«ارزش هر انسان به اندازه حرفهایست که برای نگفتن دارد»

۲۹ خرداد مصادف با درگذشت دکتر علی شریعتی است. جامعهشناس، پژوهشگر دینی و نویسنده کتبی همچون هبوط، کویر و فاطمه فاطمه است؛ کتابهایی که اغلب کسانی که در جستوجوی مفهوم تازهای در دین هستند و میخواهند بدانند چگونه میتوان در دنیای مدرن، ایمان، تقوا و سبک زندگی توحیدی را زنده نگه داشت اشتیاق وافری برای مطالعهشان دارند.
شاید بهجرات بتوان گفت متولدین دهه شصت در عنفوان جوانی خود کشش فراوانی به اندیشههای دکتر شریعتی داشتند و بسیاری از آنها دستکم یکی از سخنرانیهای این اندیشمند را گوش کرده یا یکی از کتابهایش را خوانده است.
دکتر علی شریعتی نگرشی نوین به تاریخ و جامعهشناسی اسلام عرضه کرد. به اعتقاد وی بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی، نیروی بنیادین برای تحقق عدالت اجتماعی است.

آنها كه همه راهها بيراههها را مطرح ميكنند و يكايك را تفسير و تشريح مينمايند و از هر كدام به تفصيل سخن ميرانند، دست ميگيرند و گام به گام را ميبرند و رنج خود ميبرند و زحمت ديگران ميدارند. معلم بايد تنها دو نگاه ببخشد: ديدن بياموزد و رفتن. ديگر كار تمام است.
دکتر شریعتی در دوم آذر ماه سال ۱۳۱۲ خورشیدی در روستای کاهک، سبزوار متولد شد و در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در حالی که سه هفته از سفرش به انگلستان میگذشت، در ساوتهمپتون درگذشت. دلیل رسمی مرگ وی انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب اعلام شد.
شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و پس از دریافت لیسانس در رشته ادبیات فارسی به علت شاگرد اول شدنش برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد تا تحصیلات عالی خود را در مقطع دکتری در دانشگاه سوربن فرانسه و در رشته ادبیات ادامه دهد. وی در آنجا به تحصیل علومی چون جامعهشناسی، مبانی علم تاریخ، تاریخ ادیان، تاریخ و فرهنگ اسلامی پرداخت و با استادان بزرگی چون لویی ماسینیون، ژرژ گورویچ و سارتر و… آشنا شد.
شریعتی را باید یکی از متفکران مسلمان دانست که در عین حال، رویکردی نقادانه نسبت به برخی از باورهای مذهبی نیز داشت. او بهطور خاص، تشیع صفوی را مظهر سنت مسخ شده میدانست و آن را توأم با اسارتپذیری، خرافه، تقلید و جبرگرایی معرفی میکرد.
وی همچنین از نگاه سطحی به مدرنیته نیز انتقاد میکرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملتهای شرقی، متفاوت از راهی است که غرب پیمودهاست. البته استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب، مورد پذیرش شریعتی قرار داشت.

خدايا رحمتى كن تا ايمان نام و نان برايم نياورد. قدرتم بخش تا نانم را و حتى نامم را در خطر ايمانم افكنم. تا از آنهائى باشم كه پول دنيا را ميگيرند و براى دين كار ميكنند؛ نه از آنهائى كه پول دين ميگيرند و براى دنيا كار ميكنند!
دکتر شریعتی اعتقاد راسخی به «سوسیالیسم» داشت؛ اندیشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی میکوشد، جامعهای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشتهباشند.
شریعتی در مقدمه مقالهای که در سال ۱۳۳۴ تحت عنوان مکتب واسطه نوشته مینویسد: «از میان مکتبهای ماتریالیسم و ایدئالیسم، اسلام روش مختص به خود را دارد و آن را میتوان رئالیسم نامید. رژیم اجتماعی و اقتصادی اسلام، سوسیالیسم عملی است که بر طرز فکر خداپرستی استوار است و حد وسط میان دو رژیم فاسد کاپیتالیسم و کمونیسم است.»

و من در آستانه مرحله تازهاى كه آغاز كردهام ميروم تا مهاجر الى الله سرنوشت ديگرى را در ادامه سرگذشت خود دنبال كنم و جز به لطف خدا كه اعجازگر و دشمن فريب بزرگ است و جز همت ياران هدرد و همراه زاد راهى ندارم..
شریعتی در مورد سوسیالیسم چنین میگوید:
«سوسیالیسم راستین، که جامعهای بیطبقه میسازد، بدون مذهب ممکن نیست. زیرا انسانها اگر به مرحلهای از رشد اخلاقی و کمال معنوی نرسند که بتوانند به خاطر برابری انسانها از حق خود چشم پوشند و به مرحلهٔ ماوراء مادی «ایثار» برسند، جامعهای برابر را نمیتوان ساخت.
زیرا حقها هرگز برابر نیست و ماتریالیسم، جبراً به اندویدوئالیسم میانجامد و برعکس، مذهب نیز تا جامعهای از بند افزونطلبی مادی و استثمار و تضاد طبقاتی رها نشدهاست، نمیتواند تحقق یابد.
چه، تنها در چنین جامعهای است که انسان رها شده از بند تنازع مادی، مجال آن را مییابد که از بیماری شیء شدن در نظام ماشینیسم و سرمایهداری، یا از خود بیگانه شدن در برابر بت پول و مصرف و گرگومیش شدن در رابطهٔ طبقاتی [نجات] یابد …
و در نتیجه، تکامل ذاتی خود بپردازد و خلقوخوی خدا را گیرد و جانشین خدا در طبیعت شود و اینها است دعوتهای نهایی مذهب، که تنها در جامعهای بیطبقه، که بر اساس «کتاب و ترازو و آهن» استوار است، نه جهل و تبعیض و ضعف، میتواند تحقق عینی یابد و تحقق توحید در زندگی بشری، این است.»

خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است، دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه مادر حسنین است، دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه مادر زینب است، باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و اینهمه فاطمه نیست. فاطمه فاطمه است.
هبوط در كوير
«هبوط در كوير» عنوان كتاب سیزدهم از مجموعه آثار ۳۵ جلدي دكتر شريعتي است كه ابتدا در دو كتاب با عنوانهاي «هبوط» و «كوير» به چاپ رسيدهاند. شريعتي در بخش اول كتاب يعني هبوط، داستان سمبليك آدم و هبوط او را از بهشت مينويسد كه در حقيقت فلسفة تاريخ اوست كه به زبان نماد و سمبل حكايت ميشود و در بخش دوم، كوير را به عنوان نماد وطنش ايران برميگزيند و با برشمردن مشخصات كوير، مسايل آن روز و تاريخ پر و فراز و نشيب ايران را ترسيم ميكند و مي گويد: «كوير، تاريخي كه در صورت جغرافيا نمايان شده است.»
از مشخصات بارز كتاب كوير، نثر زيبا، پخته وتأثيرگذار آن است. با خواندن كلمات اين كتاب، خواننده خود را در پرتو تابش اشعة مرموزي مييابد كه از منبع نامعلومي بر سراسر وجود او تابيدن گرفته است.
گزیدههایی از این کتاب را در زیر میتوانید بخوانید:
«مرا کسی نساخت خدا ساخت نه آن چنان که کسی می خواست که من کسی نداشتم کسم خدا بود کس بی کسان.
او بود که مرا ساخت آنچنان که خودش خواست نه از من پرسید و نه از آن من دیگرم. من یک گل بی صاحب بودم مرا از روح خود در آن دمید و بر روی خاک و در زیر آفتاب تنها رهایم کرد. مرا به خودم واگذاشت. عاق آسمان!»
«خیال_این تنها پرنده نامرئی که آزاد و رها همه جا در کویر جولان دارد_ سایه پروازش تنها سایه ایست که به کویر می افتد و صدای سایش بالهایش تنها سخنی است که سکوت ابدی کویر را نشان می دهد و آن را ساکت تر می نماید. آری، این سکوت مرموز و هراس آمیز کویر است که در سایش بالهای این پرنده شاعر سخن می گوید. کویر انتهای زمین است، پایان سرزمین حیات است.»
«آن امانت که خدا بر زمین و آسمان ها و کوه ها عرضه کرد و از برداشتنش سر باز زدند و انسان برداشت، همین است. نه عشق است و نه معرفت و نه طاعت. «مسؤولیت ساختن خویش» است. کاری که در ید قدرت خداوندی است انسان خود به دست میگیرد! و که میداند که «بار این امانت آفریدگاری» تا کجا سنگین است؟ سارتر چه عمیق فشار طاقت فرسای آن را حس میکند که میگوید «دلهره آور» است.»
پدر، مادر، ما متهمیم
کتاب «پدر، مادر، ما متهمیم»، به بررسی کمبودها، نواقص، عقب ماندگی ها و اهمال هایی می پردازد که در جبهه فکری و اخلاقی متدینین وجود دارد و موجب دین زدگی و بیزاری از ارزش های دینی را در نسل فرهیخته و روشنفکر و جوانان تحصیل کرده ایجاد می کند.
دکتر شریعتی کوشیده است با ادبیات و غنای فکری قدرتمند خود، مسائل و مشکلات جامعه امروزی را برای مردمی بیان کند که به ارزش های دینی شان عشق می ورزند ولی از تفاوت های ارزش های دنیای مدرن با فضای اجتماعی خود بی خبرند و اساسا هیچ آشنایی از مشکلاتی که ممکن است بعدها بر سر آنها ایجاد شود ندارند. دکتر شریعتی می کوشد مسائل جامعه جدید را برای این افراد بیان کند و آنها را برای تحول آماده کند.
رسالت و مسئولیت و حرکتی که سنگلاخ و شیب و موانع فراوانی دارد و به قول خودش، هم متدینین و هم روشنفکران سد راهش می شوند و با او مخالفت می کنند.
مسیری که هر کسی جرئت طی آن را ندارد و این فقط در حد و قواره ی نخبه ای همچون علی شریعتی است که پا در این مسیر بگذارد. کتاب های او اگرچه برای ده ها سال پیش به نگارش درآمده اند ولی امروز بیش از گذشته تازگی و طراوت دارند و برای کسانی که حق را می جویند و صداقت و عدالت در قضاوت دارند، به خوبی روشن است که اندیشه ی آن، زلال و صاف و بی آلایش و آرمانی است و بیش از هر زمانی، کتاب های او با تغییر و تحولات جامعه امروز ایرانی تطابق دارند.
«من به عنوان کسی که مسئول گروه خودش و جناح خودش و طبقه خودش است، به این عنوان در این جامعه حرف می زنم و اگر پیش شما می آیم و به مجلس شما می آیم و به مذهب شما و به معتقدات شما و مراسم شما هم کار دارم، به نمایندگی از آنها است، آمده ام که بگویم: همه چیز از دست رفته است، و همه چیز از دست می رود، به چه چیز مشغولید؟
به فرمایش علی(ع): «دشمن با شما فریبکاری و نیرنگبازی می کند و شما تدبیری نمی اندیشید، دسته دسته از شما می ربایند و می برند و خشمگین نمی گردید، دقیقه ای از شما غفلت نمی کنند و شما در بی خبری به سر می برید، به خدا قسم جماعتی که به یاری یکدیگر برنخیزند و کار را به یکدیگر واگذارند مغلوب می شوند و شکست می خورند»