانه ای در سال ۱۹۶۳ و در فیلم «هر شماره ای می تواند برنده باشد» (Mélodie en sous-sol) و سال بعد با جین فوندا در «خانه شادی» (Les Félins)، دلون نمادین ترین نقش اصلی فیلم تریلر گانگستری «سامورایی» (Le Samouraï) به کارگردانی ژان پیر ملویل و در کنار همسر آینده اش، ناتالی دلون، را بازی کرد.
برای یک دهه آینده و پس از آن نیز نقش های بسیار مشابهی به دلون پیشنهاد شد و او به راحتی نقش گانگسترها یا کارآگاهان کم حرف و مرموز را بازی می کرد که از آن میان می توان به «دایره سرخ» ( Le Cercle rouge) شاهکار دیگر ژان پیر ملویل، «دسته سیسیلی ها» (Le Clan des Siciliens) به کارگردانی انری ورنوی و «بورسالینو» (Borsalino) ساخته ژاک دری اشاره کرد. زیبایی چهره دلون، سبک راه رفتن خرامان و ظاهر بدنی پلنگ گونه اش در ترکیب با شخصیت چموش درونی اش او را به بهترین انتخاب برای بازی در نقش اول تریلرهای خشن و ماجراجویانه تبدیل کرده بود. او کلین ایستوود سینمای فرانسه بود.
کاهش محبوبیت و افول
در میانه دهه ۱۹۷۰، اعتبار و شهرت آلن دلون به خاطر برخی صحبت های منفی و هجمه رسانه ها نسبت به او دچار نقصان شد. بیشتر این هجمه در مورد ارتباط ادعایی او با گروه های خلافکار و مافیایی و البته ادعاهایی مبنی بر مشارکت او در قتل محافظش بود. همچنین وقتی دلون در رسانه ها از دیدگاه های سیاسی تندروانه دست راستی ها حمایت کرد اعتبار او بیش از پیش لطمه خورد. اگر چه بعد از این جنجال ها برخی از فیلم های او در گیشه شکست خوردند اما همچنان بسیاری به او وفادار مانده و برای سال ها چهره ای شناخته شده و محبوب در سینمای فرانسه باقی ماند. بسیاری از کارگردانان مشهور جهان مشتاق کار با دلون بودند و از طریق آن ها او می توانست رزومه کاری اش را پربارتر سازد.
آلن دلون در سال ۱۹۷۳ و در فیلم «عقرب» (Scorpio) ساخته مایکل وینر مقابل برت لنکستر قرار گرفت و دو سال بعد در فیلم «زورو» (Zorro) ساخته دوچو تساری نقش این قهرمان اسپانیایی را بر عهده گرفت. در سال ۱۹۷۶، جوزف لوزی نقش اول فیلم «آقای کلاین» (Monsieur Klein) را به دلون سپرد که بسیاری آن را بهترین هنرنمای این بازیگر فرانسوی می دانند که اولین نامزدی جایزه سزار را نیز برای وی در پی داشت. بدنبال این فیلم، دلون در چندین فیلم موفق دیگر نیز حضور یافت که از آن جمله می توان به «سوان عاشق» (Un amour de Swann)، «داستان ما» (Notre histoire) و «بازگشت کازانووا» (Le Retour de Casanova) اشاره کرد که اولین و تنها جایزه سزار را برای دلون در پی داشت.
با کاهش محبوبیت در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی، دلون به دیگر فضاها برای نشان دادن خلاقیت خود روی آورد. او کمپانی تولید فیلم شخصی اش را تاسیس کرد که برخی از فیلم های موفق خودش را نیز از طریق همین استودیو ساخت. در سال ۱۹۷۸، آلن دلون خط تولید محصولات خود با نام «Alain Delon Diffusion SA» را راه اندازی کرد که عطر، شراب، محصولات چرمی و حتی عینک را در سراسر جهان به فروش می رساند او که به شدت طرفدار ورزش بود سرمایه خود را در عرصه اسب دوانی و مسابقات سازمان یافته بوکس خود تزریق کرد. او همچنین یک کلکسیون دار بسیار مشتاق و شناخته شده است.
در دهه ۱۹۸۰، آلن دلون به یک تاجر و کارآفرین بزرگ تبدیل شده و مقدار قابل توجهی ثروت از این طریق کسب کرد هر چند در این عرصه بسیار بی رحم بوده و هنگامی که پسرش، آنتونی، می خواست حق برند او را پایمال کند او را به دادگاه کشاند. در سال ۱۹۸۷، دلون رابطه اش با یک مدل آلمانی به نام روزالی ون بریمن آغاز کرد که از او صاحب دو فرزند به نام های آنوشکا و آلن-فابین شد. این دو در سال ۲۰۰۲ از هم جدا شدند.
افسانه زنده
در دهه ۱۹۸۰، دلون به کارگردانی فیلم های خودش روی آورد و دو فیلم پلیسی با حضور خود در نقش اصلی ساخت: «برای پنهان کردن یک پلیس» (Pour la peau d’un flic ) در سال ۱۹۸۱ و «Le Battant» در سال ۱۹۸۳٫ در سال های پس از آن بسیاری از فیلم های دلون با شکست مواجه شدند از جمله بازی او در کنار لوران باکال در فیلم «روز و شب» (Le Jour et la Nuit) به کارگردانی برنارد-هنری لوی، فیلسوف مشهور، که شکست سختی در گیشه خورد. بعد از شکست غیرمنتظره «نیمه شانس» (Une chance sur deux) به کارگردانی پاتریس لاکونته، دلون تصمیم گرفت که شکست را بپذیرد و تصمیم خود برای کناره گیری از بازیگری را اعلام کرد اگر چه از آن پس حضورهایی بسیار کوتاه در چندین فیلم داشت.
دلون در سال ۲۰۰۲ با حضور در سریال فرانسوی پرطرفدار «فابیو مونتاله» (Fabio Montale) بازگشتی حیرت انگیز داشت و در دو سال آینده موفقیت مشابهی را با سریال پلیسی «فرانک ریوا» (Frank Riva) تجربه کرد. در سال ۲۰۰۵، نشان شوالیه (لژیون دونور) توسط ژاک شیراک، رییس جمهور وقت فرانسه، به دلون داده شد. آلن دلون در کمدی «آستریکس در مسابقات المپیک» (Astérix aux Jeux Olympiques) در سال ۲۰۰۸ و در نقش جولیوس سزار به سینمای فرانسه بازگشت که اگر چه مورد انتقاد صاحبنظران قرار گرفت با استقبال تماشاگران مواجه گردید. دلون اکنون با دو فرزند جوان تر خود در شهر ژنو سوییس زندگی می کند.